شاید این موضوع رو ندونید ولی مکانهایی که سنگهای تختجمشید از اونجا تامین میشد، امروز هنوز وجود داره و مردم بدون این که بدونن از کنارش رد میشن.
جناب پژمان ابراهیمی از یکی از این معادن سنگ بازدید و در اینستاگرامشون منتشر کردند👇
دورنمای یکی از معاون سنگ در نزدیکی تختجمشید که سنگهای تختجمشید از اینجا بریده میشد 👇
به نقل از جناب پژمان ابراهیمی:
«اینجا یه معدن سنگ هست. وقتی بالا رفتم از پسری که اونجا نشسته بود پرسیدم که به نظرت سنگهای تختجمشید رو از کجا آوردن؟ گفت نمیدونم. و من براش توضیح دادم که همین الان روی سنگ معدن هخامنشی نشسته!»
این تکه سنگ رو ببینید که جای سه تا گووه روش مشخصه (اگه گووه نمیدونید چیه اینجا بخونید: fa.m.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D9…)
تِرَک سراسری روی سنگ هم کار سنگتراش هخامنشی بوده که سنگ رو به دو نیم کرده و آماده بوده تا ببرنش به تختجمشید اما کار ناتمام مونده (احتمالا بخاطر حمله اسکندر)
اون سنگ کنار درخت که میبینید کاملا تراشیده و آماده انتقال بوده اما باز هم احتمالا به دلیل حمله اسکندر، فرصت نشده به تختجمشید حمل بشه و دو هزار و پانصد ساله همینجا مونده.
توی این عکس یک معدن سنگ دیگه رو میبینید که سنگهای تختجمشید رو از اینجا تهیه میکردند. چندین قبر هم از همون دوران باقی مونده که البته الان خالی هست و دزدان مقبره طی این ٢۵٠٠ سال به طمع پیدا کردن گنج، قبرها رو خالی کردند. در ادامه بیشتر در این مورد میگم.
فلش آبی: یه تکه تخت سنگ صاف و بزرگ که برش زده شده بود بره تختجمشید اما فرصت نشد.
نارنجیها: قنات هخامنشی که در زمانهای خشکسالی، آب رو به سمت مجموعه هدایت میکردند.
زرد: مسیر آعبور آب و سنگ آسیاب.
سبز: چشمه (الان خشک شده)
تصویر واضحتر از اون تختهسنگ برش داده شده. بالای عکس هم دهانه قناتها مشخصن.
درمورد قنات و اهمیت قنات در ایران باستان این رشتو رو بخونید 👇
ماجرای #غلامحسین_ساعدی و معشوقهاش #طاهره_کوزهگرانی
ـ #رشتو
در تبریز، غلامحسین ساعدی عاشق دختربچهای میشود که ظاهرا در یک محل زندگی میکردند. این دختر که زیر سن قانونی بود و در آن زمان مدرسه میرفت، مورد توجه ساعدی قرار داشت و ساعدی چندین نامه برای دخترک فرستاد که ما
امروز به همه این نامهها دسترسی داریم. ساعدی در این نامهها مدام به دخترک التماس میکرد و البته از آنجایی که تصور نمیکرد این نامهها روزی منتشر بشوند، خود واقعیاش را در نامهها به تصویر میکشید. اینجا دیگر او یک «روشنفکر مترقینمایی که طرفدار آزادی و حقوق زنان است»، نبود.
او متحجری بود که در اعماق افکارش، این دختربچه را برای خود میخواست و علاقه داشت او را در پستوی خانه مخفی کند و از ورود وی به اجتماع جلوگیری نماید. اینها را از متن نامهها که در ادامه بازنشر خواهم کرد، متوجه میشویم.
حالا که بحث #غلامحسین_ساعدی داغ است، بدون پیشداوری نگاهی به زندگینامه این نویسنده خواهیم انداخت.
غلامحسین ساعدی، پزشک و نویسنده و فعال سیاسی چپگرا بود. وی در سال ١٣١۴ زاده شد.
ساعدی از اعضای #کانون_نویسندگان بود. او از مخالفان سرسخت حکومت #پهلوی بود و به شدت برای #انقلاب_اسلامی، تبلیغات میکرد.
