آدورنو Profile picture
May 5 31 tweets 9 min read Twitter logo Read on Twitter
وقتی درگذشت تنها ۱۱ نفر در مراسمش حاضر بودند، گزارش پلیس وقت این بود “بعید است دیگر نفوذی داشته باشد” چند دهه بعد اما به‌عنوان تاثیرگذارترین متفکر هزاره دوم انتخاب شد.

این رشتو نه به قصد توضیح گوشه‌ای از نظام فکری #مارکس، که تنها ادای احترام است به متفکری اصیل به مناسبت تولدش/۱ Image
۲۰۵ سال پیش در چنین روزی در تریر پروس به دنیا آمد. اجداد پدریش خاخام بودند، اما هاینریش، پدر مارکس، که وکیلی سرشناس بود در سال ۱۸۱۶ به مذهب لوتری گروید و فرزندان همگی غسل تعمید شدند. کارل کودکی سرزنده و بازیگوش بود که خیلی زود اهل مطالعه و جذب مسائل جهان بزرگسالان شد/۲ Image
پدر مارکس با لودویگ فون وستفالن که اشراف‌زاده‌ای پروسی بود دوست بود. دخترش جنی فون وستفالن ۴ سال از کارل بزرگتر بود اما این مانع نشد که مارکس از همان نوجوانی عاشق جنی شود. وقتی ۲۲ ساله بود علیرغم مخالفت شدید خانواده جنی بابت «اشراف‌زاده» نبودن مارکس و تفاوت سنی آنها نامزد کردند/۳ Image
در ۱۷ سالگی تریر را ترک کرد تا در دانشگاه بن در رشته حقوق تحصیل کند. به باشگاه شاعران جوان ملحق و رئیس مشترک کلوپ میخانه دانشجویان شد. در کنار نوشیدن افراطی اهل دعوا و دوئل هم بود. یک‌بار شانس آورد حریفش کور نشد. پدرش غرامت داد و بعد از صدور «گواهی آزادی» راهی دانشگاه برلین شد/۴
سال اول دانشگاه بود که به گروه هگلیان جوان، گروهی که دیدگاه‌های کاملا انتقادی به دین و جامعه داشتند، پیوست و نگاهش به همه چیز رادیکال و ریشه‌ای شد. به دلیل اختلافات فکری زیاد با پدرش و نقد زندگی بورژوایی خانواده، شکافی میان آن‌ها افتاد که تا مرگ پدرش پا برجا ماند و ترمیم نشد/۵
هاینریش از کارل خواسته بود با سرودن و چاپ قصیده‌ای ستایش آمیز برای دولت پروس و طبقه حکام تلاش کند تا احترام اجتماعی خانواده و آینده خودش را تضمین کند. پدر گفته بود این کار “یک عمر شهرت و آسایش برایت به ارمغان می‌آورد” مارکس اما از همان زمان نشان داده بود که اهل تسلیم شدن نیست /۶ Image
با نمرات ممتاز فارغ التحصیل شد اما به همین علت با گزارشات پلیس، او را از شغل آکادمیک محروم کردند و مجبور شد روزنامه‌نگاری کند. با نوشتن برای راینیش تسایتونگ، درباره شرایط مسکن فقرای برلین، آزادی مطبوعات و «دزدی چوب» توسط دهقانان از جنگل‌های راینلند مشغول بررسی شرایط اجتماعی بود/۷
همین موضوع آخر یعنی چوب‌دزدی او را دچار پرسشی کرد که گفته است فلسفه و حقوق برایش جوابی نداشت. چوب‌های روی‌زمین در جنگل‌ها تا پیش از قانون جدید متعلق به عموم بود، حالا اما سرمایه‌ای برای مالکان شده بود. مارکس به دنبال جواب به حوزه‌ای رسید که نظراتش آنجا معروف شد: اقتصاد سیاسی/۸
نوشته‌های رادیکالش در حوزه سیاست و اجتماع و اقتصاد سیاسی به سختی تحمل می‌شد. اول روزنامه را توقیف کردند و سپس خودش را از کشور اخراج. به پاریس رفت یک دوره کوتاه سردبیر روزنامه شد و همان داستان تکرار. تنها دستاورد پاریس برایش آشنایی با مهمترین همفکر سال‌های بعدش شد: فردریش انگلس/۹ Image
در طول دهه ۱۸۴۰، به معنای دقیق مردی بود بدون کشور. از پروس، فرانسه و بلژیک اخراج شد تا در ۱۸۴۹ به انگلستان نقل مکان کند، اما بریتانیا نیز تابعیت او را رد کرد. در مقطعی حتی برای نجات خانواده‌اش از آوارگی به مهاجرت به جمهوری تگزاس فکر می‌کرد که درخواست مهاجرتش امکان‌پذیر نشد/۱۰
به انگلستان که رسیدند تا زمان مرگ در فقر شدید زندگی کردند. همان سال اول به دلیل عدم پرداخت اجاره از آپارتمان‌شان اخراج شدند. برای سال‌ها از طلبکاران مجبور بود از نام جعلی استفاده کند. روزهایی بود که حتی از خانه خارج نمی‌شد چون جنی مجبور بود برای خرید غذا شلوار او را گرو بگذارد/۱۱
تنها یادگار مادری جنی که برایش مانده بود، جامی فلزی بود که پلیس به اتهام «مال دزدی» آن را توقیف کرد. ثابت کردند که دزدی نیست، پلیس به قیمت نازلی به سمساری محله واگذارش کرد و برای جبران مابه التفاوت بدهی‌شان پالتوی مارکس و یک جفت کفش اضافه‌اش به شکل تحقیر کننده‌ای فروخته شد/۱۲
مجبور به زندگی در یک آپارتمان محقر در «دین استریت» شدند که به گفته پلیس بدترین محله آن روز لندن بود. بر اساس اسناد حداقل یک مرتبه پلیس جنی را به اشتباه به‌عنوان روسپی دستگیر کرد و تا صبح در بازداشتگاه نگه داشت چون قبول اینکه یک زن «سالم» در چنین محله‌ای زندگی کند باورپذیر نبود/۱۳
آنقدر بدهی‌ها بالا رفت که همه دارایی خانواده از جمله تخت‌خواب‌ها و اسباب‌بازی بچه‌ها ضبط شد و به فروش رسید. پسر چند ماهه‌شان که در میان این دربدری‌ها متولد شده بود، بیمار شد و پولی برای درمانش نبود و “آرام در دستان من مرد بی‌آنکه جرات داشته باشم که نگاهش کنم” /۱۴
این تنها داغ فرزند نبود چون با فرا رسیدن زمستان دختر کوچک‌شان نیز آنفولانزا گرفت و از آن‌جایی که ماه‌ها بود غذایشان فقط نان و سیب‌زمینی بود، دخترک نیز نتوانست مقاومت کند و رفت.

