🧵بخشی از اپوزیسیون ایرانی تشکیل ائتلاف علیه ج.ا را مشروط به اعلام التزام به تمامیت ارضی، بویژه از سوی احزاب کردستانی، کردهاند. این رشتو توضیح میدهد که چرا این شرط ضد دموکراتیک، و ضد انقلاب #زن_زندگی_آزادی است و از قضا #ایران را به سوی تجزیه سوق میدهد. /۱
دموکراسی حتی در محافظهکارترین شکل لیبرالی (شهروند-محور) مبتنی بر اراده مردم است و بنابراین بر این فرض پیشینی استوار ست که انسان موجودیست دارای شعور، آگاهی، و اراده و بنابراین حاکم بر سرنوشت خویش. اما انسان موجودی اجتماعی هم هست و جوامع انسانی بر روی چغرافیای خاصی سکنی دارند /۲
از آنجاییکه خاک و جغرافیا فاقد شعور، آگاهی، و اراده هستند مطالبه حفظ تمامیت ارضی نه خواست طبیعی ارضست و نه اصلی متافیزیکی و اخلاقی ثابت و بیطرفانه بلکه بیان سیاسی منافع و مطالبه گروههای خاص انسانی در یک جغرافیای معین است.در مورد ایران اتفاقا ایده حفظ تمامیت ارضی بیان ... /۳
سیاسی حفظ دولت-ملت متمرکز فارسمحور است. از آنجاییکه دموکراسی بنا به تعریف مبتنی بر برابری سیاسی مولفههای اعمال کننده خودست هیچ گروه سیاسی/فرهنگی خاصی حق تحمیل تلقی خود از شرایط لازم برای همزیستی جمعی با 'دیگر' اجتماعات/ملل ساکن "ارض"ی که خواستار حفظ تمامیتش است را ندارد. /۴
تحمیل چنین نگرشی نیازمند خشونت سازمانیافته و به طبع آن تمامیتطلبی و تمرکز قدرت در دست گروه(های) تحمیلگر است و این دقیقا دینامیسمی است که نقش محوری را در تولید و باز تولید استبداد سیاسی در ایران از زمان تشکیل دولت-ملت یکرگه فارسی-محور ایران در یک قرن پیش داشته است. /۵
مدافعان حفظ تمامیت ارضی (بخوان دولت-ملت تکرگه متمرکز) خواهند گفت دموکراسی یعنی خواست اکثریت و این خود اصرار آنان بر دموکراسی شهروندی را توضیح میدهد. اما اگر این استدلال درست بود دولت نازی در آلمان اوایل دهه ۱۹۳۰ و ج.ا در سال ۱۳۵۸ باید نظامهای دموکراتیکی تلقی شوند! /۶
دموکراسی شکل واحدی ندارد و در طول تاریخ تکامل و تطور یافته. در دهههای اخیر شناسایی سیاسی و احترام به تکثر (پلورالیزم) فرهنگی، زبانی و ملی به عنصری اصلی در قوانین اساسی دموکراسیهای پیشرفته بدل شده است. /۷
همچنانکه هیرارشی جنسیتی ضددموکراتیک است و مبارزه با آن در کانون انقلاب #زن_زندگی_آزادی است، هیرارشی فرهنگی-ملی هم ضددموکراتیک و ضد این انقلابست. دوما، حتی اگر دموکراسی صرفا بیان خواست اکثریت افراد ساکن یک جغرافیای خاص فارغ از هویت جمعی آنها هم بود باز هم اصرار بر حفظ ... /۸
تمامیت ارضی ارضی ایران به هر قیمتی ضد دموکراتیک است چون این ایده هیچگاه به رای تمامی ساکنان ایران گذاشته نشده است. و اینجاست که دلیل اصرار ناسیونالیسم تمرکز گرای ایرانی بر "قوم" نامیدن کردها و دیگر ملل ساکن ایران روشن میشود. چرا؟ /۹
چون آنان تنها #ملت را دارای صلاحیت اعمال حق تعیین سرنوشت جمعی میدانند و برای انکار اینکه (مثلا) کردها دارای چنین صلاحیتیند باید پیشاپیشملت بودن کردهارا انکار کنند و در عین حال"ملت" را هم چون پدیدهای طبیعی و قابل بررسی با روش علوم طبیعی میپندارند و فکر میکنند ... /۱۰
"آنها" به مثابه "سوژه" "فرهیخته" "متمدن" دارای دولت ملی میتوانند ملت بودن یا نبودن کردها یا دیگر جوامع فرهنگی-زبانی ساکن ایران را فارغ از نظر و اراده آنها تشخیص دهند. اما این از بنیان نادرست است. چرا؟ ... /۱۱
