پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران و تنفیذ شاه، دوره جدیدی در تاریخ ایران آغاز شد. حسین علا، نخستوزیر وقت، استعفا داد و شاه، سید ضیاءالدین طباطبایی رو برای سمت نخستوزيری کاندید کرد. اما پیش از انتخاب ضیاء، زمانی که جمال امامیخویی یکی از
نمایندگان مجلس (از طرفداران دربار) هنگامی که طبق سنت اخیر، به مصدق برای تصدی پست نخستوزیری تعارف میکند، مصدق که همیشه این پست را رد میکرد، ناگهان تغییر موضع داد و آن را پذیرفت! این اتفاق به دلیل کینه و کدورت قدیمی مصدق از ضیاء بود که از زمان کودتای ٣ اسفند ١٢٩٩ در دل داشت.
کابینه مصدق از افراد جبهه ملی نظیر کریم سنجابی، حسین فاطمی و فضلالله زاهدی تشکیل شد و افرادی نظیر مهدی بازرگان، زیرکزاده، احمد وثوق و دیگران نیز در سِمتهای پایینتر در دولت مشغول بکار شدند. اجرای قانون ملی شدن نفت و اصلاح قانون انتخابات، مهمترین برنامههای کابینه مصدق بودند.
بلافاصله پس از استقرار دولت، انگلیسیهای شاغل در صنعت نفت جنوب، از کشور اخراج شدند. اقدامی که به شدت مورد اعتراض انگلیس قرار گرفت. انگلستان از ایران شکایت کرد و مصدق دو بار (یک بار در سازمان ملل و بار دوم در دادگاه لاهه) به صورت قانونی توانست اخراج انگلیسیها را توجیه نماید.
هرچند اقدامات مصدق در جریان ملی کردن نفت یک اتفاق مثبت بود اما به طور کلی این اقدامات کمی زود انجام شد. ایران هنوز توانایی استخراج و بهرهبرداری از نفت، بدون کمک انگلیسیها را نداشت و مشکلات بسیاری برای مملکت پیش آمد. بهگونهای که پس از سقوط دولت مصدق، سالها
زمان برد تا شاه موفق شد فعالیتهای مرتبط با نفت را سر و سامان داده و به بهرهبرداری برساند.
انتخابات دوره هفدهم مجلس با جنجال همراه شد. مصدق و یارانش عقیده داشتند که دربار در گزینش نمایندگان مجلس دخالت دارد و ناگهان انتخابات را ملغی کرد. درواقع مصدق پس از آگاهی از این موضوع که
همفکران و همحزبیهایش نتوانستند اکثریت را در انتخابات به دست آورند، بازی در آورد و انتخابات را نیمهکاره متوقف کرد. این اتفاق باعث شد تا فقط ۵۵ نماینده وارد مجلس شوند و بقیه کرسیهای پارلمان، خالی بماند! مجموع این وقایع باعث شد تا مجلس سنا، در دادن رای اعتماد به مصدق، تعلل
کند. اما شاه برای جلوگیری از ایجاد شکاف در مملکت، دستور داد تا سنا سریعتر تشکیل جلسه داده و به مصدق رای اعتماد داده شد (١۴ رای موافق، ١٩ رای ممتنع). به این ترتیب مصدق اکثریت آرای سناتورها را در مجلس سنا کسب نکرد و قاعدتاً میبایست کنار برود؛ ولی شاه در دستوری فراقانونی به
سناتورها پیغام داد که به دلیل حمایت مردم از مصدق، مخالفت نکنند و اجازه بدهند کابینه خود را تشکیل دهد.
با این که شاه به دلیل استقبال مردم از مصدق، در مقابل او بارها کوتاه آمد اما مصدق همچنان خواهان دریافت اختیاراتی فراتر از اختیارات قانونی بود. لذا در تیر ١٣٣١ از شاه درخواست
کرد تا مسئولیت وزارت جنگ را به نخستوزیر اعطا کرده و نخستوزیر بجای شاه، فرمانده کل قوا شود. شاه در جواب مصدق نوشت: «پس بفرمایید که من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم!»
مصدق هم وقتی دید شاه به این درخواستش عمل نکرد، در ۲۵ تیرماه قهر کرد و استعفا داد!
خلاصه با استعفای مصدق، مجلس احمد قوام (سیاستمدار کارکشته و قدیمی) رو برای نخستوزیری برگزید و شاه هم حکمش رو تنفیذ کرد.
