روشن است که #الهه_محمدی و #نیلوفر_حامدی چه فشار طاقتفرسایی را متحمل شدهاند. ماهها در بازداشت ماندهاند تا پروژهشان را بتوانند بر روی آنها اجرا کنند. اما الهه و نیلوفر را میتوان زنِ حقیقتگو دانست، هر چند که از طریق آنها سعی دارند بگویند که جنبش، پروژه دشمن و نه اعتراض مردم/١
بوده است. زنِ حقیقتگو (پارهسیا-زن) ترکیب تازهای در جغرافیای سیاسی ایران معاصر است.
پارهسیا در یونان باستان یک نوع از بیان و سخنگویی در برابر دیگران بوده است که گوینده دغدغه این را نداشته که از دیگران بابت حرفهایش طلب عفو کند. او حقیقت را بیان میکرده است./٢
بر اساس متون یونان، سه شکل متفاوت از پارهسیا وجود دارد که یکی از فرمهای آن با ترجمه از لاتین به انگلیسی، به معنای آزادی بیان Free Speech است. گوینده پارهسیا در ادبیات یونان کسی است که از حقیقت سخن میگوید. سوژهها برای بدست آوردن حقیقت نیازمند همین گویندهها هستند که/٣
با گفتار حقیقت، امکان حاکمیت فرد بر «خود» را فراهم میکنند. بیان مرشد، راهنما و یا همان سقراط که درجستجوی آگاهی بخشی به دیگران است، آزادانه و رها از عبارات گمراهکننده و چاپلوسانه است. سوژهٔ پارهسیا از تکنیکهای بلاغی برای ایجاد اجماع و توافق رهاست. /۴
او خود را متعهد به حقیقت و آزادی میداند و نه خشنود کردن مخاطباش. در واقع پارهسیا تکنیکی است استوار بر آزادی فردی که حقیقت از طریق مرشد و راهنما به دیگران برای ساختنِ خود نهایی منتقل میشود.
الهه و نیلوفر در مقام پارهسیا ظاهر شدند و رمز و راز بازداشت طولانی آنها همین/۵
حقیقتگویی و مرشدیشان در بیان کشته شدن مهسا است. اگر چنانچه در یونان، زنان شهروند به حساب نمیآمدند و نمیتوانستند جایگاه پارهسیا را بیابند، پارهسیای جنبش مدرن اخیر ایران زن بوده است. زن-پارهسیای ظهور یافته چشم اسفندیار تمام سازوکار مشرف بر حیات را نشانه رفته است.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
اجازه بدهید به خلاصه و با مثالی نسبت نظام موجود در ایران با نئولیبرالیسم را توضیح دهم. نئولیبرالیسم بر خلاف تصور رایج به معنای لیبرالیسم جدید نیست. حتی با تأسی از دیوید هاروی میتوان گفت که ارتباط انتولوژیکی هم با لیبرالیسم ندارد./١
به این معنا نیست که نئولیبرالیسم مرحله بعد از لیبرالیسم است و بدون داشتن دولت و جامعهای لیبرال نمیتوان بدان دست یافت. نئولیبرالیسم یک برنامه اقتصادی مشخص، یک چشمانداز سیاسی و در مجموع یک تئوری نیست بلکه نوعی متاایدئولوژی است که با هر نوع نظام سیاسی و اقتصادی میتواند خود را /٢
هماهنگ کند: با لیبرالیسم، سوسیالیسم، اسلامگرایی و حتی کمونیسم درآمیخته شود و مکانیزمهای خود را مستقر کند. به همین دلیل است که از فرانسه سوسیالیستی تا آمریکای لیبرال، از چین کمونیستی تا ایران اسلامی و غیره حرکت میکند و به قدر مشترک نظم امروز جهانی تبدیل شده است./٣
پس از اینکه جامعه با طغیان خود برای حکومت وضعیت فوقالعاده ساخت و او را تحت فشار گذاشت، لازم است که طبقه حاکم توازن را برقرار کرده و یادآوری کند که این حکومت است که سازنده وضعیت استثنایی ست و نه برعکس. محفلهایی که حولوحوش این ایده و به هدف تزریق ناامنی برای تثبیت اقتدار موجود/١
دست به عملی ایذایی میزنند از مخاطرات کنش خود مطلع اند اما بیش از آن آگاهند که تا چه حد این کنش برای حفظ نظم موجود حیاتی است. اگر به یاد بیاوریم که قتلهای زنجیرهای روشنفکران در چه فضای اجتماعی رخ داد منطق این اجرا برایمان روشنتر میشود./٢
وضعیت استثنایی رابطهای پنهان اما بنیادی میان قانون و غیاب قانون برقرار میکند. نوعی خلأ است، جایی خالی است و این فضای تهی مقوّم نظام قضائی است، هدفش این است که قانون را در کلیت خود یادآوری کند و به جامعه بگوید که با برهم زدن نظم موجود و ساختن وضعیت فوق العاده/٣
~ نسبت درهم تنیدهای وجود دارد بین کودکان و آینده. کودکان و نوجوانان نه ازین حیث که سازندگان آیندهاند بلکه ازین جهت که آینده را به زمان حال آورده و ما را مجبور میکنند دغدغه آینده را پیدا کنیم، در نسبت با آیندهاند: آیندهای که فارغ از ما خواهد رسید./1
با یک نگرش سرد عقلانی این سؤال به وجود میآید که چرا من باید دلشوره زمانی را داشته باشم که دیگر نیستم؟ چه اهمیتی دارد که پس از مرگم یا در دوران کهنسالیام جهان چه سرنوشتی خواهد یافت؟/٢
این کودکاناند که دغدغه آینده را میسازند. حتی آیندهی وطن و جهان و طبیعت و غیره هم در نسبت با وجود عینی و واقعی آنهاست که در اکنون، عقلانی و اخلاقی میشود.
