1/11) این چند روزه مدام بحث از تنهایی روی تایملاین من اومد. برای من این مفهوم ربطی به این نقاشی دارد. نقاشی مشهور "شب پرستاره"ی #ونگوگ به اندازهی کافی مشهور است.
زیباست و همه دیدهایم.
فقط یک مشکل کوچک این جا هست.
2/11) این که حالا یک جورهایی ستارههای توی آسمان هستند و دهکده و کلیسایش هم آن پایین دیده میشود. با این حال چرا از خودمون نمیپرسیم یه چیز به این گندگی سمت چپ نقاشی دقیقن چیه؟ اصلن زیباست؟!
3/11) احتمالن هیچ آدم بزرگی در طول تاریخ عقل درست و حسابی نداشته، عقل معاش و زیست مثل باقی آدمها. دیوانههای دوستداشتنیای که زندگی رو برای ما لذتبخشتر کردند. دیوانگی ونگوگ باعث شد که سال ۱۸۸۹ در آسایشگاه روانی بستری بشه. در این جا:
4/11) او اجازه نداشت که در اتاقش نقاشی کند، ولی طرحهایی را از پنجرهای که داشت زد و نهایتاَ به نقاشی معروفش ختم شد.
تمام عناصر این نقاشی در کارهای دیگر ونگوگ هم حضور دارند. "شب پرستاره برفراز رن" را ببینید. مثلاَ این را یک سال قبلتر کشیده بود:
5/11) حالا تفاوت دو تا "ستاره" را ببینید. و جهت قلممو برای کشیدن آنها.
در "شب پرستاره برفراز رن" قلمموی ونگوگ به شکل افقی به بوم ضربه زده است، اما در "شب پرستاره" که از آسایشگاه روانی کشیده، خط صافی در کار نیست. با چرخشهای مکرر قلممو مواجیهم.
6/11) برگردیم به سوال توئیت اول. اینی هیکل عظیم در پیشزمینهی نقاشی چیست؟
به احتمال خیلی زیاد درخت سرو است. این را هم به اعتبار علاقهی ونگوگ به سرو در نقاشیهای پیشینش میگوییم. این را ببینید:
گندمزاری با سروها ۱۸۸۹
(این هم از یادگارهای آسایشگاه روانی است!)
7/11) این سرو که بخش عظیمی از نقاشی را گرفته سبکی متمایز با دیگر نقاشیهای ونگوگ دارد، همان چرخشی که این جا جسورانه روی بوم نشسته و حس حرکت و پویایی ایجاد میکند.
این جسارت او باعث شده که چشم شما یک جا نمیماند با موجها همراه میشود و بر صفحه میچرخد.
8/11) پالت رنگی آبی و زرد روشن آسمان در تضاد با سبز تیره و قهوهای پیش زمینه، و چشم ما که از آسمان تا دهکده تاریک و درخت سرو و برج کلیسا را پیوسته میبیند.
9/11) ما با "دیوانگی" ونگوگ در این نقاشی همراه میشویم. روانشناسان امروز به استناد نقاشی شب پرستاره، مدعی هستند که نشانههای فروپاشی ذهنی ونسان عزیز، -در این اثر هویدا ست. هیچ آدم سالمی دنیا را این طوری مالیخولیایی نمیبیند!
10/11) سرو ونگوگ، تک درخت تنهایی است که تا آسمان سر بر کشیده. مثل تنهایی خود او.
او از یک سال بعدش درگذشت.
یک نگاه #شوپنهاور ی به این نقاشی میتواند این طوری باشد که فراتر از دنیای روزمره به درکی دیگر از پنجره و دهکدهای که میرسیم که ونگوگ میدید. زیبایی این تک درخت همین است.
11/11) این توئیت برای تنهاییهای دوست عزیزی نادیدهای بود.
اما پیشتر هم در مورد کارهای ونگوگ این جا نوشته بودم. اگر هنوز حسش را دارید میتوانید آن نقاشیها را هم ببینید.
1/7) "هر چه طولانیتر و بیشتر به یک داستان خندهدار نگاه کنیم، غمانگیزتر میشود."
این روایت #گوگول از کمدی یا تراژدی بودن یک داستان است.
