مشکل اساسی امروز ایران به ضرورت فقدان چهرهها و رهبران سیاسی نیست، بلکه مشکل فرایندها و روندهایی است که برخی از چهرههای نه چندان توانمند را برمیکشند و برخی را حاشیهنشین میکند. اگر این چهرههای توانمند برکشیده نمیشوند، نشانه سازوکارهای معیوبی است وجود دارد. #جاوید_ملت_ایران
بخشی از مانع پدیدار شدن چهرههای سیاسی توانمند البته برمیگردد به وجود نظام سرکوبگر ج.اسلامی، اما بخش دیگر مشکل برمیگردد به سلیقه، درک و فرهنگ سیاسی جامعه. اینکه جامعه به سلبریتیها برای به عهده گرفتن نقش سیاسی اقبال نشان میدهد، کاستیای است در فرهنگ سیاسی.
در شرایطی که فرهنگ سیاسی جامعه شامه نیرومندی برای تشخیص سیاستمدارانتوانمند از چهرههای ناکارآمد نداشته باشد، مشکل از سیاستمدارانی نیست که تواناییهای آنان دیده و دریافته نمیشود. مانند اینکه کسانی نقاشی پیکاسو را با خطی خطی بی معنی یکسان ببینند. این دیگر مشکل از پیکاسو نیست.
البته در مثال بالا اغراق است اما برای اینکه منظورم روشنتر بیان شود. اما عامل دیگر رسانههایی هستند که بدنبال توجه هستند. از این رو، به شخصیتهایی بیشتر میدان میدهند که اهل جنجال هستند و توجه بیشتری جلب می کنند. اما باز هم این ما هستیم که رسانهای را قدرت میبخشیم.
بخشی از مبارزه ما با جمهوری اسلامی نبرد با دیوهای درونی خودمان هم هست که مسئول بخشی از فلاکت کنونیمان هم هست.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
درسی که از ناکامی #منشور_همبستگی میتوان گرفت این است که بردن «بازی» اپوزیسیون (اجماع اپوزیسیون) به معنای بردن «بازی» خیابان نیست، بلکه برعکس به معنای باختن بازی خیابان است. این همان ریشه بحران امروز ماست که اجماع میان اکثریت نیروهای اپوزیسیون بازتاب خیابان نیست. #جاوید_ملت_ایران
اگر اجماع اپوزیسیون به معنای باختن بازی خیابان و مردم است، تلاش برای اجماع میان اپوزیسیون نامتجانس هزینهاش از فایدهاش بیشتر نیست؟ به گمانم که هست. راهحل: اکنون هنگام آن است که نیروهای ایرانگرا به اجماعی دست بزنند که هم بتوانند بازی اپوزیسیون را ببرند و هم بازی خیابان را.
برای بردن بازی دولایه خیابان و اپوزیسیون باید با گروههایی که ایدئولوژی آنها ملت ایران را به رسمیت نمیشناسد و تحقق آرمانهای آنان کابوس مردم ایران است، مرزبندی قاطع ایدئولوژیک کرد. همیشه گفتهام که برنده این بازیِ دولایه میهندوستی آزادیخواهانه است.
دستگاه پروپاگاندای اولیگارشی روسیه تجاوزهای روسیه را واکنشی به پیشرویهای غرب و دستاندازی به منافع روسیه میداند. این دروغی بزرگ است. غرب از پس فروپاشی شوروی بارها تلاش کرده تا روسیه را در ناتو شراکت دهد اما روسیه امتناع کرده است. 👇🏼
امتیاز دادن به دشمنی شکستخورده چون روسیه در تاریخ بشر کمسابقه بوده است. اما غرب تلاش داشت تا روسیه برآمده از فروپاشی شوروی را به جامعه جهانی بازگرداند و در قالب نظمی پساجنگ جهانی دوم ادغام کند. در سال ۱۹۹۴، ناتو پیشنهاد «شراکت برای صلح» را به روسیه داد.