نه، بدبختی‌اش هنوز تمام نشده بود. در ۱۸۵۵ تنها پسر باقی‌مانده‌اش هم سخت مریض شد/۱۵
مارکس می‌دانست که امکان مالی درمان این فرزند را هم نخواهد داشت. با مرگش برای انگلس نوشت “از در و دیوار بلا بر سرم باریده، اما تازه حالا معنای بدبختی را فهمیده‌ام”
در گزارش پلیس این هم آمده است که مارکس علیرغم خوی بی‌قرارش “نجیب‌ترین پدر و ملایم‌ترین همسر است”/۱۶
در این ایام بود که سه‌گانه تحسین‌برانگیزش درباره فرانسه را نوشت، طرح ۶ جلدی «سرمایه» را ریخت که تمام نشد و چندین زبان آموخت. شبها پس از ساعت‌ها مطالعه در کتابخانه موزه بریتانیا هنگام بازی با بچه‌ها قصه‌ای ساخته بود از کسی که مغازه‌ای جادویی داشت اما یک پول سیاه در جیب نداشت/۱۷
از همان دوره دانشجویی که برای جنی شعر عاشقانه می‌سرود، جایی برایش نوشته است “نویسنده می‌تواند پول دربیاورد تا زندگی کند و بنویسد، اما هرگز مجاز نیست که برای پول درآوردن بنویسد. نوشتن هدف است نه وسیله!”
هراز گاهی برای روزنامه‌های آمریکا یادداشت می‌نوشت تا کمک خرجی ولو اندک باشد/۱۸ Image
مارکس علاوه بر آثار سیاسی و اقتصادی‌اش، که در مجموعه ۵۰ جلدی آثار خودش و انگلس جمع‌آوری شده است، چندشعر برای جنی و رمانی طنز به نام «عقرب و فلیکس» هم نوشت که تنها بخش‌هایی از آن‌ها باقی مانده‌ است. ارجاعاتش به بزرگان ادبیات، نظیر شکسپیر، گوته و بالزاک در آثار نظریش کم نظیر است/۱۹
به دلیل بی‌پولی و گران بودن کاغذ، یادداشت‌های زیادی از او بجا مانده که بر حاشیه روزنامه‌ها، پشت بلیط قطار و پشت جلد دفاتر مشق بچه‌هایش، آنقدر ریز نوشته شده که هنوز تمامی نوشته‌هایش رمزگشایی و چاپ نشده‌اند. همین موضوع باعث بدخطی و ناخوانا بودن دست نوشت‌هایش شد /۲۰
بدخطی در نهایت باعث شد از همان کار نیمه وقت در ایستگاه قطار اخراج شود. گفته‌اند که در نامه اخراجش آمده که “چگونه پرفسوری هست، مسلط به چند زبان و ناتوان از نوشتن به یکی از آن‌ها”
اگر دوست و همراهش انگلس نبود، سخت بتوان گفت که «کارل مارکس» امروز را با آثارش به همین شکل می‌داشتیم/۲۱
انگلس سال‌ها برای مارکس پول می‌فرستاد تا او به پروژه فکری و اهداف مشترک عملی‌شان برسد. جایی در تولد ۵۰ سالگی خودش برای انگلس نوشته، سخنان مادرش را به یاد می‌آورد که می‌گفت “کارل! کاش به جای نوشتن در مورد سرمایه، سرمایه‌ای به دست بیاوری”/۲۲ Image
در دهه ۱۸۷۰، مارکس صدها ساعت به مطالعه ریاضیات پرداخت که امروز به دست‌نوشته‌های ریاضی معروف شده و هنوز همگی چاپ نشده‌اند. «سرمایه» پر از ظرایف ریاضی است. فصل هایی که به پول، اعتبار و گردش کالاها می پردازند، همگی نشان از تسلطش به مباحث ریاضیاتی دارند /۲۳