چون #ملت در اساس پدیدهای ذهنیست و مبتنی بر تصور خود اعضای یک اجتماع فرهنگی خاص از پیوند ارگانیک مابینشان است که به نوبه خود مبنای وفاداری متقدم و اولیه به آن اجتماع را و به تبع آن اعمال حق تعین سرنوشت و حق حاکمیت جمعی (ملی) آنها را بر خود فراهم میکند. /۱۲
بنابراین و منطقا این کردها هستند که به شکل جمعی مرجع تصمیمگیری درباره ملت بودن یا نبودنشانند نه دیگران. پس هرگاه هم رفراندومی صورت گیرد تنها آنها هستند که حق شرکت در آن را دارند همانگونه که انگلیسیها یا اهالی ولز هم نمیتوانند و نباید در رفراندوم استقلال اسکاتلند شرکت کنند. /۱۳
البته روند تشکیل #ملت و #آگاهی_ملی سویه مادّی هم دارد که با ظهور #سرمایهداری و بسط جهانی آن با میانجیگری ژئوپولیتیک رابطهای ساختاری دارد اما در ماهیت بلافصل خود امری "سوبژکتیو" است. توضیح تفصیلی این امر در مقاله من در پایین آمده (لینک در پایین). /۱۴
بنابراین ایده حفظ تمامیت ارضی در جایی مانند ایران امری انتزاعی و فراتاریخی نیست بلکه به شکلی ارگانیک با تشکیل و تداوم دولت-ملت مدرن ایران در هم تنیده است. ... /۱۵
مطالبه حفظ تمامیت ارضی همزمان اصرار بر حفظ تبیین و ساختار تاریخی و معینی از #ملت واحد ایرانست که در آن استعلای #فارسی به عنوان زبان و فرهنگ #ملی نیازمند تنزل دیگر فرهنگها و زبانها به مقام #گویش و #خردهفرهنگ#اقوام بوده که تنها با اعمال خشونت سازمان یافته دولتی میسر بوده است./۱۶
ایده حفظ تمامیت ارضی به هر قیمت در عین حال زنستیز هم هست. در تخیل سیاسی ناسیونالیسم ایرانی، ایران "مام" میهن است که کنترل و حفاظت بر بدنش وظیفه و رسالتیست مردانه که برای تحققش "قتل ناموسی" (کشتار ملل فرودست) مشروع است. ... /۱۷
به عبارت دیگر، #نرینگی و خشونت و میل به استیلایی که در نرینگی نهفته است در تار و پود ایدئولوژیک و سیاسی ناسیونالیسم فرادست ایرانی هم جاریست و به این دلیل در تضادی بنیادی با ارزشهای انقلاب #زن_زندگی_آزادی است. /۱۸
دلیل دیگری هم برای ضدیت ایده حفظ تمامیت ارضی به هر قیمت با انقلاب #زن_زندگی_آزادی وجود دارد که ماهیتی سیاسی-استراتژیک دارد. این شعار یک همپوشانی کامل با یک عنصر کانونی در گفتمان سیاسی ج.ا دارد. /۱۹
اپوزیسیون مرکزگرای ایرانی در این زمینه هیچ تفاوت ماهوی با ج.ا ندارند. از این رو ج.ا قادر است و عملا هم نشان داده که میتواند با طرح "خطر" تجزیه ایران، که خود میتواند تولید کند (و مرتبا هم کرده) حداقل بخشی از اپوزیسیون و جامعه را از انقلاب دور میکند. ... /۲۰
منطق درونی این وضعیت را در استفاده رضا پهلوی از استراتژی اصلاحطلبان حکومتی مبتنی بر "فشار از پایین، چانهزنی در بالا" میتوان دید؛ استراتژی سیاسی که در آن قدرت بر اساس زد و بندهای مخفیانه و با شرکت دول غربی دست بدست و رادیکالیسم سیاسی انقلاب #زن_زندگی_آزادی سترون میشود. /۲۱
با این اوصاف آیا ایران باید تجزیه شود؟ نه الزاما. اما قطعا اصرار بر حفظ دولت-ملت واحد، تکرگه، تک زبانه و فارسی-محور ایران که در واقع محتوای سیاسی-تاریخی شعار حفظ تمامیت ارضی است نه تنها مانع تجزیه ایران نخواهد شد بلکه تسریعش خواهد کرد. چرا؟ ...
