امروز صد و چهلمین سالگرد مرگ #کارل_مارکس کبیر است - یکی از مردان بزرگی که آنگونه که فکر میکرد ، زیست .
مارکس یک الکلی بیمار بود که هرگز شست و شو و حمام نمیکرد و از حمام بیزار بود و برای همین جوش ها بدنش را پوشانده بود و مانع از نشستن او می شد
او به عمد از کار کردن امتناع
۱.
میکرد و خانوادهاش را به فقر کشاند و باعث مرگ دو پسرش به علت بیماری و عدم مراجعه به دکتر شد . او به خدمتکار بدون مزد خود
تجاوز کرد و انگلس مجبور شد به فرزند نامشروع آنها حقوق پرداخت کرد .
او شعر عاشقانهای برای خوردن زهر نوشت - روشی که دو دخترش بعداً با آن خودکشی کردند.
۲.
و یکی از آن دخترانش را به دلیل ازدواج با یک مرد کوبایی که مارکس به او با عنوان "
نگریلو" و "گوریل" توهین میکرد، انکار
کرد.
مارکس همچنین صراحتاً خواستار نسلکشی سیاهان و «ترور انقلابی»، دزدی و قتل علیه «بورژوازی» نامشخص بود.
او نوشت : "تلاش بعدی انقلاب فرانسه" باید آنقدر
۳.
خونین باشد که "، انقلاب کبیر فرانسه در مقابل آن بازی کودکانه باشد".
وی پیشبینی کرد که یک دیکتاتوری ناگزیر از این انقلاب خونین به وجود میآید و به قدرت مطلق برای جمعآوری و توزیع مجدد اموال برای رسیدن به کمونیسم نیاز دارد.
۴.
او مفیستوفل را از داستان فاوست الهه میدانست و میپرستید و اصرار میورزید که «هر چیزی که وجود دارد سزاوار نابودی است».
پس جای تعجب نیست که هر نوع آزمایشی از مارکسیسم در هر کشوری از جهان باعث کشتار دسته جمعی، محرومیت، گرسنگی، استبداد و جهنم روی زمین می شود.
امروز و مدتها
۵.
پس از مرگ او ، شبح تحقیر کننده مارکس روی سر بشر است و تمدن امروز را آزار میدهد و هنوز تمام منحرفین تاریخ بشر و سراسر جهان اعم از جنسی و روحی و سادیستیکها و آدمخواران و ... هنوز عاشق وی هستند .
یادش گرامی و راهش برای چپولها و ک..ن گشادان وزنازادگان تاریخ پررهرو باد
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
کالبدشناسی احزاب ایران
بررسی یک معضل سیاسی ،اجتماعی
تحزب به سبک ایرانی
ایران کشوری است برآمده از درون قرون و اعصار و هرآنچه در عالم سیاسی ایران شکل گرفته و میگیرد ، برآمده از ساختارهای سنتی آن است ، از جمله سیاست و علم اداره کشور .
اما جهان جدید ، مفاهیم و سازوکارهائی رو وارد
۱.
ادبیات سیاسی ایرانی کرد که بلکل با آنچه که طی سالها و صدهها میشناخت و آموخته بود متفاوت بود .
بگذارید یک مثال برای شما بزنم :
در طی سالهای حاکمیت سلسله قاجار در ایران ، همیشه شما تعدادی ادم علاف و بیکار و میدید که یا دور کاخ گلستان علاف
و ول بودن ، یا دور و اطراف دربخانه
۲.
همایونی ، این ادمها عموماً بیکار بودن ، سرووضع و لباس درستی نداشتند و میشد از چهرههاشون حدس زد که گرسنه هم هستند ، اما این ادمها رجال سیاسی بلقوه بعدی ایران بودند ، این ادمها فقط سواد
داشتند و خط خوش .
به امید اینکه از درون دیوان حکومت کاری به آنها رجوع شود ، همیشه دور کاخ
مقدمه :
مطلبی که میخونید ، خوندنش برای بسیاری فاجعه است ، پس برای درکش ، نیاز به سطح بسیار بالائی از درک و سواد و شعور هست ، برای همین اگه میبینید فایده نداره و بعد از خوندن ۲ توئیت رگ گردنت زد بیرون ، نیازی به عربده کشی نیست ، فقط بلاک کن و خداحافظ :
میدونم متعجب
۱.
میشیدا ، اما یکی از مهمترین و سهمگینترین ضرباتی که بر پیکره اقتصاد و فرهنگ ایران طی ۴۴ سال گذشته وارد شده ، دید کاملاً قومی و
قومگرایانه و اداره قومیتی در استانهای کشوره .
(یکیش رو میگما ، حالا وایسا یا فحش بده یا تفسیر آبگوشتی کن) .
تقریباً از پایان جنگ اداره استانها
۲.
افتاد دست محلیها و اول کار بگذارید ی تجربه از خودم رو براتون بگم بعد بریم سر اصل داستان .
در همون سالهای ۷۰ ، ۷۱ شناسنامهام رو با لباسها انداختم تو ماشین لباسشوئی و وایتکسم ریختم روش و پس از شستشوی لباسها معلوم شد که اَی دل غافل ، شناسنامهه سفید سفیده ، القصه شال کلاه
بعضی مشاغل هستند که عملاً مصداق بارز کلاهبرداری توشونه . اگه همون اول با طرف سنگاتون رو وا نکنین ، نابودتون میکنن .
