می‌خوام روایت خودم رو از شروع جنبش تا امروز رو بنویسم. من زنم و دانشجو و دهه هشتادی. کابوس آخوند. بیاید با گفتن روزهایی که گذروندیم یادآوری کنیم به هم که روزهای سخت می‌گذره و هزینه‌هایی که می‌دیم برای روز خوبیه که ما میاریم.
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
شروع انقلاب برای من شنبه ۲۶ شهریوره. بغض و خشم داشت خفه‌م می‌کرد. یکی از ما رو کشته بودن به جرم زن بودن. برای چند تار مو. منم زنم. هر روز تحقیر و مرگ رو به این جرم چشیدم. راه افتادم سمت وزرا. قلبم داشت از جا در می‌اومد. نفرتی که سال‌ها تو سینه‌م جمع شده بود در حال فوران بود.
رسیدم. اجازه نمی‌دادن که تجمعی شکل بگیره. پسرا رو با کتک کردن تو ون. یه کمی هم دنبال ما کردن ولی گذاشتن فرار کنیم. یه مسیری که یادم نیست چه‌قدر و چند دقیقه رو دویدم و گریه می‌کردم. در یه لحظه ایستادم و تصمیم گرفتم برگردم. نمی‌دونستم کسایی که گرفتن چه بلایی سرشون اومده. برگشتم.
ون هنوز جلوی وزرا بود. ایستادم جلوش. گفتن برو. نرفتم. بعداً خیلی‌ها گفتن کارم احمقانه بوده. شاید. ولی من اون لحظه نمی‌تونستم دوستام رو ول کنم. ایستادم تا این که ریختن و با لگد و باتوم انداختنم تو ون. کمرم با لگدی که بهش خورد آسیب دید و این اولین تجربه‌ی فیزیکی من تو مبارزه بود.
ما رو تو شهر چرخوندن و بردن یه خراب شده‌ای که برای اطلاعات سپاه بود. تحقیرمون کردن. کتکمون زدن و اعتراف اجباری گرفتن و شب ولمون کردن. اون شب از درد خوابم نبرد. نمی‌دونستم چی در انتظارمونه. با طلوع آفتاب، زندگی جدید من هم شروع شد. از یکشنبه ۲۷ شهریور.
دانشگاه و خیابون‌های تهران گره خوردن به هم. دستامون مشت شد و رفت تو صورت دیکتاتور. با هم فریاد آزادی زدیم که قشنگترین رویای ماست. انقلاب و کارگر و فلسطین و حجاب و ولیعصر زیر قدم‌های ما می‌لرزید و روسری‌ها از خشم ما گر گرفتن و حالا باد تو موهامون می‌رقصید. زن زندگی آزادی متولد شد.
دوستامون رو تو دانشگاه و خیابون گرفتن. بعضی‌هاشون مجروح شدن. خبر مرگ قشنگترین بچه‌های ایران پشت هم می‌اومد. فقط شب‌ها اینترنت داشتیم. هشتگ مهسا رو میلیونی کردیم. روزها تو خیابون و بازار و دانشگاه و شب‌ها تو مجازی فریاد می‌زدیم. حالا باید جای خالی زندانی‌ها رو هم داد می‌زدیم.
هم‌وطن‌های غریبمون تو سرتاسر دنیا انعکاس صدای ما شدن. دشمن تو خیابون شلیک می‌کرد و خشم ما بزرگتر می‌شد. ما که با صدای نیکا و لبخند سارینا و تپلی کیان گریه کردیم دیگه اشکی برای اشک‌آور نداشتیم. تو خیابون موندیم تا آزادی رفقامون و ثابت کردیم ما زورمون بیشتره.
دشمن برای سرکوب ما همه ی زورش رو زد. از گلوله و اشک‌آور انگلیسی گرفته تا زندان و شکنجه و اعدام. از آتیش زدن اوین تا فاجعه‌‌ی شاهچراغ. از تهدید و ارعاب تا اخراج و تعلیق استاد و دانشجو. سخنرانی و راهپیمایی‌های چند ماه اخیر هم که قابل شمارش نیست.
امروز که دو ترم تعلیقم قطعی شد حتی یک ثانیه هم شک نکردم که ارزشش رو داشت یا نه. در برابر جان‌های عزیزی که گرفته، چشم‌هایی که کور و بدن‌هایی که پاره‌پاره، کمترین هزینه‌ی ممکن رو دادم که فدای آزادی و شرافتم. اونی که رفتنیه ما نیستیم. زنده می‌مونم تا روزی که روی جسدهای شما برقصم.

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with نارکیسوس

نارکیسوس Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(