کودکان و نوجوانان درهای آیندهاند و حجت عقلانی و اخلاقی ما برای دغدغه آن را داشتن./٣
چه رفتاری میتواند شنیعتر از مسمومیت عمدی کودکان باشد؟ مواجهه ابتدایی شاید این نکته را پیش بکشد که چه اهمیتی دارد که منبع شرارت کجاست و بر چه مبنایی استوار است، مهم این است که هر چه زودتر باید شرّ را دفع کرد. اما فرض من اینست که هدف از این رویداد تأثیر گذاشتن بر پروژه/١
«دفع شرّ» است که غالباً در تاریخ سیاسی دولت مدرن نتیجه داده است.
پرسش از ریشههای شرّ ازین حیث اهمیت دارد چون شرّ نیز محصولی اجتماعی و در نسبت با جامعه و نیروهای موجود در آن است. آن فکری یا سازمانی که دختران را در چند شهر مسموم کرده است میگوید که اینکار را در مخالفت با تحصیل/٢
دختران انجام داده است. این شرارت هرچند که در برخی اندیشههای بنیادگرایانه دینی موجود است اما تفسیر آن در زمان و مکان خاص ما بر این اساس به نوعی فریب خوردن از مجریان و طراحان آن و ندیدن امر اجتماعی در نسبت با این شرّ است.
سالهای طولانی است که دختران در ایران مدرسه میروند و/٣
«عبارت "روزگار خوش گذشته" به آن معنی نیست که اتفاقات بد در گذشته کمتر رخ میدادند، فقط معنیاش این است که خوشبختانه مردم به آسانی آن اتفاقات را از یاد بردهاند.»
تونل / ارنستو ساباتو
سلطنت، شکل موروثی ادارهی حکومت بر اساس صلاحیت ویژه یا ذاتی یک نسب خونی است. شاه، کسی است که/١
هرچند بیشترین قدرت عینی و شخصی را دارد اما ادعا این است که حافظ منافع ملت و تجلی روح جمعی و منافع عمومی است. او این صلاحیت را از پدرش به ارث برده است. اساساً این تلقی نه به سبب تضاد با ارزشهای عقلانیت مدرن بلکه به سبب توهمی بودناش سرنوشتی جز دیکتاتوری و الیگارشی نخواهد داشت/٢
زیرا که در بطن خود ملهم از یک نوع صلاحیت ژنتیکی و صوری است. این صلاحیت، شخص شاه و دربار را بیرون از نقد و آزادی بیان قرار میدهد زیرا به طور منطقی و اجرایی کسی را که تجلی روح جمعی و حافظ منافع ملت است نباید «تضعیف» کرد. در عین حال، این تصور که میتوان شخص یا گروه قدرتمند/٣
انواع فمتریپ
عكسها میتوانند راوى چيز خطرناكى باشند. حتى اگر طراح از هرنوع زيباشناختى كردن حجاب اجباری، كار خود را تبرئه كند، اما اقتضاى روح زمانه است. روح زمانه؟جهان فرهنگى، دوستدار حجاب است؟
دوستدار هرچيزى است كه به سرمايه تبديل شود؛ بفروشد. جذب شدن يك مو بور غربى هدف است./١
بايستد و بگويد: «خب چه جالب! چه تفاوت فرهنگى بامزهاى.» مهم توليد چيز متفاوت است. پشت اين چيز متفاوتِ شرقى چقدر شكنجه خوابيده، مهم نيست. مهم فحش دادن به گند و كثافت غرب و ستايش از گند وكثافت وطنى به اسم چيزهاى بومى است./٢
حذف كردن تمام جنبههاى سياسى حجاب و زيباشناختى كردن آن محصول شناخت ذائقهی مخاطب غربىِ اينجور كارهاست. او كه در لحظه متمايز كردن خود از ما لذت مىبرد. افرادى نيز در اين ميان نشستهاند (تمايز-لذت) و اموراتشان مىگذرد./٣