۱.
یک #خاطره
عرض شود خدمت انورِ اجلِ اخصِتون که اون قدیما ثانیه شماری میکردیم که مدرسه تموم بشه و با جیغ و داد و عربده و گریه زور میزدیم که مارو ببرن خونه پدربزرگمون ینی بریم و خونههای تایپ MB1 بریم که ما توش بودیم ، با اون خونههای بزرگ و ویلائی خفقان آور بود برامون ، اما
۱.
خونه ۱۲۰ ، ۳۰ متری پدربزرگمون تو لین حموم جَرمَن با اون کوچههای باریکی که دوتا آدم به زور از کنار هم عبور میکردن ، عین بهشت بود .
حالا چرا عین بهشت بود ؟
چون اون موقعها تو هر کوچهای شونصدتا بچه قاطی هم میلولیدن و یکی از تصاویری که به وفور به چشم شما میخورد بچهای
۲.
بود که به زور برده بودنش که جیش کنه و تا مامانش اومده بود براش تنبون و شلواری دست و پا کنه ، همینجوری #کونپَتی زده بود تو کوچه و اومده بود تو کوچه قاطی بچهها بازی و بدبخت ننش که شلوار و تنبون به دست دنبالش بود و با واژههای مثلاً امیرو ، اکبرو عَبِد و ...خخیر ندیده
۲.
بیا تنبونتو پات کن .
در اون زمان شبها همه رو پشتبومها میخوابیدن و از تصاویر عادی در اون زمان ، مردانی بودند که شبها چادر شب به کول در حال بالا رفتن از پلهها و رفتن روی پشت بومها بودن برای پهن کردن تشک و رختخوابی که قبلاً و موقع غروب آفتاب مامانها جاش رو آب و جارو
۴.
کرده بودن و تمیز و خنک شده بود .
حالا به همین راحتیها هم که نمیخوابیدن که ، جخ تازه مامانا مینشستن دور هم ، به حرف زدن و غیبت کردن و داد شوهرا که زن بیا بخواب ، صبح باید بروم سر کار .
من از این پشت بومها ۱ خاطره دیگه هم دارم اونم اینکهپشت خونه مادربزرگم
۵.
اینا ، خیابان بود و اونطرف خیابان کلیسای ارامنه بود ، نمیدونم اسمش قاراپت بود ، چی بود ، ظهرها ارامنه تعطیل میشدن و دختر و پسر میریختن بیرون ، دخترها همه با لباسهای اورمَک و موهای روبان زده شده ، ما از بالای پشت بومها داد میزدیم :
- ارمنی خر منی جارو کش جهنمی
۶.
اونا هم از اون پائین دسته جمعی داد میکشیدن
+ مسلمون ، کون میمون ، مسلمون ، کون میمون .
نکته جالب داستان این بود که هیچکس جرعت نداشت به بچههای ارمنی بگه چرا به مسلمونا دارین فحش میدین ، اونا در امنیت کامل فحشاشون رو به مسلمونها میدادن . و اگر کسی مزاحمشون میشد ، خود کسبه
۷.
ننه طرفو میاوردن جلوی چشمشون بارها میشد و میشنیدین صدای همزمان ناقوس کلیسا رو با پخش صدای اذان از مناره مسجد ، نه اینها به اونا میگفتن چرا موقع اذان زنگ میزنین ، نه اونا به اینها میگفتن چرا موقع ناقوس زدن اذان پخش کردین ؟
حالا اینم تمام داستان نبودا ، همین دخترا و پسرای
۸.
ارمنی همسایه ماها بودن ، ینی محله جدا نداشتن و بعد از خوردن ناهار ، دختر و پسر شیعه و سنی و ارمنی و آشوری و بهائی و ... میریختیم گِل همدیگه تو کوچه بازی ، به وفور تیم فوتبال میدیدین که بازیکناش میشدن مثلاً :
اکبر و اصغر و عثمان و ادوین و هِراج
و تیم مقابل هم میشد
۹.
رضا و تقی و عطا(بهائیها اسمهاشون رو روی مُود خودشون انتخاب میکردن ، مثلاً زمان بچگی من ، حتماً اسم پسرهاشون به الله ختم میشد ، مثل عطاالله ، کرامت الله و .... ، انقلاب که شد ، مدشون عوض شد) و غنچه و سارا
، دختر و پسر هم قاطی بودن و همه دنبال توپ لاکی .
حالا تو
۱۰.