2/7) در مورد عظمت گوگول در ادبیات روسیه، نظر مشهوری وجود دارد که احتمالاً همه بارها شنیدهایم این که "همهی ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم."
گوگول و شنل او آن قدر بر ادبیات مدرن روسیه و متعاقب آن کشورهای دیگر تاثیر گذاشت که این بیرون آمدن از زیر شنل او، امری بدیهی شد.
3/7) این را هم در پرانتز عرض کنم که بر خلاف آن چ که در منابع فارسی میبینید، این جمله از ایوان تورگینف نیست. نه این که نظر تورگینف این نبوده باشد، بلکه این جمله به کسان دیگری هم نسبت داده شده و داستایفسکی هم از این نسبت در امان نمانده.
برای این که این را نقاشی میکرد و میگفت دارم طرح استوریبورد برای فیلمام میزنم!
2/8) یکی چیزهایی که تماشای فیلمهای #آکیرا_کوروساوا به طرز فوقالعادهای جذاب میکند، این است که میتوانید هر لحظه که دوست داشتید، روی پلانی فیلم را نگه دارید و یک عکس خوب را تماشا کنید.
3/8) کوروساوا برای کشیدن استوریبوردهای خودش از گچ، آبرنگ، گواش و سومی (تکنیک سیاهقلم ژاپنی) استفاده میکرد.
1/15) شاید جوانها به جز رهبر فعلی جمهوری اسلامی که ردیف دوم نشسته و احتمالاً بازرگان که ردیف جلو وسط نشسته، برای شناختن باقی آدمها کمی با مشکل مواجه شوند و مقایسه ایرج ملکی با این مجلس خیلی برایشان معنادار نباشد.
اما ماجرا چیست؟
2/15) آنها که ردیف اول نشستهاند، از راست: احمد صدر حاجسیدجوادی، مهدی بازرگان تبریزی، و یدالله سحابی اند،
و ردیف عقب هم آن که سمت چپ با پیراهن آستین کوتاه نشسته جواد فکوری است.
خب که چی؟
3/15) دکتر احمد صدر حاجسیدجوادی، اهل قزوین، قبل از انقلاب وکیل بود، و وکالت سرشناسترین روحیانیون تاریخ معاصر ایران را ایشان بر عهده گرفت: سید علی خامنهای، محمدرضا مهدوی کنی، صادق خلخالی، فرزندان سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و علی مشکینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، و ...
1/16) در نگاه اول ممکن است تصور کنیم که این نقاشی به چند قرن قبل تعلق دارد. مثلاً دوران رنسانس یا رمانتیسیسم؟
اما این طور نیست، این کار نه به خاطر قدمتش، که بنا به دلایل دیگری از توئیتر و فیسبوک علاقمندان به هنر درآورد.
2/16) شاید از این جا شروع کنیم که این نقاشی کار چه کسی است، بد نباشد.
بهتر از ترکیب رنگ و موضوع آن فریبمان ندهد، این کار بسیار متأخر است. ظاهراً ایگناتسیو ترلیس، نقاش معاصر اسپانیایی، حوالی سال 2017 این نقاشی را با نام
RÉQUIEM مرثیه
کشیده است.
3/16) و سال 2018 بخشی از نقاشی، طرح روی جلد آلبوم گروه سادیستیک با نام
l'appel du vide ندای مغاک
شد.
(البته حادر مورد این تاریخها خیلی مطمئن نیستم)
1/19) ممکن است این نقاشی این روزها بارها در تایملاین سوشالمدیای شما آمده باشد.
چه چیزی این آن را این طوری مهم کرده؟
چرا نمیشود ندیدش؟
2/19) در نگاه اول یک نقاشی قرن نوزدهمی، مثل همهی نقاشیهای آن دوره است. اما حتا اگر مخاطب نقاشی و هنرهای تجسمی هم نبوده باشید، با دیدن این نقاشی یک چیز بلافاصله توجه شما را جلب میکند.
این چشمهایش:
3/19) اما ماجرا چیست؟
اول این که این نقاشی
La Fiancée hésitante
که بعضاَ The Reluctant Bride هم ترجمه شده و شاید بشود نامزد مردد یا عروس بااکراه آن را ترجمه کرد،