تنها اثر چاپ شده‌اش در طول حیات، جلد نخست سرمایه است که به سرعت به زبان‌های مختلف ترجمه شد. هر چند می‌توانست به لحاظ مالی توفیقی حاصل کند اما مخاطبانش کارگران فقیر بودند. مارکس دستور داد کتاب را در فرانسه به شکل جزوات جداگانه چاپ و تکثیر کرده و مجانی به دست کارگران برسانند/۲۴ Image
نامه‌ای از جمعی روشنفکر روس دریافت کرد با این پرسش که آیا شرایط روسیه دهقانی هم اجازه تحقق پیش‌بینی او در مورد کشورهای صنعتی را می‌دهد. پاسخ داد کمی زمان لازم دارم تا جواب دقیقی به شما بدهم.
چندین ماه روسی خواند تا منابع دست اول را ببیند و جوابی درخور دهد/۲۵
طنز تلخ تاریخ بود که عقب‌مانده‌ترین جامعه اروپایی قصد تحقق پیش‌بینی مارکس را بکند. گفته‌اند اگر نیامده بود و نگفته بود، آنچه پیش‌بینی می‌کرد، اتفاق می‌افتاد. با نوشته‌هایش اما زنگ خطر را به صدا درآورد و سرمایه‌داری به فکر چاره افتاد/۲۶ Image
تنها روشنفکر و روزنامه‌نگار نبود. فعال سیاسی تام بود و پایه‌گذار بین‌الملل اول برای سازماندهی طبقه کارگر. جالب اینکه از نظر بعضی، مانند آگوست ویلیچ، مارکس به اندازه کافی انقلابی نبود. طبق گزارش‌ها ویلیچ نقشه‌ای برای کشتن او داشت که عملی نشد و ناکام به ایالات متحده رفت/۲۷
از نوجوانی وضعیت سلامت مناسبی نداشت. به دلیل مشکلات تنفسی از خدمت سربازی معاف شده بود و همیشه مشکلات عدیده داشت. اما نشستن روزانه تا ۱۶ ساعت برای مطالعه و نوشتن از ۵۰ سالگی در آستانه زمین‌گیری قرارش داده بود. با مرگ جنی وضعیتش او به‌شدت وخیم شد./۲۸
کمی بعد یکی از دخترانش هم درگذشت و دیگر توان ادامه نداشت. دختر بزرگش به همراه همسرش به مارکس روحیه می‌دادند، اما علیرغم انبوهی کار ناتمام و انگیزه بی‌نظیرش برای ادامه دادن، جسمش نمی‌کشید. پس از ۱۵ ماه مدام بیماری، بر اثر برونشیت در ۶۴ سالگی درگذشت/۲۹ Image
درست ۲۰ سال قبل از آن در نامه‌ای به انگلس نوشت “چنین زندگی شومی ارزش زیستن ندارد”. خسته و بیمار بود، اما ناامید نشد و ادامه داد. با مرگش نوشته بودند متفکری که شکست خورد و ایده‌هایی که با خودش دفن می‌شود. به همین علت اجازه چاپ «سرمایه» را دادند/۳۰
یک‌ روز پس از مرگش انگلس به سورگه نوشت“مرگ نه شوربختی آن کس که می‌میرد، که سیه روزی بازمانده است”
اما او که می‌گفت کارش “بیدار کردن جهان از خوابی است که در مورد خویش می‌بیند” نه برای “تفسیر جهان” که برای “تغییر” آن آمده بود. و به گفته بسیاری “هنوز پرسش‌هایش به‌شدت زنده‌اند” /۳۰ Image

