«آزادی، انتخاب بين سفيد و سياه نيست، دقيقا نفی اين انتخاب تحميلی است»
Jan 25 • 33 tweets • 11 min read
“اکنون زمانهی هیولاهاست!”
میگفت؛ جهان قدیم رو به احتضار است و عالم جدید در تقلای تولد، حالا اما زمانه هیولاهاست.
و در نامهای نوشت:
«اگر محکوم به مرگ هم شوم، آرامشام را حفظ خواهم کرد، حتی ممکن است شب قبل از اعدام آغاز به آموختن زبان چینی کنم تا در دام احساسات مبتذل نیفتم»/۱
آنتونیو گرامشی در ادامه همان نامه به یولیا، ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳، مینویسد که تمام تلاشمان باید حفظ امید باشد و نفی سادهلوحیهای عوامانه.
میگوید:
«من انسانی بدبین هستم بخاطر آگاهیام ولی خوشبین بخاطر ارادهام»
در تمام عمر ۴۶ سالهاش هم همین بود؛ امیدوار و استوار علیرغم تیرگیها./۲
Jan 19 • 7 tweets • 3 min read
«غم هیچکس را خردمند نمیکند»
در درسگفتارهایش درباره اسپینوزا در ۱۹۷۸ گفت که غم کسی را دانا نمیکند:
«در غم مفلوک و پریشانیم و از همینروست که قدرتها به شهروندان غمگین نیاز دارند.
که بدبختی هرگز در پرورش سرزندگی و فرهیختگی نقشی ندارد»
که کار “تفکر” از نگاه دلوز مقاومت است./۱
همین بود که در “نیچه و فلسفه” نوشت:
«فلسفه نه خدمتگزار دولت است و نه دین که آنها اهداف دیگری دارند. فلسفه خادم هیچ نهاد قدرتی نیست. وظیفهاش معذب کردن است.
که کار فلسفه آزردن حماقت است و اگر جز این باشد، فلسفه نیست.
زیرا فلسفه بلاهت را به چیزی خجالتآور و شرمگین تبدیل می کند»/۲
Jan 4 • 8 tweets • 4 min read
«گفت:
هیچ امیدی نداری؟
جداً با این فکر زندگی میکنی که وقتی مُردی، میمیری و تمام میشود؟
گفتم: بله!
سرش را پایین انداخت.
نشست.
گفت برایم متأسف است.
فکر میکرد این فوق طاقت انسان است»
- آلبر کامو (بیگانه)
او که در یادداشتی در بهار ۱۹۵۸ چند ماه پیش از مرگ چنین نوشته بود…/۱
«حرفهی من این است که کتابهایم را بنویسم و وقتی آزادی اطرافیانم و مردمم تهدید میشود مبارزه کنم. همین و بس»
زیرا چنان که در مصاحبهای به مناسبت انتشار “انسان طاغی” در فوریه ۱۹۵۲ انجام داد، گفت:
«هیچیک از بدیهایی که استبداد مدعی مبارزه با آنهاست بدتر از خود استبداد نیست»/۲
Dec 31, 2024 • 22 tweets • 9 min read
“گناهیشان نبود، بردگی در ذاتشان ریشه داشت”
جایزهای در جهان ادبیات نبود که نگرفته باشد؛ از نشان لژیون دونور فرانسه و جایزه آکادمی روسیه، تا نوبل.
اما وقتی دعوت به دریافت جایزه ادبی گوته شد، گفت ننگ دست دادن با هیتلر، شرم جاودانی است.
همین پاسخ را هم کمی بعد به استالین داد./۱
نامش آنقدر بزرگ بود و آثارش شناخته شده که کمتر کسی در اروپای آن روزگار از رومن رولان نشنیده بود.
رماننویس، روزنامهنگار و نمایشنامهنویس شاخصی، که نه فقط بخاطر رمانهای چندین جلدی، که بابت مکاتباتش با افراد سرشناس و زندگینامههایی که نوشته بود، نامش در جهان زبانزد بود./۲
Dec 19, 2024 • 19 tweets • 7 min read
“بر لب پرتگاهایم و با لبخند سقوط میکنیم”
شاگرد کانت بود و مرید هامان. کشیش بلندپایهای بود که عشق به ادبیات و فلسفه، رابطهاش را با کلیسا بهم زد.