/۲۲
چون تحقق این امر تنها با اعمال خشونت دولتی علیه ملل غیر-فارس ساکن ایران میسر است (همچنانکه تا کنون بوده) و این همزمان هم استبداد سیاسی و تمرکز قدرت در "مرکز" را میطلبد و هم گرایشات سیاسی واگرایانه ملل به حاشیه رانده شده را تقویت میکند. /۲۳
تنها یک تبیین نوین و رادیکال-دموکراتیک از ایران مبتنی بر شناسایی رسمی ایران به عنون کشوری چند ملیتی و به تبع آن شناسایی و پذیرشحقوق ملی مترتب بر آن درج شده در یک #قرارداد_اجتماعی دموکراتیک سراسری میتواند مانع استقلالطلبی ملل به حاشیه رانده شده در ایران شود. /۲۴
در این تبیین نوین ملل و فرهنگهای ساکن ایران به عنوان مولفههای برابر سیاسی و حقوقی و از موضع برابر با هم و در روندی جمعی و دموکراتیک نظام سیاسی نامتمرکز آینده را تبیین و تعریف خواهند کرد. /۲۵
بنابراین مفصلبندی روشن از یک استراتژی برای تمرکززدایی از دولت ایران - فارغ از شکلی که دولت غیرمتمرکز آینده سرانجام به خود خواهد گرفت - در هر برنامه سیاسی مدعی گذار دموکراتیک در ایران بدون تجزیه جغرافیایی آن باید جایگاهی اساسی داشته باشد. /۲۶
استدلال بالا طبعا ناقض این واقعیت نیست که تعیین سرنوشت جمعی تا سر حد استقلال و تشکیل دولت ملی حق ملت کرد (و دیگر ملل ساکن ایران) است. در منشور سازمان ملل هم (بند ۴، اصل ۲) تاکید بر احترام به تمامیت ارضی ملل در ارتباط با روابط بینالمللی و نه درونمللی ذکر شده است. /۲۷
بنابراین این آنانی که میخواهند ملت کرد را به عدم اعمال حق تعیین سرنوشت در راستای استقلال سیاسی ترغیب کنند هستند که باید رسما و علنا ملت #کرد و حقوق ملیش را به رسمیت بشناسند. /۲۸
🧵بخشی از اپوزیسیون ایرانی برتفکیک برنامهها و شعارهای سیاسی معطوف به "سرنگونی" و "جایگزینی" ج.ا تاکید میکند با این استدلال که در این مرحله از انقلاب بحث بر سر ماهیت سیستم سیاسی آینده تفرقهانگیز است و باید تنها بر سر اتحاد برای سرنگونی تاکید و ائتلاف کرد. /۱
این رویکرد به استراتژی مبارزاتی علیه ج.ا. اسم رمز بازتولید همان دولت-ملت متمرکز و تکینی است که اساسش بر مردسالاری و انکار، آسیمیلاسیون و/یا سازمان دادن سلسله مراتبی مولفههای فرهنگی، زبانی، ملی در جغرافیای ایران استوار است. /۲
بانیان این رویکرد بر حزب زدایی از روند تشکیل ائتلاف سیاسی علیه ج.ا اصرار میورزند تا با (سو)بسیج توان سیاسی و تشکیلاتی احزاب کردستانی خود را آلترناتیو فراگیر به غرب معرفی کنند و قدرت سیاسی را قبضه کنند بدون آنکه کمترین مطالبات ملی-دموکراتیک مردم کردستان را به رسمیت بشناسند؛ ... /۳
The smoke of this sorrowful grove is long
like the stature of my map.
Our ridges and mountains,
their rivers of tears are long,
longer than the Tigris & the Euphrates.
The sobbing of the plant’s leave is long
streatching as far as the eye of my open wound can see.
👇
The cries of this body's streets & alleys are long,
long as the path to god.
The pain of my alphabet is long,
it begins from here all the way to Khani*.
My alienation is long, long, long
longer than the railways of Europe
*Khani (1650-1707) a giant of classical Kurdish poetry
👇
I do not know what I can tell you
I do not know what
I do not know
I do not.
[An excerpt from the ode, 'The Butterfly Ravine' by the great Kurdish poet, #Sherko_Bekas, 1940-2013]
یک عنصرحیاتی در تضمین دموکراتیک بودن نظام سیاسی پس از جمهوری اسلامی شناسایی رسمی تکثر ملّی در ایران از سوی همه جریانات سیاسی اپوزیسیون به عنوان پیشنیاز تامین برابری سیاسی ملل ساکن ایران و افقی کردن رابطه عمودی #مرکز و #حاشیه است. 👇
پذیرفتن رسمی تکثر ملی و به تبع آن پذیرش آمیختگی مطالبات سیاسی ملل فرودست در رابطه با #مرکز (یعنی همانا دولت-ملت تکینِ فارسی-شیعی) و درک اینکه این مطالبات همواره با مطالبات سراسری معطوف به حقوق و آزادیهای دموکراتیک فردی و گروهی آمیختهاند نیازی حیاتی برای اجتناب از تکرار ۵۷ است.👇
چرا #مشروطه بودن و مشروطه ماندن نظام #پادشاهی در ایران نامحتمل است؟
🧵 (۱۹ قسمت)
نظامهای پادشاهی مشروطه در اروپا حاصل یک توازن قوای اجتماعی-اقتصادی خاص تاریخی هستند. این توازن قوا ناشی از قدرت گیری سیاسی یک طبقه سرمایهدار (بورژوازی) بود. /۱
گسترش منافع بلافصل اقتصادی این طبقه اجتماعی جدید در چارچوب سیاسی سلطنت مطلقه از پیش موجود، که پایه مادیش بر یک طبقه پیشامدرن زمیندار/فئودال استوار بود، ناممکن بود. /۲
پیروزی سیاسی بورژوازی از خلال جنگهای خونین داخلی و انقلاب (مانند انقلاب ۱۶۴۸ انگلستان) به این توازن قوای جدید طبقاتی انجامید و قدرت شاه را محدود و وی را "در" پارلمان و نه "فرای" آن قرار داد. /۳