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with آدورنو

آدورنو Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @Adorno_Persian

May 4
“شوخی شوخی، شادمانه در تابوت مرگ‌مان خزیدیم”

اولین روس بود که جایزه نوبل گرفت و شیفته شعر فارسی. اشراف‌زاده‌ای که از اسب افتاد و با تنگدستی در غربت درگذشت، اما از اصل نه!

ایوان بونین آخرین چیزی که نوشت یادداشتی بود «کابوس‌وار» به تاریخ امروز، ۷۰ سال پیش و دیگر ننوشت تا بمیرد/۱ Image
ماکسیم گورکی در توصیفش نوشته بود “بونین بهترین نویسنده امروز روسیه است”. جوان‌تر که بود تولستوی او را وارث واقعی سنت رئالیسم در ادبیات کلاسیک روسی می‌دانست. شاید چون از شعر شروع کرده بود، این‌گونه نسبت به واژه‌ها و کلام حساس بود. گفته‌اند بونین زبان روسی‌ را چون الماس تراشید./۲ Image
در پاییز ۱۸۷۰ در خانواده‌ای از زمینداران بزرگ و ثروتمند به‌دنیا آمد. نسبش به دو شاعر بزرگ قرن ۱۹ روسیه می‌رسد که از اجدادش بودند؛ آنا بونینا و واسیلی ژوکوفسکی. پدرش تندخو و خوش‌بیان، سخاوتمند و به‌طرز دیوانه‌واری اهل قمار و الکل بود و با همین خصوصیات ثروت خانواده را از دست داد/۳
Read 25 tweets
Apr 21
وقتی برای درمان افسردگی خانه‌نشین شده بود، آنچه بیش از بیماری آزارش می‌داد توصیه‌های اطرافیان و قضاوت دوستانش بود.

“همه آرزو دارند جای تو باشند”، “چه در زندگی کم داری؟ احترام، اعتبار، عشق، نام! دیگر چه مانده که نداری؟”
و از همه آزار دهنده‌تر: “تو ماکس وبر هستی، چرا افسردگی؟” /۱ Image
در کنار کارل مارکس و ایمل دورکیم او را از پایه‌گذاران جامعه‌شناسی می‌دانند. هر چند در آلمان و کشورهای انگلیسی‌زبان، وبر The sociologist است. تحت تاثیر، کانت، نیچه و مارکس بود اما چیزی به فهم بشر اضافه کرد که بی‌شک کمی از آن‌ها ندارد /۲
ریشه افسردگی مزمنش در دوران کودکی و رفتار اقتدارطلب پدرش بود. تنش‌های زناشویی و لذت‌جویی بی‌وقفه پدر، نه تنها مادرش را که یک کالوینیست مؤمن “به دنبال یک زندگی زاهدانه و اخلاقی بود” که همه را آزار می‌داد. پدری مستبد که “تنها خواستار اطاعت مطلق بود ما بود” /۳ Image
Read 20 tweets
Apr 20
“این جنگ آنهاست اما من را می‌کُشد!”