مثلاً نقاشهای ساختمون (مثلهها) :
وقتی کار نداره ، التماست میکنه که بهش کارو بدی ، همون موقع بهش بگی متری چند میگیری ؟
میگه ای بابا ، ما مخلص شمائیم و این
چه حرفیه ؟ هرچی کرمته بده مهندس ، بزار ما هم ی نونی بخوریم کنار دستت و فقط کافیه خر بشید و کارو بدید بهش .
وقتی کارو تموم کرد ، مثلاً میگه مزدم میشه متری ۱۵۰ تومن ، حالا شما برو اتحادیه ، برو ۱۰ تا اوسا نقاش دیگه بیار که شهادت بدن مثلاً متری ۱۵۰ نیست و عرفش متری ۱۰۰ تومنه
تا پا کتکاری و یقه گیری و بزن بکوب و کلانتری میره پیش که متری ۱۵۰ تومنش رو از شما بگیره و تا پولش رو نگیره ولتون نمیکنه . این مثل رو در مورد تاکسی دربستها هم میشه زد ، اونا هم اگه در مبدع باهاشون طی نکنید ، نقره داغتون میکنند ، یا درمورد فدرالیستها و تجزیه طلبها
صلح ایران و عربستان ، زیر سایه هژمونی رو به سعود چین :
عربستان و ایران ، زیر فشار چین مجبور به آشتی و برقراری روابط دیپلماتیک شدند و این در حالیه که در تمام ماههای گذشته شایعات و اخبار موثق مبنی بود بر اینکه ایران و عربستان در بغداد و عمان مذاکراتی برای صلح انجام میدادند
۱.
شنیده میشد .
اینکه دو کشور به یکباره سر از پکن درآوردند برای انعقاد قرارداد ، قراردادی که برای اولینبار ۳ طرف مذاکره رسماً اعلام
کردند که متن قرارداد را به انگلیسی ننوشتهاند و آنرا به سه زبان عربی ، فارسی و چینی تقریر و امضاء کردهاند ، سیگنالی مهمتر از تاثیرات خود قرارداد
۲.
میدهد و آن اینکه هستند کشورهائی که هژمونی انگلوساکسونها را نمیپذیرند و در این میان ، برعکس کشورهایی مانند آرژانتین و برزیل و روسیه و آفریقای جنوبی ، اینبار بازیگر مهمی وارد شده و آن هم عربستان سعودی است کشوری که برعکس الباقی دوستان ، کشوری است لیبرالیستی ، پادشاهی ، مبتنی
مثال خوبیه ، اما هیچ ربطی به شهریار آهی نداره ، شهریار آهی دوست و رفیق شفیق شاهزاده نیست ، میدونه داره چیکار میکنه ، درمورد کاری هم که میکنه کاملاً واقفه و خودش در موردش حرف میزنه و بهش افتخار هم میکنه ، اتفاقاً بسیار هم مشتاقه که نمایش بده سنخیتی با شاهزاده نداره ، بلکه
مخالف شاهزاده است .
اما این مثال در مورد اون عالیجنابی مصداق داره که شبانه روز میگه وقتی شهبانو با هلیکوپتر رفتن مهراباد که برن از ایران من همراهشون در اون هلیکوپتر بودم .
شاهزاده رو زانوهای من بزرگ شدن .
من برای این خاندان جانفشانیها نبوده که نکردم
اما وقتی ملت وکالت دادن
هفتهای ۳ شب اومد برنامه شهرام همایون ملت رو مسخره کرد و به شاهزاده متلک گفت
تور اروپایی شاهزاده رو سفرهایی بی نتیجه نامید
بخاطر منشور دریوریی نبوده که به شاهزاده نگفته
سال ۶۱ ، ۶۲ شاهزاده رومجبور کرد آش ملی با بختیار امضاء کنه و کلی پول از بختیار گرفت
اما ، روزی
ایشون 👇🏼 یکی از منتقدان #منشور_خریت|ه . اما جالبیش اینجاست که تا حالا هرچی گفته ، بجای اینکه به منشور بپردازه ، فقط نعلهاش روسوهان زده و با قدرت جفتک پرونده به شاهزاده .
و اینتوئیتش هم جالبه ، نه تنها وکالت نداده به شاهزاده بلکه تا تونست فحش ملت داد که چرا وکالت میدین
حالا شده ی سرکش وکالت ندادهاش .
البته من نمیخاستم در مورد این بابا و الباقی حضرات مثل خودش حرف بزنم ، اما همین عموگلاسکوئی ، با داریوش همایون ، سالهای ۶۱ ، ۶۲ به زور شاهزاده رو مجبورکردن ی منشور ملی با بختیار و علی امینی امضاء کنه ، که همون موقع زندهیاد اسلام کاظمیه
که از اعضاء موثر نهضت مقاومت ملی بود ، نوشت اینها این جوان خام (منظورش شاهزاده بود) رو گول زدند و با پولی که بختیار و عبدالرحمن برومند گرفتن ، ی ننگین نامه به شاهزاده تحمیل کردن که خودش هم گفت این منشور ملی نبود ، آش ملیی بود که یمشت وطنفروش پختن ، برای شاهزاده .