عمو نیما Profile picture
Feb 9 23 tweets 5 min read
#رشتو
۲۵ روز زندگی در توالت بند ۲۴۱ #اوین
[حاوی موارد چندش آور]
وقتی وارد سلول نیمه‌انفرادی ۷-۸ متری که ۳مترش هم حمام توالت هست شدم، ۴ نفر رُ دیدم که کنار هم بصورت خیاری دراز کشیده بودن و منم نفر ۵ام بودم که به زور باید اونجا جا می‌شدم
(عکس سلول در توئیت بعدی)👇
من زیرپاشون و جلوی درب‌توالت می‌خوابیدم.
اولین چیزی که توجهم رُ جلب کرد حمام توالتِ داخل سلول با یه دیوار با نهایت ارتفاع نیم متر و بدون هیچ پرده‌ای
بله درست متوجه شدید! توالت دقیقا داخل سلول بود بدون دیوار و پرده! یعنی هرکسی می‌رفت می‌نشست سر توالت بابقیه چشم‌تو‌چشم بود👇
نهایت خلاقیتی که به خرج می‌دادیم این بود چطور موقع نشستن سرتوالت شلوارمون رُ بکشیم پایین که بقیه چشمشون به چیزمون روشن نشه (ببخشید اگر واژه بهتری نداشتم). بعد که سرتوالت نشستیم تازه عمق فاجعه این بود که با بقیه ناخودآگاه چشم‌تو‌چشم می‌شدیم.👇
طفلکی ها خوب توی اون سلول جای دیگه‌ای نداشتن نگاه کنند.
حالا بماند این وسط اگر درب سلول باز می‌شد و برای کسی دارو می‌آوردن، صاحب قرص باید پامیشد می‌رفت بالاسر کسی که توی توالت نِشسته و لیوانش ر آب می‌کرد تا بتونه قرص رُ از زندانبان بگیره و بخوره. 👇
خیلی غیر قابل تصوره که سرتوالت نِشَستی و یه نفر با لیوان آب بالای سرت و یه زندانبان هم جلوی درب توی چشمات زُل زده؟ منم اگر اون صحنه رُ به چشم نمی‌دیدم باورم نمیشد
یه دوربین مداربسته هم که همیشه توی زاویه مستقیم میتونست همه چیزت ر بینه 👇
از قسمت دیداری که بگذریم، می‌رسیم به قسمت شنیداری و صدای قیژ و طرق تروق باسن ... .
برای اینکه شاید بهتر درکش کنید حس کنید رفتید مهمونی و توالتِ خانه میزبان وسط حال‌پذیرایی هست و وقتی شما میرید توالت، جمع در سکوت میره!
👇
شما می‌خواهید صدای خروجی باسن مبارکتون رُ خنثی کنید که بیرون اومدید کسی نگاه با خنده یواشکی بهتون نکنه.
چه برسه وسط مهمونی درب توالت هم چفت و بسته نشه!
👇
انقدر سعی می‌کردیم طوری خودمون رُ کنترل کنیم که صدا بقیه رُ اذیت نکنه که اکثرا توی #اوین یبوست گرفته بودیم.😑
👇
معضل سوم اینه وعده‌ی قبلی چی خورده باشی و یا هم‌سلولی عزیز کمی اضافه وزن داشته باشه که وقتی میره توالت، بوی لاشه‌ی مُرده کل اتاق رُ برمی‌داره و تهویه‌ درستی هم درکار نیست و بقیه تنها کاری که می‌تونند بکنند اینه که کله‌شون رُ زیر پتو کنند تا خفه نشن. 👇
وای به روزی که بابت تنبیه کل سلول‌های راهرو، بیان اون پنجره یک وجبی روی درب سلول رُ هم ببندن و عملا دیگه توی بوی گُه دست و پا می‌زدیم.
یادمه یه سلطان ادب رُ آوردن پیشمون و تا ۲روز غذا نمی‌خورد تا مجبور نشه دستشویی بره👇
حالا بریم سراغ حمام!
اولین باری که می‌خواستم دوش بگیرم برام خیلی حس عجیبی بود که جلوی ۴نفر باید خودم ر بشورم که به چشم برادری نگاهم میکردن.
قاعدتا شورت که نمی‌شد دربیاریم و همونطور خودمون رُ می‌شستیم تا چشمای بچه‌ها به دار و ندارمون روشن نشه!👇