این آخرین عکسی‌ست که در چنین روزی ٢٠ آوریل ٢٠١١ از تیم هدرینگتون در لیبی ثبت شده. مستندساز،عکاس جنگ،مشاور حقوق بشرسازمان ملل،برنده معتبرترین جوایز عکاسی این‌بار برای ثبت مبارزات مردم لیبی علیه دیکتاتوری قذافی دوربین بدست شد؛ برای آخرین‌بار! /١ Image
٣٠ ساله شده بود که برای درک بهتر روابط زندگی میان غیرنظامیان افغان و سربازان آمریکایی راهی افغانستان شد. از همان ابتدا بارها از طرف مقامات نظامی بابت عدم رعایت کامل مسائل امنیتی در «خاک بیگانه» تذکر گرفت. به یکی از مقامات ارشد گفت کار من جنگ نیست، ثبت زندگی زیر آوار جنگ است /٢ ImageImage
برای خبرگزاری‌ها، مجلات و سازمان‌های حقوق بشر کار می‌کرد. مدیریت چند پروژه‌ دیده‌بان حقوق بشر سازمان ملل را انجام داد. در افغانستان به میان کودکان می‌رفت برای بازی نه عکاسی. آنقدر از دستورات نظامی سرپیچی کرد که عذرش را خواستند. جواب داد“مهم نیست به ثبت یک لحظه انسانی می‌ارزید” /۳ ImageImageImage
Read 10 tweets
Apr 19
می‌گویند در اواخر دوره‌ای که ساکن اروپا بود نامه‌هایی برایش پست می‌شد با این آدرس:
«اروپا، برسد به دست آلبرت انیشتین»
مشهورترین دانشمند تاریخ بودنش البته مهم است اما مقاومتش در برابر شر سیاسی و شوخ طبعی کم‌نظیرش کم از آن شهرت علمی‌ ندارد.
بعضی را اینجا آورده‌ام، شاید جالب باشد/۱ Image
در ۱۹۰۵ آلبرت ۲۶ ساله ۴ مقاله در ژورنال علمی Annalen der Physik چاپ کرد که زندگی همه ما را تغییر داد. مقاله اولش درمورد فوتون‌ها بود در نهایت برایش جایزه نوبل به ارمغان آورد و مقاله آخرش بعد از تئوری نسبیت معادله‌ای را توضیح می‌داد که بعدها پایه ساخت بمب اتم شد E = mc2
اما برگردیم به کودکیش! در نگاه خانواده و اطرافیان بیشتر با لقب «خنگ» شناخته می‌شد چون تقریبا تا ۹ سالگی نمی‌توانست جملاتش را کامل ادا کند. اما در همان زمان علاقه‌اش را به رمز و رازهای طبیعت نشان داده بود. اولین بار توسط یک قطب‌نما که هدیه تولدش بود متوجه «اعجاب» فیزیکی عالم شد /۳ Image
Read 20 tweets
Apr 13
دونات جناب ژاک لکان

احتمالا این رشتوی به‌شدت ساده‌سازی شده از مهم‌ترین مفهوم دستگاه فکری ژاک لکان یعنی “ابژه کوچک-آ Objet petit a” به درد زندگی روزمره بعضی از ما بخورد.

تصور کنید عاشق شده‌اید و کسی از شما می‌پرسد چه ویژگی خاصی در معشوق هست که شما را اینگونه شیفته کرده است. /۱ Image
لیستی از ویژگی‌هایش به ذهن‌تان می‌آید، مثلا زیبا، مهربان، فهیم، باهوش، خوش، مرفه و…
اما هیچ‌یک از اینها آن «ویژگی اختصاصی» معشوق شما نیست چون دیگرانی هستند که بخشی یا جمع این ویژگی‌ها را دارند و در قالب نگاه شما مورد عشق ورزی قرار نمی‌گیرند. /۲
پس چیزی مازاد از همه آن‌ ویژگی‌هاست که گرفتارتان کرده و به زبان نمی‌آید. اتفاقا بخاطر همین «چیز» هست که او، ابژه عشق ورزیدن‌تان قرار گرفته است. این «مازاد» همان ابژه کوچک-آ و علت میل شماست. «میل» که جستجوی مدام است و هرگز هم به آن «چیز» نمی‌رسد و همواره فقدانش را تجربه می‌کند. /۳
Read 11 tweets
Apr 13
“این چی بود قبل از خودکشی گفتی پاپا؟”

وقتی در ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ ساعت ۷ صبح، تنها دو روز بعد از اتمام دوره روان‌درمانی، ارنست همینگوی ماشه تفنگ دولول خود را به‌سمت صورتش کشید و به‌زندگیش پایان داد. هرچند کمتر کسی فکر می‌کرد خودکشی او موجب بحران امنیت ملی و دخالت مستقیم کاخ سفید شود/۱ Image
نیویورک تایمز به نقل از مری همسر همینگوی گزارش داد که او به طور تصادفی هنگام تمیزکردن اسلحه کشته شده. فرانک هویت، کلانتر منطقه هم با روایت خانواده را تایید کرد. اما یک نشریه محلی از آخرین سخنرانی همینگوی در جمع دانشجویان نوشت که در پایان گفته بود “تحمل این روزهای سخت را ندارم” /۲ Image
خانواده همینگوی، رئیس پلیس و تمام اهالی شهر موضوع را نادیده گرفتند تا مسئله‌ای برای مراسم خداحافظی با افتخارشان پیش نیاید. اما داستان ابعاد تازه‌ای یافت. معلوم شد همینگوی شب قبل از خودکشی، در هتل شهر وقتی با چند طرفدارش صحبت می‌کرده و در پایان گفته: There’s hard times in the end
Read 9 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(