من دیشب که داشتم مینوشتمش
به مبحث #ازادی اراده و جبر رسیدم
دیدم بهتره بیام «تامل چهارم» دکارت که در این مورده رو بنویسم
تامل چهارم دکارت که تنها تاملیه که شرحش ندادم
بحثش در مورد حقیقت و خطا و ارادهی ازاده
اینکه تو تامل اول با نظر به خطاهای ذهن، به همه چیز شک کردیم
پس دلیل این همه خطاهای ما از کجا نشات میگیره؟
ببینید ما غالبا با دید رایج میگیم خطاهای ما از عدم شناخت صحیح نشات میگیره
که حرف غلطیام نیست
مثلا من نمیدونم واقعیت ایکس و ایگرگ چیه، خوب روشنه که تو انتخابام خطا میکنم
ولی حرف دکارت اینه
خطاهای ما نه بخاطر #فاهمه به خودی خوده
نه بخاطر #اراده به خودی خوده
پس خطاهای ما از کجا میاد؟
کل بحث اینه اراده ما چون وسیع تر از عقل(فاهمه) ماست
پاش رو میکنه تو کفش عقل
این یعنی چی؟
مثل همیشه مثال بزنیم
به گزاره:
الف) زمین کروی است
و نقیضش
ب) زمین کروی نیست(حالا یا مسطحه مربعه یا هر چی)
دقت کنید
دکارت میگه فک کن شما منجم و اخترفیزیکدان و کلا ادم درس خوندهای نیستی
خب طبیعیه که
شناختی از زمین و فضا و وضعیت ستارگان و شکل زمین و... این چیزا نداری
اما شناخت نداشتن که خطا کردن نیست
شما تا اینجا شناخت نداری
همین و بس
پس خطا چه زمانی پیش میاد؟
موقعی که شما شناخت نداری، ولی میای بین این دو گزاره انتخاب میکنی
مثلا میگی اقا به نظر من زمین صافه
اینجاست که
اراده، که مسئول انتخاب کردنه، پاشو کرده تو کفش فاهمه
یعنی یه جورایی، فاهمه بهش شناخت کافی نداده، اما این بجای اینکه ساکت باشه، بتمرگه یه گوشه، میاد دست به انتخاب میزنه
پس نه فاهمه به خودی خود، مسئول خطاست
نه اراده به خودی خود
بلکه خطا تو ازادی اراده ما، و به نحو اولی
خطا توی «فعل خود ما» است
یعنی اگر تو تصمیم بگیری خاموش بشی انتخاب نکنی
خب طبیعیه که خطایی هم رخ نمیده
در واقع حرف دکارت همون حرف مفت زدن ادماست، که باعث خطاست 😁
حالا اینجا چند نکته بگیم
یک،از اینجا معلوم میشه انسان ازادی اراده داره، پس موجودی مختاره
جالبه بدونید دکارت میگه ازادی اراده بر کوژیتو هم تقدم داره، یعنی شما همون موقع که شک میکردی تا به «من هستم» برسی، ازادی اراده داشتی(اصل ۶،اصول فلسفه)
پس اموری مقدم, تر از کوژیتوام هست
دو، ایا خدا موجودی ازاده؟
چون در اینجا بحث اینه که خطا در حالت #تساوی یا اصطلاحا «بی طرفی» پیش میاد
چون اگر شما بدونی زمین کرویه(فاهمه بهت گفته باشه) خوب مریض نیستی که بری گزینه مخالف، یعنی زمین کروی نیست یا زمین صافه رو انتخاب کنی
دقت کنید از اینجا پلی به اخلاق باز میشه
چون اینجور افراد مثل سقراط یا دکارت میگن ادم شناخت کافی داشته باشه، امر اخلاقی رو انتخاب میکنه، پس بی اخلاقی سر عدم شناخته
بهرحال
خدا موجود ازاده یا مجبور؟
چون خدا که عالم مطلقه، پس نباید ازادی داشته باشه
چون عالم مطلق، هیچ گاه دیگه تو حالت تساوی یا بیطرفی نیست
چون واقعیت همه چیز رو میدونه
پس انتخاب های خدا، ازادانه نیست
و به ضرورته
دکارت در جواب میگه دو نکته اینجا مهمه
اول اینکه انتخاب با داشتن شناخت، باز هم انتخابه و باز هم ازادانهاس
یعنی مثلا گرچه شما بدونی زمین کرویه، همین گزینه رو انتخاب میکنی، ولی این بازم با ارادهی ازاده
پس خدا اتفاقا ازادترین موجود جهانه
ولی اینجوری خیر و شر، واسه خدا بیمعناست
پس دکارت میگه دومین مساله اینه که باید حواستون باشه
چیزها بخاطر اینکه خیر خوب هستن، خدا انتخابشون نمیکنه
بلکه برعکس
چون خدا انتخابشون کرده، یا بقولی چون خدا خلقشون کرده
نتیجتا خیر هستن
یعنی همه چیزهای جهان بواسطه خدا و خلقشون توسط خداست که خیره
یه نکته دیگه مشیت الهی یا قضا و قدره
اینا میگن همه چیز به ضرورت الهی اتفاق میفته
در نتیجه چطور میشه گفات ادم ازاده؟
اگر خدا تو همه چیز نقش داره، همه چیز به ضرورت و خواست خدا اتفاق میفته، چطور میشه گفت ادم ازادی داره؟
هر فلسفهای در نهایت ایده الیستیه (حتی ماتریالیسم) فقط مونده چقدر به مادر خودش وفادار باشه
گرچه معتقدم حرفش درسته و چون و چرایی نمیشه توش اورد
به هر حال
شخصا معتقدم باید امروزه
بطور کامل ایدهالیسم و ماتریالیسم خصوصا در افراطیترین حالتا کنار بره
چه تو سولیپسیسم دکارتی یا برکلیایی گیر کنیم، چه #ماتریالیسم به هر نوعش
واقعیتش قبلا فکر میکردم تنها مسیر درست از راه هوسرل میسر میشه، ولی معتقدم هوسرلم در نهایت به نتایجی که باید، نرسید
چرا؟
چون یه چیزی رو به عنوان یه «#اصل» در پدیدارشناسیش کار گرفتم