شُستن که تموم می‌شد و اگر واحد نظارت از عملکرد راضی بود، ۲ دقیقه اعلام زمان تایم‌اوت می‌کردی و بقیه سرشون ر به دیوار می‌گرفتن تا شرت دربیاری و شلوار بپوشی. 👇
واحد نظارت؟ بله بله. اولین باری که زیر دوش داشتم با تاید خودم رُ میشستم و همینطوریش هم خجل بودم ازینکه ۴نفر دارن به من نگاه میکنند، ییهو یکی از بچه ها گفت داداش گوشِت کَفیه و خوب بشورش! و من تا اون لحظه فکر میکردم فقط مشاهده‌گر هستند و نمی‌دونستم نظر هم میدن. 👇
به مرور خجالتم ریخت و زیردوش براشون استندآپ هم اجرا می‌کردم
شامپو؟صابون؟عمرننننننن
روزهای اول خودمون و سرو کله‌ رُ باتاید (پودر رختشویی) میشُستیم تا بعد ازچندروز کمی صابون جامد و بعدش هم شامپو دادن
من که مو نداشتم و دغدغه شستن سر با تاید نداشتم اما اونهایی که مو داشتند...👇
بالاتر گفتم شرت ر درمی‌آوردیم و شلوار پا میکردیم، پس خشک کردن چی شد؟ حوله کجاست؟
زررررشک
اکثرا حوله‌ای نداشتیم و نهایت با لباس‌های کثیف خودمون ر خشک می‌کردیم.
👇
چند روز دائم درخواست حوله کردیم که بالاخره روز ۱۰-۱۱ بازداشت ۳ تا حوله‌ی خیس برامون آوردن که مشخص بود برای کسانیه که تازه آزاد شدن و عمرن دلت نمی‌اومد ازشون استفاده کنی. یکیش رُ انداختم زیر درب سلول تا سوسک نیاد داخل و دوتاش ر پرت کردم گوشه‌ی توالت 👇
روز ۱۳ بازداشت که یکی از بچه‌ها آزاد شد و از اول حوله‌ی بسته‌بندی شده داشت و ۳-۴ بار بیشتر استفاده نکرده بود، موقع آزادی حوله‌ش رُ به من بخشید و منم شستمش و استفاده کردم. 👇
بعد از ۱۳ روز به یه سلول دیگه توی همون بند منتقل شدم که خداروشکر یه پلاستیک مشکی بین توالت و اینطرفش بود و مشکل دیداری حل شد اما مشکل شنیداری و بویایی به قوت خود و حتی بیشتر پابرجا بود. 👇
یکروز یه هم‌سلولی برامون آوردن که طرف قبل بازداشت اعتیاد به الکل داشت.توی یک هفته‌ی اول بازداشت هروقت می‌رفت دستشویی بوی گندو تندِ اسید کل سلول ر برمی‌داشت و ۱۰-۱۵ دقیقه‌ای زیر پتو پناه می‌گرفتیم تا بو بره وشاید مغز ما پر از بو می‌شد و عادت می‌کرد. یک هفته‌ی اسیدی رُ داشتیم. 👇
داشتیم به بدی بوی اسید عادت می‌کردیم که یه هم‌سلولی دیگه برامون آوردن که وزنش بالای ۱۲۰ کیلو بود و طفلکی هروقت می‌رفت توالت انگار جنازه توی معده‌ش بوده از بس بوی تعفن بالا می‌زد و حداقل ۲۰-۳۰ دقیقه زیر پتو خودمون رُ دفن می‌کردیم! 👇
بله رفقای عزیز. این فقط قسمتی از هزینه‌ای هست که این مدت بچه‌های بازداشتی دادن
اینبار قبل ازینکه یه بازداشتی که هنوز داخل هست رُ پیش‌داوری کنیم یکبار این متن چندش‌آور رُ بخونیم
البته که به قول شاعر:
جماعت یه دنیا فَرقه بین دیدن و شنیدن
برید از اونا بپرسید که شنیده‌ها ر دیدن
شرمنده‌تونم که این متن رُ تا آخر خوندید و اگر حالتون ناخوش شد به سر کچل من یا بزرگی خودتون ببخشید
تا یادم نرفته بگم که من بیشتر از ۳۰ روز #اوین بودم، اون ۲۵ روز که توی توئیت اول نوشتم مربوط به دورانی هست که توی اون بند و اون شرایط بودم و بعدش رفتم اندرزگاه ۶ و شرایط فیزیکی کمی بهتر شد و البته اونجا شنونده رنج و درد آدم‌های بیشتری شدم که بعضی‌هاشون در خطر محاربه بودند...

