هانا آرنت در #کتاب "توتالیتاریسم" (ر.ک: ترجمه ثلاثی، ص۲۳۲ و بعد) با هوشمندی خاصی به موشکافی ترجیح "پلیس" (و البته "پلیس مخفی") بر "ارتش" (ویژگی ارتش، تعلیم برای جنگ با متجاوز خارجیست) در نظام توتالیتر پرداخته و آن را ناشی از اعتقاد توتالیتاریسم به ... /1
... نادیده گرفتن عمدی تفاوت میان کشور بیگانه و کشور مادر و امور داخلی و خارجی میداند.
مینویسد که "ارتش" برای مقاصد جنگ داخلی ابزار مشکوکی است و «برای نظامیها دشوار است که مردم کشورشان آنها را به چشم یک فاتح بیگانه بنگرند» /2
و اضافه میکند: «از آنجا که فرمانروای توتالیتر خطمشیهایش را بر پندار یک حکومت جهانی استوار میکند، با قربانیان تجاوزش به صورتی برخورد میکند که گویی آنها شورشی و خائن هستند، به همین دلیل، ترجیح میدهد که نه با قوای نظامی، بلکه با پلیس بر مناطق اشغالی فرمانروایی کند.»/3
به طور خلاصه، تفاوتی مهم بین نوع اعمال فشار از سوی قوای نظامی و انتظامی قائل شده و تاکید میکند: «وظیفه پلیس توتالیتر کشف جنایت نیست بلکه وظیفهاش این است که هرگاه حکومت تصمیم میگیرد که دسته و گروه معینی از جمعیت کشور را دستگیر کند، حاضر به خدمت باشد» /4
... و «در شرایط توتالیتر مقوله "مظنون" کل جمعیت کشور را در برمیگیرد.»/5
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
اسدالله علم (وزیر دربار) در آستانه تبادل قرارداد بین ایران و افغانستان درباره حقآبه هیرمند، از طریق سفیر وقت ایران در کابل (اردیبهشت۵۶) متوجه میشود در این قرارداد مسئله سیلابها لحاظ نشده و این میتواند به زیان ایران باشد چرا که افغانستان میتواند جلوی سیلابها را بگیرد./1
نوشته که «این خبر مثل پتک بر سر من فرودآمد» (۲۱ اردیبهشت۵۶). علم به واسطه سابقه حضور آبا و اجدادیشان در شرق کشور، سیستان و بلوچستان و اقتضائات محیطی اون رو خیلی خوبتر میشناخت. او با وجود تصویب قرارداد در مجلسین طرفین، چاره را در این میبیند که قرارداد مبادله نشود/2
تا «ببنیم چه خاکی به سر بریزیم.» از یادداشتهای علم معلوم است که طرف ایرانی میدانسته که قرارداد در مجموع به نفع افغانستان است ولی به دلیل ممانعت از نزدیک شدن افغانها به شوروی کمونیست، خواسته بوده که «سخت نگیرد»!/3
ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم، شاید باعث خندهتون بشه، شاید هم متعجب بشید، خودم که حیرانم!
من 16شهریور گذشته (چند روزی قبل از قتل مهسا) به دفتر پیگیریهای ویژه اداره کل اطلاعات زنجان احضار شدم. باهمه هفت-هشت احضار قبلی (به ستاد خبری) فرق داشت. کپی نامه دادستان زنجان.../1
(عباسی) رو نشونم دادند که ازشون خواسته بود من رو احضار (جلب؟) کنن، توضیح بخوان، توجیه کنن و تعهد بگیرن و نتیجه رو گزارش کنند. هشتونیم صبح رفتم داخل و پنج عصر اومدم بیرون با یک فرجه یکساعته برای نماز و ناهار و استراحتی. بازجویی کتبی و شفاهی بود تقریبا فقط متمرکز به توییتها /2
با سیاهه کاملی از اتهامات! از برخی دفاع کردم و از برخی نه. سه نفر بازجویی کردند که یک نفرشان را نمیشناختم. هر سه مرا میدیدند و من نمیدیدمشان. آخر سر تعهد دادم علیه انقلاب/نظام/رهبری ننویسم، در انتقادها موازین شرعی/قانونی رو رعایت کنم و قبول داشته باشم در صورت تکرار، /3