هردر بنیانگذار نظریه “تاریخ ادبی جهان” بود و نقد ادبی مدرن که میگفت منتقد بايد خدمتگزار حقیقت باشد نه امربر و توجیه کننده قدرت./۱
يوهان گوتفريد هردر کتابخانهای متحرک بود که رد آثار متفکران پیشین نظیر ویکو، روسو، دیدرو و لایبنیتس و ادیبانی چون هومر و شکسپیر در آثارش دیده میشد. در “نظریه دانش” نوشت:
«امثال هومر، سوفوكل، دانته و شکسپیر خدمت شایانتری به دانش شناخت بشر کردهاند تا امثال ارسطو و لایبنیتس»/۲
Dec 9, 2024 • 34 tweets • 14 min read
“از من نخواهید به شرافتم خیانت کنم”
وقتی او را در خیابان ایرانشهر ربودند و به دفتر حراست گورستان تهران بردند تا به دارش بکشند هنوز آخرین مصاحبهاش منتشر نشده بود:
«تایید وضع موجود، توهین به زندگی است»
لحظه ربودنش در خیابان فریاد زده بود:
«مردم، من محمدجعفر پوینده، نویسندهام»/۱
میدانست چه در انتظارش است.
باور داشت این گفتهی بالزاک را در “آرزوهای بر باد رفته” که خودش ترجمه کرده بود:
«همیشه پس از دزدی نوبت آدمکشی است»
و در آن روز پاییزی ۲۶ سال پیش، کمی پس از سلاخی شدن پروانه و داریوش فروهر و به دار کشیدن محمد مختاری، “گماشتگان بُت اعظم” سراغش رفتند./۲
Dec 2, 2024 • 28 tweets • 10 min read
“مملکت مال اینهاست، مردم جزو قازوراتند”
میدانست به کمیناش نشستهاند. هفت روز پیش از آنکه با چند کوپن خواروبار برای همیشه از خانه خارج شود، در دفترش نوشته بود:
«این سرنوشت ماست تا وقتی که اینها هستند. چون تا وقتی باشند بحران دارند و تا وقتی بحران دارند، سر ما بریدنی است» /۱
محمد مختاری نیک میدانست هزینه پرسیدن چیست. در یادداشتی نوشته بود:
«اینجا آپارتاید عقیدتی برقرار است. هرچه هست از امکانات تا حق و حضور متعلق به خودیهاست، بقیه جزء قازوراتند.
همین که تاکنون از گشنگی نمرده یا کشته نشدهاند باید کلاهشان را بیندازند هوا»
خودش را میگفت و ما را./۲
Nov 19, 2024 • 21 tweets • 8 min read
“ایرانیان بسیار صبورند، اما”
آنچه از سالها زندگی در میان ایرانیان آموخت این بود:
«ایرانی میتواند مدتها خشم خود را مخفی نگاهدارد تا لحظه مناسب برای تصفیه حساب فرا رسد…
وی مدتهای مدید فشارها را تحمل میکند ولی سرانجام با ضربهای سهمگین طعم انتقام را به صاحب مقام میچشاند»/۱
پزشکی و مردمشناسی در وین خوانده بود که به دعوت امیرکبیر در ۱۸۵۱ با شش استاد دیگر برای تدریس در دارالفنون که هنوز تکمیل نشده بود، به ایران آمد.