قوام از همان آغاز کار، با کارشکنی فراکسیون جبهه ملی در مجلس مواجه شد. در نامهای از شاه خواست تا مجلس رو ملغی کنه و انتخابات زودهنگام برگزار کنه اما شاه
نپذیرفت و اعلام کرد که نمایندگان مردم، باید تا آخر دوره در سمتشون باقی بمونند ولو این که نظراتشون مورد تایید ما نباشه.
قوام نخستوزیر شد و از اونجایی که شعارش جدایی همیشگی دین از سیاست بود، اکثریت مطلق نیروهای جامعه از تشکل فدائیان اسلام و بازاریان و اصناف و روحانیونی
چون آیتالله کاشانی بگیر تا جبهه ملی و حزب توده و بقیه چپگراها، به مخالفت با قوام پرداختند. اونم نه مخالفت ها! مخاااالففتتت!!
خلاصه آیتالله کاشانی به نمایندگی از همه اسلامگراها و روحانیون و بازاریون و چپگراها، در بیانیهای اعلام کرد که اگه قوام خلع نشه، حکم جهاد میدن و
شورش به راه میندازن.
شاه زیر بار نرفت و گفت همونطور که اجازه انحلال مجلس رو نداده، اجازه انحلال دولت رو هم نمیده. در نتیجه جمعیتهای فوقالذکر، در روز ٣٠ تیر ریختند تو خیابون و شروع به اعتراضات رادیکال کردند.
در نتیجه این تظاهرات، شهربانی برای برقراری نظم وارد عمل شد و در جریان زد و خورد میان مردم و شهربانی ٢١ نفر کشته شدند.
مزار این کشتهشدگان در گورستان ابنبابویه شهرری 👇
القصه، قوام برای جلوگیری از بلبشو، استعفا داد. مصدق مجدد به نخستوزیری رسید و با تکیه بر خون کشتهشدههای ٣٠ تیر، موفق شد حکم وزارت جنگ رو هم از شاه اخذ کنه و فرمانده کل قوا بشه.
خلاصه دولت دوم مصدق شروع شد. اینبار مصدق با تکیه بر پشتوانه مردمی که در تظاهرات سی تیر به نفعش در
خیابانون حاضر شده بودند، چنان قدرتی گرفت که حتی با زور، شاه رو وادار کرد. تا حکم اداره امور املاک سلطنتی پهلوی رو هم به نخستوزیر واگذار کنه! همچنین در این دوره، آیت الله کاشانی به سمت ریاست مجلس انتخاب شد و حالا قدرت مصدق که حمایت کاشانی (و به تبع اون، قدرت بازار و روحانیون) رو
پشتش داشت، بیشتر و بیشتر شد.
اما در عین حال، برخی از متحدین مصدق مثل دکتر بقایی، حائریزاده و حسین مکی که از بنیانگذاران جبهه ملی نیز بودند، به دلیل اعمال فراقانونی مصدق و اشتهار او به قدرت، از
وی فاصله گرفتند. همچنین زاهدی نیز از مصدق بُرید و تبدیل به یکی از مهمترین مخالفین او شد.
کاسه مینایی پایهدار
اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری قمری
ساوه
سفال مینایی که همواره در بررسی پیشینه نگارگری ایرانی مورد توجه قرار میگیرد، ظریفترین گونهٔ سفالی دوران اسلامی است که به اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری قمری تاریخگذاری میشود. این کاسه مینائی پایهدار نمونهای ارزشمند و جالب از اینگونه سفالی است که کتیبه شعری به زبان
فارسی در بیرون دارد. نقش اصلی در میان و کف ظرف شامل نقش طرح شمسهای به رنگهای لاجوردی، فیروزهای، سیاه و قرمز است که در اطراف آن در چهار قسمت چهار ترنج به ابعاد کوچکتر وجود دارد. ترنجها به رنگ سیاه طرح شدهاند و درون و اطراف آن به رنگ قرمز و فیروزهای درآمده است.
سکه سیمین مهرداد اوّل اشکانی
دوره اشکانی (مهرداد اوّل ۱۳۲- ۱۷۱ پیش از میلاد)
قطر : ۲۱ میلیمتر
تصاویر: آرشیو موزه ملّی ایران
این سکه سیمین دوره اشکانی با نقش مهرداد اوّل (اشک پنجم) نمونهای جالب توجه از سکههای با کلاه باشلقی است که در این دوره رایج بوده و از محوطه شوش بدست آمده است.