این گیرودار اگه یکی مزاحم مثلاً فاطی خواهر اسی ، یا کِناریک خواهر آرموند میشد و خدائی نکرده ، زبونم لال زبان به متلک باز میکرد ، اون وقت بود که لشکر عثمان و علی و آرموند و عطاالله و .... بسیج میشد که برن محله اون طرفیا کتکاری .
هیجان انگیزترین واقعه در اون زمان
۱۱.
وقتی اتفاق میافتاد که دزد خونهای رو میزد . دیدن تو فیلمها نشون میدن دزد میزنه به ی خونه و صاحب خونه داد میزنه آییییی دزد و دزدها از راه پشت بوم فرار میکردن ؟
در #آبادانِ_جان برعکس بود ، ینی تا صاحب خونهای داد میزد آییییی دزد ، دزدا از کوچه و خیابون فرار میکردن و
۱۲.
مردم از پشت بامها دنبالشون میکردن .
اما اگه دزدی هم میرفت سمت پشت بوم ، فقط میگرفتنش و میدادنش آجان ، دیگه کتک نمیخورد ، میگفتن بدبخت ناشیه ، وگرنه سمت پشت بوم نمیومد .
در آبادان اون زمانا ، با طلوع خورشید زندگی شروع نمیشد ، زندگی وارد ی اتوبان ۶ بانده میشد تا غروب آفتاب
۱۳.
شوهرها اکثراً به سمت پالایشگاه و بعدها به سمت پتروشیمی آبادان روانه میشدن و همسرانشون هم بعد از دادن صبحونه بچهها دور هم جمع میشدن به تخمه شکستن و تمشیت کار تیمی خونههاشون .
مثلاً مادربزرگم چادر سرش میکرد بره بازار صفا ، مثلاً سبزی قلیه ماهی بخره ، یا بامیه برای
۱۴.
خورشت بخره ، یهو همه از پَته چادرها یا درون سوتینها یا جورابهاشون سکههای خرجی خونهشون در میآوردن و که :
خیر ببینی ننه .... برای منم بامیه ، برای منم ۲ کیلو سبزی خورشتی ، نیم کیلو گوشت گوسفندی و ... بخر .
و هر کسی که میخواست بره برای خرید میدونست که باید حداقل با
۱۵.
۰ ، ۳۰ کیلو انواع و اقسام گوشت و مرغ و سبزیجات و .... برگرده ، ماشینم نبود که ، بندهخداها ۲ تا زنبیل از این زنبیل قرمزا میبردن و جفتش رو پر میکردن و برمیگشتن .
بعدم تا ظهر دیگه همه مشغول پاک کردن و شستن و خورد کردن سبزی قرمهایهای مامان پروانه ، سبزی قلیلهایهای
۱۶.
مامان سیروس و پاک کردن و خورد کردن گوشتای مامان نصرت بودن . اما برای من عجیبترین صحنهای که میدیدم این بود که برای خورد کردن گوشت ، زنها چاقو رو به شکل عمودی میگذاشتند لای انگشت شصت پاشون و بعد با دو دست گوشت رو بهش میکشیدن و تیکه میکردن و میگفتن اینجوری دیگه نیازی به تخته
۱۷.
گوشت خورد کنی نیست .
ناهارم اصولاً غذائی بود که از شب قبل مونده بود و گرم میکردن و میدادن به بچهها و غذای اصلی رو برای شب میپختن که مرد خونه از کار بر میگشت خونه .
اینجوری هم با سوسول بازی غذا نمی خوردن ، ی قابلمه میگذاشتن بار ، مثلاً قلیه ماهی یامیگو یا خورشت بامیه یا
۱۸.
خورشت دال عدس رو میپختن و غذا رو با همون قابلمه میآوردن سر سفره و همه هم دور قابلمه نون رو تریت میکردن توش و به خوردن ، مثل الان مردم برنج خور نبودن ، شاید هفتهای یکی دو بار به زور .
اما وقتی چلو میپختن ، برنج رو میکشیدن تو مِجمَر و بعدم یهو تمام خورشت رومیریختن
۱۹.
روش و میزاشتن وسط سفره و یهو میدیدی ۲۰ تا دست میرفت وسط مجمر و برمیگشت .
نمیدونما ، اما فکر میکنم این رسم رو از مهمان نوازی اعراب خوزستان یاد گرفته بودن . البته خودم تحقیق نکرده بودم ، اما تو خونه عربهای ابادان ، زیاد دیده بودم .
درخانه اعراب خوزستان ی اطاقی بود
۲۰.
بهش میگفتن موظیف ، که اطاق مهمان بود و از مهمانانشون در این اطاق پذیرائی میکردن ، مردمی بسیار خونگرم و باصفا که میخواستن جونشون رو فدای مهمان کنند ، در این مظیفها هم از مهمانانشون به همین شیوه پذیرائی میکردن .