یاکوب ادوارد پولاک پایهگذار طب نوین در ایران، بعدها در “سفرنامه” خود نوشت ریشه اغلب مشکلات اجتماعی ایرانیان در یک چیز است: استبداد! /۲
Nov 12, 2024 • 11 tweets • 5 min read
«من آدم راه خودم»
در نامه ای به برادرش، مهر ۱۳۰۷ نیما نوشته است:
«میخواهم چشمهایم را ببندم و در حالتی که باد بالای سرم آواز میخواند به خواب بروم. پاییز برگهای زرد خود را به من هدیه دهد و من غمگینی خود را به او»
پیشتر هم برای سعید نفیسی و میرزاده عشقی از این غم گفته بود./۱
نیما به عشقی نوشته بود؛ من تقصیر ندارم اگر “افسانه” نفوذ و رواج عمومی را پیدا نکند و میگوید:
«ما باید بدون اینکه به حرف آنها وقعی بگذاریم، مشغول کار خودمان باشیم»
مینویسد که جای تأسف است که صدها سال است، ایران از یک طرز و یک خیال شاعرانه در شعر و نثر خود پیروی میکند./۲
Nov 4, 2024 • 7 tweets • 3 min read
“همیشه کار به سرکشی میرسد”
در رساله درخشان “اتمیزه شدن انسان توسط وحشت” #لیو_لوونتال مینویسد زندگی تحت حکومت ترس، به انسان دمادم، حس دو گانهای تحمیل میکند:
تنها تو نیستی، همه میترسند.
وحشتزدهای چون میدانی تنهایی!
میگوید بقای حکومتهای توتالیتر در القای همین حس است./۱
زیرا زیستن در میان مردمان دهشتزده موجب میشود تا انسان نه فقط نسبت به دیگران بیحس و کرخت، که نسبت به زندگی خود نیز بیتفاوت گردد.
ترس، توان ذهنی و واکنش عاطفی فرد را زایل میسازد.
#لوونتال مینویسد پیامد ناگزیر زندگی در چنین شرایطی، گسترش بیماری گیجی دائمی و تعلیق اخلاقی است/۲
Nov 3, 2024 • 8 tweets • 4 min read
«زنی که برای آزادیش میایستد، زیباترینِ زنان است»
- مری وُلستونکرافت
دلباخته این سطر از نامه وُلستونکرافت به ویلیام گادوین بود که شاید طنین کتاب خودش “جنس دوم” را داشت.
جایی که دو بووار نوشته بود:
«مرد همواره محق است تنها بخاطر مرد بودن. این زن است که در حالت بی حقی است»/۱
مینویسد هر زنی بخواهد از خود و خواستههایش بگوید:
«ابتدا باید اعلام کند که من زن هستم و هر تأیید دیگری بر این نکته بنا میشود»
زیرا در طول تاریخ تنها یک الگوی انسان مطلق وجود دارد «انسان مذکر!»
از اینرو هیچ مردی به صرافت نوشتن کتاب درباره “موقعیت فرودست مذكرها” نیفتاده است/۲
Nov 2, 2024 • 27 tweets • 11 min read
“رنج، چون درختی در جانم قد میکشد”
۱۹ ساله بود در دوبلین که چند جلسهای پای موعظهای کشیشان اونجلیست آمریکایی نشست.
وقتی از او پرسیدند نظرت راجع به دین چیست، پاسخش را سرگشاده در روزنامه پاپلیک اوپینیون، ۳ آوریل ۱۸۷۵ نوشت:
«اگر مذهب این است من، جورج برنارد شاو، از اساس کافرم!»/۱
بعدها در نمایشنامه “جان بول” نوشت:
«هرگاه قصد شوخی دارم، حقیقت را بیان میکنم. حقیقت بزرگترین شوخی جهان است»
و ۱۲ سال بعد در “آناجانسکا” نوشت:
«کلیه حقایق بزرگ جهان در ابتدا کفر محسوب میشدند»
شاو میگفت یاد گرفتهام که از زندگی توقع زیادی نداشته باشم؛ این رمز شاد زیستن است/۲
Oct 31, 2024 • 13 tweets • 6 min read
«از دست شدهایم در میان طوفان اشکها»
- تئودور روتکه
در دوره رکود اقتصادی بزرگ در آمریکا، دوروتیا لانگِ عکاس در راه بازگشت به خانه اتفاقی عکسی از یک زن کارگر و فرزندانش در چادرشان کنار جاده گرفت.