پس از آن روسیه به جمع جی-۷ پذیرفته شد. سال ۲۰۰۲ نشست مشترک ناتو با روسیه در روم برگزار شد. اوباما در سال ۲۰۰۹ به مسکو سفر کرد اما روسیه در سال ۲۰۱۴ کریمه را به اشغال درآورد.
عرفان، دین عوامانه، و اسلامگرایی اگر چه گرایشهای گوناگونی در اسلام هستند، و وجوه متمایزی دارند، اما اینگونه نیست که همپوشانیای ندارند و استعداد تغییر و تحول به دیگری را ندارند. عرفان میتواند به ایدئولوژی تسلط و تغلب سیاسی مبدل گردد، مانند اجدادِ صوفی صفویان که مفهوم
ولایت عارفانه را تبدیل به مفهوم ولایتِ سیاسی کردند.همچنین، اینگونه نیست که دین عوامانه استعداد تبدیل شدن به خشنترین گونههای اسلامگرایی ندارد. اتفاقاً، دین عوامانه به دلیل مایههای پررنگ سرسپردگی نهفته در آن و تنکمایگیِ تفکر و پرسشگریش، به راحتی قابل دگردیسی به اسلامگرایی است
همان علیای که شبها نان به خانه فقیران و یتیمان میبرد، در یک تر دستی خطابی و ریتوریک، به راحتی میتواند به علیِ خونریزِ یهودیانِ بنی قریظه دگردیسی یابد و الگویی شود برای سر بریدن مخالفان و ماندن بر سر قدرت به هر قیمتی. مومنان هم میتوانند شبها
مردم لبنان جزو آزادترین مردمان خاورمیانهاند و همهنگام دارای یکی از فاسدترین و باندبازترین و ناکارآمدترین نظامهای سیاسی هستند که زندگی بسیاری از لبنانیان را تباه کرده است. پس از پایان یافتن جنگ داخلی، برای راضی نگهداشتن گروههای متخاصم، قدرت سیاسی ۱
بر پایه درکی جمعگرایانه، میان مسیحیان و دروزیان و سنّیان و شیعیان تقسیم شد. و از آن زمان این گروههای قومی و مذهبی بر سر کسب منافع قومی و غنائم مذهبی بیشتر با هم میجنگند و در این میان آنچه قربانی شده منافع ملی و خیر عمومی لبنانیان قربانی بوده است، و کار بجایی رسیده که دولت لبنان
حتی توان جمعآوری زبالهها را هم از عرصه خیابان ندارد. اما دموکراسی را بایستی بر حقوق فرد و شهروندی بنا کرد و نه بر پایه مفاهیم جمعگرایانهای چون قومیت. از اینرو مردم لبنان بر پایه راهحلی غلط و درکی نادرست از تقسیم قدرت نه تنها قربانی فساد و باندبازی و ناکارآمدی سیاستمداران ۳
نسل سودازده ۵۷ی، خودکه هیچ، که خدا هم نمیدانست چه میگوید و چه میخواهد کشوری در حال رشد و پیشرفت را بر باد فنا داد و فاجعهای که آفرید چنان مهیب و هولناک بود که راهی جز انکار و توجیه خطای مرگبار خود نیافت. هر چه ابعاد فاجعه خودساخته در پیش چشم این سودازدگان بیشتر آشکار ۱/۵
میشد انکار آنان بیشتر و دیوار حاشایشان هم بلندتر میششد بلوغ فکری و شخصیتی انسان زاییده پذیرش خطا و مسئولیت اشتباهات اوست، اما خطای اینان چنان مرگبار بوده که پذیرش آن از ظرفیت هر وجدان معذبی هم فرا رفته است. اما همهنگام غرور جاهلانهشان و شهوتِ خودنماییشان نمیگذارد ۲/۵
که به کُنجِ اندیشیدن بخزند و بر آنچه عمری کردهاند و گفتهاند بیاندیشند. راز کودکمنشی این سودازدگان را نباید در بزرگی خطاهایشان و ظرفیت اندک آنان برای پذیرش و اندیشیدن به خطاهای مرگبارشان دانست؟ این ناتوانی در اندیشیدن و لجاجت و پافشاری در کژبینی و کژکرداریشان ریشه در ۳/۵