عکسی از اولین جلسه کانون نویسندگان پس از انقلاب اسلامی. 👇
از راست به چپ: محمد مختاری، محسن یلفانی، باقر پرهام، احمدشاملو، غلامحسین ساعدی، اسماعیل خویی
ساعدی نخستین داستانها و نوشتههایش را زمانی که در دبیرستان منصور در تبریز تحصیل میکرد، نوشت. هنوز ١٧ سالش نشده بود که به سازمان جوانان #حزب_توده پیوست و حزب نیز مسئولیت انتشار دو روزنامه فریاد و صعود را که مروّج ایدئولوژی مارکسیستی/کمونیستی بود را به ساعدی محول کرد.
آشنایی با #ابن_مقفع، بزرگترین ادیب ایرانی در صدر اسلام.
در حدود ١٣٠٠ سال قبل، در خانوادهای زرتشتی از اهالی شهر گور (فیروزآباد کنونی)، فرزندی متولد شد که نام او را #روزبه گذاشتند. پدر او دادویه نام داشت و مدتی پیشکار امویان در بصره بود.
روزبه وقتی به سن جوانی رسید، همچون دیگر مردمان آن زمان، برای رهایی از پرداخت جزیه (جزیه پول زوری بود که اعراب از غیرمسلمانان میگرفتند)، مسلمان شد و با نام عربی عبدالله بن مُقَفَّعْ شناخته شد.
جاحظ در مورد او نوشته است که وی جوانی زیبا، سوارکاری توانا، و مردی به شدت بخشنده بود.
ابنمقفع به خاطر سطح سواد بالا و نبوغ و استعداد ذاتی، در دربار خلفای بنیامیه و بعدها بنیعباس، به عنوان کاتب و نویسنده مشغول به کار شد.
بزرگی و سواد و جایگاه والای او در زمان خلافت منصور عباسی باعث شد تا اعراب که از زعامت یک ایرانی، ناخرسند بودند، بر وی کینه گرفته و برای
در متون بازمانده از مصر باستان، تهدید شده بود که هرکسی بقایای مومیاییشده خانواده سلطنتی را بر هم بزند، با خشم خدایان روبرو شده و کشته خواهد شد. اتفاقی که واقعا افتاد و هنگامی که گروهی از محققان در سال ۱۹۲۲ مقبره «توت عنخ آمون»
را باز کردند، مجموعهای از اتفاقات منجر شد تا ۲۰ نفر از آنها هر کدام به شیوهای عجیب، کشته شوند. اتفاقی که به «نفرین توت عنخآمون» معروف شد.
جان هاوارد کارتر، باستانشناسی بود که یک قرن پیش، برای نخستین بار پس از هزاران سال موفق شد مقبره فرعون را بگشاید و پا به درون مقبره شاه
بگذارد. اما کارتر کمی بعد مبتلا به سرطان شد و در سال ١٩٣٩ درگذشت. پیش از او، لرد کارناروون، سرمایهگذار بریتانیایی پروژه نیز که به آرامگاه پر از گنجینه قدم گذاشته بود، پنج ماه بعد از این کشف بر اثر مسمویت خونی مرده بود.
سرنوشت تزار نیکلای دوم، آخرین شاه روسیه که توسط چپها در اسید حل شد.
تزار نیکلای دوم، آخرین تزار روسیه از سلسله رومانوف بود که از سال ۱۸۹۴ تا زمان استعفایش در سال ۱۹۱۷ حکومت کرد. او در ۱۸ مه ۱۸۶۸ متولد شد و در ۱۷ ژوئیه ۱۹۱۸ به همراه خانوادهاش توسط بلشویکها اعدام گردید.
نیکلای دوم در دورهای بحرانی برای روسیه به قدرت رسید. حکومت او با چالشهای بسیاری مواجه بود، از جمله جنگهای متعدد، بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و افزایش نارضایتیهای مردمی.
یکی از بزرگترین بحرانهای دوران حکمرانی او، جنگ روسیه و ژاپن در سالهای ۱۹۰۴-۱۹۰۵ بود که به شکست روسیه منجر شد و نارضایتیهای مردمی را افزایش داد.