۱/۹) این اولین پوستر فیلم در تاریخ سینماست.
اما فارغ از ارزش تاریخی آن، حرفهای دیگری هم برای گفتن دارد.
پوستر فیلم L'Arroseur Arrosé
(آبیار آبیاری میشود) به کارگردانی #لوئی_لومیر در سال ۱۸۹۵.
۲/۹) از خود فیلم شروع کنیم. این فیلم ۴۰ ثانیهای اولین نمونهی ژانر کمدی سینما، اولین استفاده از این مدیوم برای بیان داستان تخیلی است. و البته برای اولین بار کسی به فکرش رسید که نقاشی و گرافیک برای تبلیغ فیلم استفاده کند و این پوستر خلق شد.
۳/۹) این فیلم را تماشا کنید تا برویم سر باقی ماجرا:
۴/۹) پوستر این فیلم اثر مارسولن آزول است، که در آن تماشاگران را در حال خندیدن به فیلم، به تصویر کشیدهشدهاند. بر خلاف پوستر(؟)های پیشین فیلمها که به تبلیغ تکنولوژی فیلمبرداری و نمایش میپرداختند.
۵/۹) از یاد نبریم که این فیلم و پوستر آن اواخر قرن ۱۹ متولد شدند. زمانی که سبک نوو-آرت (هنر نو) در فرانسه، گرایش غالب هنری بود. نمونههایی از این سبک را ببینید:
۶/۹) خیلی سخت نیست که بتوانیم اشکال ارگانیک و خطوط منحنی را که از مولفههای نوو-آرت بوده، در این نمونهها تشخیص بدهیم.
پوستر فیلم آبیار هم نمونهای از همین سبک هنری اواخر قرن نوزدهمی است، با خطوط روان و ارگانیک که عنوان را قاب می کنند و تصویر آبیاری در مرکز پوستر.
۷/۹) پوسترهای دیگری از آزول در تبلیغ شراب و نمایشگاه و ... باقی مانده که یادگارهای این روزگارند.
این چند تا را ببینید:
این نوع تبلیغ فیلم، جای خودش را در عالم سینما باز کرد و امروز هم تصویر کردن صحنهای از فیلم و تاکید بر وجهی هیجانانگیز یا رازآلود گویی به یک اصل بدیهی در سینما و طراحی پوستر تبدیل شده است:
۹/۹) اما سینما هنوز در حال گفت و گو با تاریخ خودش است. هنری که تکنولوژی و خلاقیت به هم میرسند. حالا دنیای دیجیتال تاریخ را با کیفیت اچدی برایمان روایت میکند. این فیلم را بعد و قبل از بازسازی رنگی ببینید:
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
1/15) این پلان را در فیلم فارست گامپ به خاطر دارید؟
صحنهای که جنی به خانهی قدیمیاش سنگ پرتاب کرده و زمین افتاده است.
نکتهی زیبایی در این پلان پنهان شده است.
2/15) این پلان قسمتی از این سکانس به یاد ماندنی است و دیالوگ آخری که میگوید:
"Sometimes, I guess there just aren't enough rocks."
گمونم بعضی وقتها سنگ به اندازهی کافی نیست.
3/15) سقوط جنی بر زمین روبروی خانهی متروک و این نقاشی
این مغالطهای که خیلی وقتها در بحثهای سیاسی گرفتار آن میشوید و شخص مغالطهگر گویی موفق میشود بحث را برنده شود. با این که شما شهوداَ میدانید که مغالطهای رخ داده، ولی انگار راه فراری از آن ندارید.
صورت مساله چیست؟
2/18) این مغالطه با نام آن آقایی در تاریخ ثبت شده که عکسش را در اول رشته گذاشتم. نمیدانم باید خوشحال باشی که مشهور شدی، یا ناراحت که با یک مغالطهی جدی در تاریخ بحثهای سیاسی ماندی!
به هر حال رفیقمان مشهور شده است: رابرت مکنامارا وزیر دفاع ایالات متحده در سالهای 1961 تا 1968
3/18) این سالها را که حتماَ میدانید. زمانی است که ایالات متحده در باتلاق جنگ ویتنام فرو رفته بود و بحث بر سر ماندن در ویتنام یا خالی کردن پشت سایگون بالا بود.
1/9) مثل مشهور حضرت مولانا در مورد فیل در اتاق تاریک را حتماَ شنیده یا خواندهاید.
یک تمثیل خفن شبیه به آن در دنیای غرب وجود دارد، با همان ایدهی اتاق تاریک.
این شکلی است که:
2/9) در تمثل غربی، به جای رابطهی اپیستمولوژیک یک اتاق تاریک و فیل، رابطهای بین اتاق تاریک و یک گربهی سیاه طرح میشود.
3/9) صورت این تمثیل (آنالوژی را دارم این جا به تمثیل ترجمه میکنم) این طوری است:
فلسفه: مثل این است که دریک اتاق تاریک دنبال یک گربهی سیاه بگردید.
1/6) یک سکانس در فیلم #کازابلانکا هست که جزء به یادماندنیترین صحنههای تاریخ سینما شده.
در کافهی ریک، آلمانها که فرانسه و مستعمرات آن را اشغال کردهاند، با پیانیستشان آواز
Die Wacht am Rhein (دیدبان راین)
را میخوانند.
2/6) این سرود "دیدبان راین" چیزی در مایههای "سلام فرمانده" ماست، البته میراث هنری آلمان را باید مد نظر داشت و طبعن نسبت دیدبان راین به سلام فرمانده مثل نسبت واگنر است به آهنگران.
3/6) در این صحنه، ویکتور لازلو در دفتر ریک صدای خواندن نازیها را میشوند. به سراغ بند کافه میرود و از آنها میخواهد که موزیکِ
La Marseillaise (اهالی مارسی)
را بنوازند.
۱/۱۱) در ۱۸ دسامبر ۱۹۸۹ نیکولای چائوشسکو، دیکتاتور کمونیست رومانیایی، به دعوت رسمی جمهوری اسلامی به تهران آمده بود تا اتفاقی عجیب در تاریخ معاصر رقم بخورد.
۲/۱۱) جمهوری اسلامی تلاش میکرد تا هر طوری شده به عنوان یک حاکمیت عرفی مثل هر کشوری در دنیا، با کشورهای دیگر در ارتباط باشد و در این میان دیکتاتور منفور رومانی گزینهی مناسبی به نظر میآمد
۳/۱۱) اما آغوش تهران، خیلی برای چائوشسکو خوشیمن نبود. چند روز بعد زمانی که دیکتاتور به کاخ ریاست جمهوری خود در بخارست برگشته بود، با انقلاب آنی مردم خود مواجه شد.
1/7) "هر چه طولانیتر و بیشتر به یک داستان خندهدار نگاه کنیم، غمانگیزتر میشود."
این روایت #گوگول از کمدی یا تراژدی بودن یک داستان است.
2/7) در مورد عظمت گوگول در ادبیات روسیه، نظر مشهوری وجود دارد که احتمالاً همه بارها شنیدهایم این که "همهی ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم."
گوگول و شنل او آن قدر بر ادبیات مدرن روسیه و متعاقب آن کشورهای دیگر تاثیر گذاشت که این بیرون آمدن از زیر شنل او، امری بدیهی شد.
3/7) این را هم در پرانتز عرض کنم که بر خلاف آن چ که در منابع فارسی میبینید، این جمله از ایوان تورگینف نیست. نه این که نظر تورگینف این نبوده باشد، بلکه این جمله به کسان دیگری هم نسبت داده شده و داستایفسکی هم از این نسبت در امان نمانده.