عکسی که “نماد فقر” شد، شهرت لانگ را جهانی کرد، ولی موجب بدبختی بیشتر آن مادر شد./۱
روزی در نیمه ماه مارس ۱۹۳۶، لانگ در مسیر خانهاش به سمت نیپومو کالیفرنیا متوجه چادری کنار جاده در کمپ کارگران مهاجر میشود، با تابلویی که روی آن نوشته بود «کارگر فصلی برای برداشت نخود» میگوید:
«اهمیتی ندادم و رد شدم اما بعد از ۲۰ مایل دور زدم و برگشتم به امید گرفتن چند عکس»/۲
در جایی از “مرگ خوش” آلبر کامو از زنی میگوید که سرشار از زندگی بود اما گرفتار بیماری شد و «رنجش آنقدر طولانی که اطرافیان به آن خو کردند و از یاد بردند که او سخت بیمار است و در عذاب» /۱
کامو بعدها در گفتگویی که با روزنامه محلی لیون داشت، تاکید کرد که مسئله در زمانهای که «در غبار دروغ در حال خفگی هستیم» نه از نو ساختن آدمی، که «تحقیر نکردن انسان است!»
زیرا شاید همانطور که در “مرگ خوش” گفته بود:
«در نهایت برای زیستن، جسارت بیشتری نیاز است تا خودکشی»/۲
Oct 15, 2024 • 25 tweets • 10 min read
«تفنگ لاشه را تحویل میدهد نه پرنده را»
میگوید یکی از شیوههای اساسی حکومتهای استبدادی این است که هرگاه مجبور شوند دست از سیاست ستیزهجویانه خارجی بردارند، این روش در ظاهر صلحطلبانه را با سرکوب بیشتر علیه ملت خود تلافی میکنند. زیرا:
«استمرار پرخاشگری نباید هرگز متوقف شود»/۱
هانا آرنت در همان کتاب “انقلاب مجارستان؛ مقاومت مردمی علیه توتالیتاریسم” مینویسد:
«ما حق نداریم فراموش کنیم که در این دیکتاتوریها تمامی تغییرات حاصله، موقتی و گذرا هستند»
زیرا اساس چنین حکومتهایی بر “اطاعت محض” است و حفظ اقتدار رهبر ولو به قیمت خطاهای پیدرپی و رواج خشونت/۲
Oct 12, 2024 • 29 tweets • 11 min read
«بلاهت خطرناکتر از شر است، زیرا شر هر از گاهی تخفیف میدهد، بلاهت هرگز»
در “جزیره پنگوئنها” نوشت:
«آدمیزاد بیدلیل شک نمیکند فقط بیدلیل باور میکند»
متفکری بود برنده نوبل که به گفته ژانپل سارتر «بار عصر خویش را بدوش کشید»
منتقد کلیسا بود و بلاهت!
و در عصر حماقت فراموش شد/۱
آناتول فرانس را از الگوهای پروست در نوشتن “در جستجوی زمان از دست رفته” و شخصیت برگوت نامیدهاند.
جورج اورول میگفت فرهنگ جامعهای که کسی مثل او را داشته باشد، تضمین است.
از امیل زولا متنفر بود اما بخاطر “حقیقت” کنارش ایستاد و آلبر کامو گفت که وجدان روشنفکری را از او آموخت./۲
Oct 4, 2024 • 58 tweets • 23 min read
“هر کس سزاوار بخشش است اما نه برای تکرار همان خطا”
میگفت فقط بعد از آن که فهمیدی دیگر هیچ چیز نمیتواند کمکت کند، فقط آنگاه، دیگر به هیچ کمکی نیاز نداری.
وقتی خبرنگار از او پرسید عدهای میگویند سه مرتبه آثار شما را خوانده و نفهمیدهاند، فاکنر پاسخ داد:
«چهار مرتبه بخوانند»/۱
میگوید زندگی از این فیش حقوقی به آن فیش حقوقی رسیدن نیست؛ غرور و شرافت است که ارزش زندگی و آدمها را نشان میدهد.
و در “مزاحم در غبار” نوشت:
«بعضی چیزها را هرگز نباید تحمل کنید؛ بیعدالتی، ظلم و تحقیر!