همچنین در پشت این سکه علاوه بر نقش کماندار در حالت نشسته، کتیبهای به زبان یونانی باستان وجود دارد که در زمان مهرداد اوّل کلمه «مگالو»، به معنی «بزرگ» به آن افزوده شد. مهرداد، اولین شاه پس از هخامنشیان بود که به این لقب دست یافت و ملقب به #شاهنشاه شد.
یکی از سوالهایی که زیاد پرسیده میشه اینه که حاجی فیروز کی بوده؟ چرا اسمش عربیه؟ چرا سیاهه؟ حتی یه عده که قوه تخیلشون بالاتره گفتن حاجی فیروز مربوط به سنت بردهداری هست 😂
بریم سراغ رشتوی امشب 👇
١-
نوروز جشن «دوبارهزایی» و تولد است. تولد بهار. تولد طبیعت. پایان سرما. از قدیم در ایرانباستان رسم بود که پایان زمستان و تولد بهار و رویش مجدد طبیعت را جشن میگرفتند.
٢-
قدیمیترین نشانههای نوروز در میان ایرانیان، به اسطوره "جمشید" نسبت داده شده است. این خود نشان میدهد که ایرانیان، در هزاران سال پیش -خیلی پیشتر از هخامنشیان- آغاز بهار و نوزایی طبیعت را جشن میگرفتند.
قبلا هم توضیح دادم که ما چیزی به اسم قوم فارس نداریم. خدمت علامههای توییتر عارض بشم که عباراتی نظیر ملت فارس، فُرس، پارس، پرشیا، Persia, Persians و... در کتابهای تاریخ، اعم از کتابهای یونانی، لاتین، پارسی، عربی و... از ٢٠٠٠سال پیش تا
امروز، همه در معنای «ملت ایران» به کار رفته. نام کشور ما ایران در دوران هخامنشی با عنوان «سرزمین پارس»
این بانوی زیبا، #مریم_عمید هستند؛ از زنان روشنفکر و روزنامهنگار دوران قاجار. وی بنیانگذار نخستین نشریهٔ اختصاصی زنان و موسس دو مدرسهٔ دخترانه بود.
وی با انتشار نشریات، ضمن آموزش و آگاهسازی زنان، برای احقاق حقوق زنان نیز تلاش کرد. او همچنین به تشویق فراگیری هنرهای دستی توسط زنان میپرداخت و از نخستین زنانی بود که دو شعبه مدرسه نوین: «دخترانه دارالعلم» و «صنایع مزینیه» را بنیان نهاد و چند کتاب فرانسوی نیز به فارسی ترجمه کرد.
(یک فمنیست واقعی، به این شکل در جهت احقاق حق بانوان فعالیت میکنه؛ نه که مثل برخی از اوباش چپگرا، با لختشدن و بیرون ریختن خیکوخمره، خودش رو مبارز جلوه بده!)
ـ #رشتوی_جدید
آیا میدونستید، مصریان باستان هم نوروز داشتند؟
احتمالا تا حالا نشنیدید ولی مصریان باستان، آغاز بهار رو جشن میگرفتند و به آن #نیروز_قبطی میگفتند! حالا ریشه این جشن کجاست؟ وقتی کمبوجیه پسر #کوروش_بزرگ، مصر رو فتح کرد و مصر تبدیل به یک ایالت از ایران شد، #نوروز هم
وارد فرهنگ مصر شد. در کتاب صبح الاعشی نوشته قلشقندی در حدود ششصد سال پیش آمده است: «نوروز که یکی از مشهورترین اعیاد مصر است از ایران باستان گرفته شده و به آن "نِیروز قِبْطی" دادهاند. این عید با همان نام و آداب و سنن ایرانی، در مصر برگزار میشود.»
در کتاب مناهج الفکر از همان نویسنده نیز آمده: «مصریان در آن روز شادی کرده، آتش میافروزند و آب بر روی هم میپاشند که از مراسم ایرانیان به مراتب مفصلتر است. مردم شام (سوریه) نیز همین آیین را در اول ماه نیایش که یکی از ماههای رومی است، برگزار میکنند.»