سالها بعد که رفتم کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس ، عین
۲۱.
همین رسم زیبا رو در اونجا هم دیدم .
من میدونم که از خوندن این خاطرات حوصلهتون سر میره ، اما یجورایی احساس دین میکنم به اون زمان ، به اون آدمها ، به اون فضا و اتمسفر ، همش حس میکنم که انگاری زیادی زنده موندم و باید با همون ادمها و در همون زمان باهاشون میرفتم
۲۲.
شدم عین نهنگ از آب بیرون افتاده که تمام این دنیا براش غریبه است .
برای همین با عرض معذرت بازم مینویسم ، چون نمیخام اون ادمها و اون دنیا فراموش بشن و نسلهای بعدی فکر کنند که دنیا همین جهنمیه که توش به دنیا اومدن و دارن لحظه به لحظهاش رو زندگی میکنند
۲۳.
درنهایت اینکه ، شما هم بنویسید ، خاطراتتون رو با خودتون به گور نبرین ، نگذارید دنیای رنگارنگ قبل از فتنه ۵۷ تموم بشه .
چون ایران داره تموم میشه
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
داستان با حضور ۳ نفر در غالب یک گروه موسیقی در برنامه رنگارنگ تلویزیون ملی و معرفیشون توسط شهرام شبپره شروع میشه که با معرفی میخان اجرا داشته باشند .
با شروع اجرا دوربین میره به خانه خواننده اصلی باند بلک داگ و یک خانه محقر و درب و داغون ساخت دهههای ۳۰ و ۴۰ جنوب شهر تهران
۱.
رو نشون میده در دنباله فیلم معلوم میشه که این ۳ نفر یکیشون ترانه سراست که افکار چپ و داس و چکشی داره عرق خوره و عاشق رقاص کاباره #فتانه است که میخاد بره ی کاباره دیگه ، چون بجای ۱۵ تومن ۱۷ تومن بهش میدن بعلاوه ۱ ساندویچ ، یکیشون سازنده آهنگه و تنظیم کننده آن و آخرین نفر
۲.
هم خواننده گروهه .
خلاصه که حین خوندن ترانه معلوم میشه که این ترانه المانهای چپی و کمونیستی داره و در اینجاست که سعید امامی ساواک شاه وارد معرکه میشه و پس از گوشمالی حسابی حضرات بهشون میگه که اگه حرف گوش کن باشید و جفتک نپرونید ، کاری میکنم که معروف بشید و میبرمتون کاخ
خوب ، عارضم به حضور انورتون که اگه ریختن و دارند اکانتهاتون رو میبندن نه بخاطر زور زیاد مبارزان اون طرفه .
نخییییر
نصفشم مربوط به این طرفیاست .
عزیزم ،
اونوقتی که هرکدومتون تا میرسیدین به ۴ ، ۵k فالور فوری گروه پشت گروه میزدین و مزدور و سایبری وفادار به خودتون میساختین
۱.
و بجای حمله به دیگرانی که دشمن
پادشاهی بودن ، فرمان دادین و از دم هرکی پادشاهی خواه بود رو زدین ، این نتیجهاشه .
چپ و راست رفتین و اومدین ، گفتین همه بدن ، جز جناب #خواجه_نظام_الملک ، همه بدن ، بجز #موکت_گرد ی مدت اوقول منقلتون رو جمع کردین ، لشکر کشیدین تا تونستین فحش
۲.
مانوک خدابخشیان خدابیامرز دادین .
ی مدت سر خراتون رو کج کردین و
فرستادینشون سراغ فلانی و بهمانی . هرکسی ازتون سئوال کرد ، فحشش دادین ، هرکسی نقدتون کرد ، تا تونستین بر علیهش نفرت پراکنی کردین ، هر تهمتی که تونستین به طرف زدین .
فرمان گلهای دادین که هرکسی رو که شعورشون
عرض شود خدمتتون ، چون هی میپرسید میگم براتون وگرنه کوچکترین علاقهای به حرف زدن در این مورد ندارم .
اما به شخصه و در ابتدای امر به همه این اقایون ، بدون خانمها، چون خانمی توشون نیست تبریک میگم (حالا تا روزهای اتی ی لشکر خانم هم میچپونن داخل گروه) بالاخره تونستن بشینن
کتار یکدیگر .