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with عمو نیما

عمو نیما Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @amunima

Feb 8
#رشتو ۱از۱۲
بی پولی و رنج مضاعف در زندان

شاید براتون سوال باشه که چرا طرف با یه خلاف یا خطای کوچک می‌ره توی زندان و با کلکسیونی از خلاف‌های بزرگی که یاد گرفته میاد بیرون. واسه نونه واسه نون
امان از بی‌پولی توی زندان
۲از۱۲
زندان؟ پول؟ مگه توی زندان پول بدرد کسی می‌خوره؟ مگه خورد و خوراک مجانی نیست؟
زررررشک
زندان هم مثل دنیای بیرون اگر پول داشته باشی برات راحت‌تر نسبت به بی‌پول‌ها میگذره
پول به چه دردی میخوره اونجا؟
۳از۱۲
۱. غذای زندان یا انقدر کم هست که سیر نمیشی یا انقدر بد هست که نمی‌خواهی بهش لب بزنی! بجاش باید دست توی جیب مبارک کنی و بری از بوفه زندان موادغذایی بخری و ببری چراغ‌خونه باهاش غذا درست کنی
Read 12 tweets
Feb 8
#رشتو : خاطره‌ی قمه‌ی دسته چوبی

توی رختکن ۲۰۹ #اوین داشتیم لباس عوض می‌کردیم که آزاد شیم و بیایم بیرون؛ لباس‌ها و وسایلی که باهامون گرفته بودن رُ پس می‌دادن و رسید می‌گرفتن.
۱از۴
یکی از بچه‌ها که از لوتی‌های شهرک اکباتان بود ییهو رو کرد به حاج رضا [مسئول تحویل لباس] و گفت:حاج رضا توی وسایلی که ازم گرفتید یه قمه‌ی دسته چوبی بود، پس کجاست؟بهم نمی‌دید؟
[ همونجا ما ۸ نفر دیگه درجا کرک و پرمون از درخواست این داداشمون ریخت و ۴تا شوید موهام هم ریخت :))) ]
۲از۴
حاج رضا بهش گفت: برو بچه جون شانس آوردی ضمیمه پرونده‌ت نزدیمش و عاقبتت گا...ه نشده
لوتی: فکر بد نکن حاجی باهاش میرم هیئت قمه‌زنی [توکه راست میگی]
خلاصه که هرچی این داداشم پیگیری کرد خبری از قمه دسته چوبی نبود و از #اوین اومدیم بیرون
۳ از ۴
Read 4 tweets
Feb 7
۱ از ۱۰ #رشتو
روایت هم‌سلولی با یک #آتش_به_اختیار
شعبون [مستعار] با عزت و احترام آوردنش توی سلول و مامور همراه بهش گفت هرروز میام بهت سر میزنم و با تلفن با خانواده‌ت صحبت کن
تعجب کردم ازین همه احترام که بهش گزاشتن و قولی که دادن و فکر کردم امید واهی بهش دادن!
۲ از ۱۰
ولی هرروز میومدن دنبالش و می‌بردندش هواخوری -ما هفته ای ۲ جلسه هواخوری داشتیم- و بهش سیگار میدادن -بقیه سیگار ممنوع بودن- و هرروز با گوشی مامور به خانواده‌ش زنگ می‌زد (ما هفته ای یک تماس داشتیم)
جرم شعبون چی بود؟ ترور!
۳از۱۰
داستان چی بود؟ شعبون یه عرزشی مغز فندقی و مدیر یه قهوه‌خونه خصوصی بود که پاتوق بچه های هیئتی بود. دورهم هیئت و مراسم قمه‌زنی محرم و ... برگزار میکردند.
پ ن: قهوه‌خونه خصوصی یعنی توی آپارتمان بود و فقط اگر کسی معرفیت می‌کرد میتونستی بری اونجا!
Read 10 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(