مهم نیست از شما تقدیر میشود یا نه.
مهم اینست که آنها را تحمل نکنید!» /۲
Sep 23, 2024 • 25 tweets • 10 min read
“متواضع بودن، تحمل تحقیر نیست!”
وقتی ادعا کرد در ۶ هفته کارگران بیسواد را قادر به خواندن و نوشتن خواهد کرد، روزنامه “مردم” تیتر زد: توهمات ذهن یک معلم!
۴۵ روز بعد، دهها کارگر و کشاورز فصلی، متون ساده روزنامه مردم را میخواندند و نامهای جمعی به شورای سردبیری نوشتند./۱
دو سال بعد در ۱۹۶۴ نام پائولو فریره که به ریاست “کمیته ملی فرهنگ عمومی” انتخاب شده بود در صدر لیست بازداشتیهای دولت کودتاچیان نظامی برزیل آمده بود.
جرم “آقای معلم” که بابتش ماهها شکنجه و پس از آن ۱۵ سال تبعید شد، این بود:
تلاش برای براندازی حکومت از طریق باسواد کردن کارگران!/۲
Sep 18, 2024 • 26 tweets • 9 min read
“بیشتر از حقم رنج کشیدهام”
وقتی اعضای کمیته مرکزی دستنویس “آدمهای مطرود” را خواندند در «توصیهای رقت انگیز گفتند شما هنوز خیلی جوانید چرا اینقدر بدبینید؟»
ایوان کلیما در “نه فرشته نه قدیس” جواب داد:
«من نمیدانم آدم خوبی هستم یا نه. ولی میدانم که بیش از سهمم رنج میبرم»/۱
در گفتگو با استیون دلبوس میگوید بیشتر عمرش را در نظامهای دیکتاتوری سپری کرده و در “قرن دیوانه من” نوشته تا جایی که بهیاد دارد، همه عمر در آرزوی آزادی بود؛ از انتظار در نوبت مرگ و حمل گاری اجساد در اردوگاه نازیها تا زندان، سرکوب و نظافت خیابانها و توالتها در دوره استالین./۲
Sep 3, 2024 • 20 tweets • 9 min read
“موسیقی و آزادی؛ جهانی بساز شایسته زیستن”
شاعر نبود اما در شعر “ترانه آزادی” از گوری گفت که کسی در آن نمیمیرد و آفتابی که هرگز غروب نمیکند و از طلب آزادیی گفت بدون زخم!
آهنگساز “زوربای یونانی” میگفت:
«دنیایی بساز شایستهی زیستن.
که اینجا دیگر سخن بر سر زندگی خود توست»/۱
گفتند که زندگیش در دو چیز خلاصه میشد؛ موسیقی و مبارزه برای آزادی!
خودش اما گفت که این هر دو یکیست؛ موسیقی بدون آزادی، هر چیزیست جز موسیقی!
میکیس تئودراکیس آهنگساز “زد” و “حکومت نظامی” میگفت تنها اصل زندگیش اینست:
«هر کس با هر بهانهای طرف سرکوبگران بیایستد، دشمن من است»/۲
Aug 18, 2024 • 31 tweets • 12 min read
“بیخیال گذشتههای خوب، نکبت امروز را دریاب”
در “آدم خوب سچوآن” نوشت خوب زیستن در دنیای پلید غیرانسانی ممکن نیست.
معروفترین نمایشنامهنویس و شاعر آلمانی چپ بود اما مورد نفرت استالین، بعدها معلوم شد چرا.
برشت در مرگ استالین سرود:
«شیطان یکی از بهترین مشتریهایش را از دست داد»/۱
وقتی به عنوان دانشجوی پزشکی به جنگجهانی اول رفت و دهشت مرگ را دید، آنارشیست شد.
کمی بعد با خواندن آثار مارکس، مارکسیست شد اما مثل کاری که در تئاتر کرد، مارکسیسماش هم متفاوت بود.
سروده بود:
«براستی چه تفاوتیست
میان بانک زدن
و زدن بانک»