ثانیاً به شخصه از چنین نشستهائی بسیار بسیار پشتیبانی میکنم ، چرا که حداقلش اینه که از حجم فحشها و توهینهایی که همین افراد و باند و دستههاشون به جناب شاهزاده ، ینی رهبر واقعی اپوزسیون ایران میکنند کاسته بشه .
ثالثاً بهترین کار اینه که این نشستها به صدور منشور
و قطعنامه و یا پیام ختم بشه .
چرا که اونوقت عیار واقعی شعور و درک و سواد تک به تک این حضرات دستتون میاد و متوجه میشید که چقدر عالم به علوم روز و دانشمند و آگاه هستند و روسیاهی کسانی که بهشون انتقاد میکردن و میگفتن که بجای دادن فحشهای رکیک به شاهزاده به کار خودتون برسید و برای
یکی از مهمترین دلایلی که منتقدین بازیهای کامپیوتری برای بد بودنشون میشمارند اینه که میگن این بازیها انتها ندارند ، و تا ابدالاباد ادامه دارند و نقطهای به نام پایان در آنها وجود نداره .
اما ی نکته پنهان دیگه هم در این بازیها وجود داره و ان اینه که مانند تحصیلات و آموزش
۱.
انسان را برای برده شدن مدرن اماده و تربیت میکنه . شما میتونید همین الان و در سال ۲۰۲۳ یک بازی رو از گوگل پلی دانلود و شروع به بازی کنید تا زمانی که بمیرید و سپس فرزندان و نوادگان شما در سالهای ۲۵۶۴ به بعد میلادی این میراث ماندگار جد بزرگوارشون رو به دنیا نشون بدن و بهش
۲.
افتخار کنند در حالی که هنوز بازی تموم نشده باشه . و تازمانی که سرورهای بازی فعاله ، شما هم بازی میکنید .
اما این تمام ماجرا نیست ، ماجرای مهمتر اینه که این بازیها با قراردادن یک سری المانها و اکتهای تکراری ، شمارو عین یک کارمند بدبخت دون پایه اداره بار میارن .
مثلاً
سالها پیش رالف اپرسون در کتاب. قطورش با نام نظم نوین جهانیش وضعیت امروز جهان رو مو به مو توضیح داد
او نوشت :
دارایی ملتهای «دارا» است و آن را به «ملتهای دارای» خواهد داد.
نظم نوین جهانی شامل تغییراتی در موارد زیر خواهد بود:
خانواده:
ازدواج همجنس گرایان قانونی می شود
والدین اجازه نخواهند داشت فرزندان خود را بزرگ کنند (دولت خواهد کرد ؛) همه زنان توسط دولت استخدام خواهند شد و اجازه ندارند "خانه دار" باشند. طلاق بسیار آسان خواهد شد و ازدواج تک همسری به تدریج از بین خواهد رفت.
محل کار: دولت مالک همه عوامل تولید خواهد شد. مالکیت
خصوصی اموال غیرقانونی خواهد بود.
دین:
دین غیرقانونی می شود و مؤمنان یا حذف می شوند یا زندانی می شوند. دین جدیدی وجود خواهد داشت:
پرستش انسان و ذهن او
همه به دین جدید ایمان خواهند آورد.
ایالات متحده نقش مهمی در این نظم و شکل دادن به آن خواهد داشت .
هنوز هم میپرسین
در پاسخ به ولتر روسو میگفت نه مذهب پاسخ به واقعیات میده ، نه عقل کامل ، اما در نهایت ی چیزی باید باشه که بصورت لایتغییر ذهن انسان رو راهنمائی بکنه و آن چیزی نیست مگر #وجدان .
روسو میگفت وجدان انسان اشتباه نمیکنه ، از نظر وجدان انسان ، قتل شَره و با هیچ توجیهی این شر پاک
۱.
نمیشه و شره ، در حالی که عقل میتونه هزاران دلیل و توجیه برای هر نوع قتلی بتراشه .
در نهایت این تقابل مابین عقل و وجدان تا امروز هم ادامه داره .
اما حرف طبقات تهیدست و پایین جامعه
همچنان سرجاش بود .
با مذهب و کلیسا و بی مذهب و کلیسا ، ما هنوزم بدبختیم که ، پس تکلیف ما چی
۲.
میشه ؟
و از اونجائی که حرف حساب جواب نداشت ، این بود که فلاسفه روشنگری اعلام کردن که مشکل بدبختی این طبقات شاهان و حکومتها هستند .
دیدرو نوشت که بیائید با رودههای آخرین
کشیش ، آخرین پادشاه رو دار بزنیم و از شر همه این جماعت راحت بشیم ، روشنگران میگفتن که حکومتها دستشون با