آشنایی با یکی از پادشاهان گمنام ایران
(+گنجینهٔ ارجان)
ـ #رشتو
پاییز سال ۱۳۶۱، در هنگام خاکبرداری جهت عملیات سدسازی بر روی رودخانه مارون، حفرهای در زمین ایجاد گردید که منجر به پیدایش آرامگاهی در درون آن حفره شد. آرامگاه در ۱۰ کیلومتری شمال شهر قدیم ارجان (شمال بهبهان کنونی)
قرار داشت. تمام دیوار های این آرامگاه مستطیل شکل، به استثنای دیوار شرقی از چندین لایه حاوی تخته سنگهای تقریبا یک اندازه ساخته شده بودند.
اين آرامگاه متعلق به دوران نوعیلامی و مربوط به پادشاهی به نان “#كيدين_هوتران“ بود.
کیدین هوتران (Kidin-Hutran) پنجمین پادشاه از سلسهٔ ایگههلکی از پادشاهان تمدن ایرانی عیلام بود که به خاطر جنگهایش با تمدن بابل، شهرت داشت. او دو بار بابل را در دو جنگ بزرگ در دو زمان متفاوت، شکست داده بود.
آرامگاه وی که در سال ١٣۶١ به صورت اتفاقی کشف شد، حاوی تابوتی بزرگ، از جنس برنز بود. به همراه این تابوت، یک حلقه طلایی، یک سینی مفرغی (جام ارجان) نود و هشت دکمهٔ زرین، یک خنجر، یک میله نقرهای و… نیز کشف شدهاست.
تابوت برنزی کیدین هوتران 👇
از مهمترین کشفیات این محل، کشف جام ارجان است. یک سینی نفیس است که ۱۹۶ نقش دارد: ۱۱۴ نقش انسان، ۲۰ نقش پرنده، ۲۰ نقش درخت و ۴۰ نقش حیوان. همچنین نقش اشیا و ابزارآلات موسیقی و ورزشی نیز در آن دیده میشود و کتیبهای نیز در اطراف آن وجود دارد.
بازسازی بخشی از نقشهای جام :
و این حلقهٔ پادشاهی که از گور کیدین هوتران به دست آمده است. از طلای خالص است و هماکنون در موزه ایران باستان نگهداری میشود. روی آن به خط میخی عیلامی نوشته است: کیدین هوتران پسر کورولوش
دکمههای طلایی با طرح نیلوفر آبی
آتشدان نفیسی که از مقبره کیدین هوتران به دست آمد
ریشههای پارچه که آثار گلدوزی روی آن مشخص است و احتمالا بخشهایی از لباس پادشاه است
چهرهٔ کیدین هوتران شاه تمدن عیلام در جنوب غربی فلات ایران که توسط دکتر مازیار اشرفیان بناب، بر طبق استخوان جمجهٔ او در دانشگاه پورتسموث انگلستان بازسازی شده است.
ماجرای #غلامحسین_ساعدی و معشوقهاش #طاهره_کوزهگرانی
ـ #رشتو
در تبریز، غلامحسین ساعدی عاشق دختربچهای میشود که ظاهرا در یک محل زندگی میکردند. این دختر که زیر سن قانونی بود و در آن زمان مدرسه میرفت، مورد توجه ساعدی قرار داشت و ساعدی چندین نامه برای دخترک فرستاد که ما
امروز به همه این نامهها دسترسی داریم. ساعدی در این نامهها مدام به دخترک التماس میکرد و البته از آنجایی که تصور نمیکرد این نامهها روزی منتشر بشوند، خود واقعیاش را در نامهها به تصویر میکشید. اینجا دیگر او یک «روشنفکر مترقینمایی که طرفدار آزادی و حقوق زنان است»، نبود.
او متحجری بود که در اعماق افکارش، این دختربچه را برای خود میخواست و علاقه داشت او را در پستوی خانه مخفی کند و از ورود وی به اجتماع جلوگیری نماید. اینها را از متن نامهها که در ادامه بازنشر خواهم کرد، متوجه میشویم.
حالا که بحث #غلامحسین_ساعدی داغ است، بدون پیشداوری نگاهی به زندگینامه این نویسنده خواهیم انداخت.
غلامحسین ساعدی، پزشک و نویسنده و فعال سیاسی چپگرا بود. وی در سال ١٣١۴ زاده شد.
ساعدی از اعضای #کانون_نویسندگان بود. او از مخالفان سرسخت حکومت #پهلوی بود و به شدت برای #انقلاب_اسلامی، تبلیغات میکرد.
عکسی از اولین جلسه کانون نویسندگان پس از انقلاب اسلامی. 👇
از راست به چپ: محمد مختاری، محسن یلفانی، باقر پرهام، احمدشاملو، غلامحسین ساعدی، اسماعیل خویی
ساعدی نخستین داستانها و نوشتههایش را زمانی که در دبیرستان منصور در تبریز تحصیل میکرد، نوشت. هنوز ١٧ سالش نشده بود که به سازمان جوانان #حزب_توده پیوست و حزب نیز مسئولیت انتشار دو روزنامه فریاد و صعود را که مروّج ایدئولوژی مارکسیستی/کمونیستی بود را به ساعدی محول کرد.
آشنایی با #ابن_مقفع، بزرگترین ادیب ایرانی در صدر اسلام.
در حدود ١٣٠٠ سال قبل، در خانوادهای زرتشتی از اهالی شهر گور (فیروزآباد کنونی)، فرزندی متولد شد که نام او را #روزبه گذاشتند. پدر او دادویه نام داشت و مدتی پیشکار امویان در بصره بود.
روزبه وقتی به سن جوانی رسید، همچون دیگر مردمان آن زمان، برای رهایی از پرداخت جزیه (جزیه پول زوری بود که اعراب از غیرمسلمانان میگرفتند)، مسلمان شد و با نام عربی عبدالله بن مُقَفَّعْ شناخته شد.
جاحظ در مورد او نوشته است که وی جوانی زیبا، سوارکاری توانا، و مردی به شدت بخشنده بود.
ابنمقفع به خاطر سطح سواد بالا و نبوغ و استعداد ذاتی، در دربار خلفای بنیامیه و بعدها بنیعباس، به عنوان کاتب و نویسنده مشغول به کار شد.
بزرگی و سواد و جایگاه والای او در زمان خلافت منصور عباسی باعث شد تا اعراب که از زعامت یک ایرانی، ناخرسند بودند، بر وی کینه گرفته و برای
در متون بازمانده از مصر باستان، تهدید شده بود که هرکسی بقایای مومیاییشده خانواده سلطنتی را بر هم بزند، با خشم خدایان روبرو شده و کشته خواهد شد. اتفاقی که واقعا افتاد و هنگامی که گروهی از محققان در سال ۱۹۲۲ مقبره «توت عنخ آمون»
را باز کردند، مجموعهای از اتفاقات منجر شد تا ۲۰ نفر از آنها هر کدام به شیوهای عجیب، کشته شوند. اتفاقی که به «نفرین توت عنخآمون» معروف شد.
جان هاوارد کارتر، باستانشناسی بود که یک قرن پیش، برای نخستین بار پس از هزاران سال موفق شد مقبره فرعون را بگشاید و پا به درون مقبره شاه
بگذارد. اما کارتر کمی بعد مبتلا به سرطان شد و در سال ١٩٣٩ درگذشت. پیش از او، لرد کارناروون، سرمایهگذار بریتانیایی پروژه نیز که به آرامگاه پر از گنجینه قدم گذاشته بود، پنج ماه بعد از این کشف بر اثر مسمویت خونی مرده بود.