امروز خیلی اتفاقی از گلاره باقرزاده خوندم و قلبم برای دختر بیچاره هزار بار شکست. دخترکی که با هزار امید و ارزو به امریکا مهاجرت کرده بود و ناکام و به خاطر قلب پاکش کشته شد.
۱۵ ژانویه ۲۰۱۲ گلاره توی ماشینش نشسته بود و داشت با یکی از دوستهاش با موبایل صحبت میکرد که با دو گلوله به
سرش کشته شد. دوستش که باهاش پای تلفن بود و صدای فریاد گلاره رو شنیده بود، به پلیس زنگ زد و طولی نکشید که پلیس جنازه گلاره رو توی ماشین پیدا کرد. از همون اول معلوم بود که انگیزه قتل دزدی نبود چون کیف گلاره تو ماشین بود و اثری هم از ازار جنسی دیده نمیشد.
پلیس شروع کرد به بررسی
تئوریهای مختلف. گلاره ۳۰ ساله از ایران برای تحصیل در رشته ژنتیک در دانشگاه تگزاس به امریکا اومده بود، گرچه همچنان با مشکلات داخل ایران درگیر بود و در جریان جنبش سبز از معترضان و تغییر رژیم حمایت میکرد. یک تئوری این بود که قتل گلاره توسط رژیم ایران انجام شده که خیلی زود رد شد
به قول دوستان گلاره، رژیم ایران وقت و انرژی برای کشتن ادمهای ناشناس نمیذاشت و اگر هم کسی رو میکشت، برای ترسوندن بقیه هم شده اعلام میکرد. پس انگیزه سیاسی نبود.
پلیس رفت سراغ دوستان و دوست پسر گلاره. دوستی که گلاره باهاش پای تلفن بود در واقع اکسش بود و تایید کرد که با گلاره
همچنان رابطه خوبی داشته و با وجود جدایی با هم رفیق بودن. دوست پسر گلاره یک پسر آمریکایی به اسم Cory بود که گفت اخرین نفری بوده که گلاره رو دیده و چند ساعتی با هم بودن و بعد گلاره رفته خونه.
وقتی تحقیقات به بنبست خورد، خانواده گلاره برای هر سرنخی که منجر به گرفتن قاتل بشه
۲۰۰ هزار دلار جایزه گذاشتن و سرنخهایی باز به دست اومد ولی به هیچ جا نرسید.
تا نوامبر اون سال که یه قتل دیگه اتفاق افتاد، Coty برادر دوقلوی Cory دوست پسر گلاره قربانی بعدی بود. جسد Coty رو نسرین، زن اردنیالاصلش تو خونهشون پیدا کرد و در حالی که فریاد میزد: چرا خدا این کار و در حق
من کرد؟؟ به پلیس زنگ زد. پلیس بلافاصله به ارتباط این قتلها به هم مشکوک شد و کمکم پرونده باز شد.
نسرین که هم دانشگاهی و دوست گلاره بود،از یه خانواده مسلمون متعصب میومد. پدر نسرین، علی ایرسان، سالها قبل به امریکا اومده بود، دو تا زن داشت و ۱۲ تا بچه و بارها به خاطر تقلبات مالیاتی
و گرفتن پول از دولت به اسم بچههاش با قانون درگیر شده بود. وقتی علی فهمید نسرین با یه پسر امریکایی رابطه داره براش غدقن کرده بود که پاش رو از خونه بزاره بیرون ولی نسرین از خونه فرار کرده بود و رفته بود خونه مادر Coty و اونجا پنهان شده بود. علی برای پیدا کردن نسرین سراغ دوستهاش
رفته بود، دوستهایی مثل گلاره، و در نقش یه پدر دلسوز میخواست ازشون اطلاعات بگیره که دخترش کجاست. گلاره ولی فریب علی رو نخورده بود و بهش گفته بود که میدونه اون قصدش چیه و امثال اون رو خوب میشناسه. چند ماه بعد علی دوباره به گلاره زنگ زده بود و بهش توهین کرده بود و گلاره هم به فارسی
فحشش داده بود و قطع کرده بود. چند هفته بعد، گلاره کشته شد.
تحقیقات معلوم کرد که علی با یکی از پسرهاش اون روز دنبال گلاره اومده بودن و وقتی اون تو ماشینش نشسته بود، علی ظالمانه با دو گلوله به زندگیش خاتمه داده بود. چند ماه بعد هم که از ازدواج نسرین و Coty با خبر شد، دامادش رو با
همون اسلحه کشت. دادستان به قتلها برچسب قتل ناموسی زد و علی در دادگاه برای دو قتل محکوم به اعدام شد.
گلاره دختری که اون طرف دنیا و فقط به خاطر دفاع از دوستش و اینکه نمیخواست دوستش به چنگ یک پدر روانی بیفته کشته شد. #زن_زندگی_آزادی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
اگر یه کم سنتون بالاتر باشه احتمالا یادتونه یه جایی تو دهه هفتاد، تب ژاپن رفتن افتاده بود بین جوونهای ایرانی. تو هر محله و فامیل حداقل یکی بود که رفته بود ژاپن و از اونجا پول میفرستاد برا خانواده و میشنیدی که فلانی تو چند سال خونه وماشین و مغازه خریده!
چهره واقعی این مهاجرتها ولی
چند سال بعد معلوم شد، که ایرانیها اونجا کارهایی رو میکردن که پایین ترین کارهای جامعه بود و خود ژاپنیها انجامش نمیدادن، مثلا سوزوندن مرده ها. روایاتی هم تعریف میکردن که مثلا ژاپنیها اگه مردهشون وقت سوختن صدا بده و بترکه انعام میدن و ایرانیهای زرنگ!! تو بدن مرده ترقه میذاشتن.
بعد روایات همکاری ایرانیها با یاکوزا و باندهای خلافکار ژاپن اومد. واقعیت این بود که تمام این کسانی که میرفتن ژاپن ویزاهای موقت و کوتاه داشتن و بعد یه مدت غیر قانونی میموندن. یه دوستی میگفت اصلا این ژاپنیها رو ایرانیها با مواد مخدر اشنا کردن و با همدستی یاکوزا کاری کردن که الان
چند سال پیش توی این فروشگاه نزدیک خونه، وقتی با مادر درباره اینکه سس ها کجا هستن حرف میزدیم، یکی از کارمندها به فارسی بهمون نشون داد و بلافاصله پرسید ایرانی هستین؟ مادر گل از گلش باز شد که یه همزبون تو فروشگاه مورد علاقهش پیدا کرده. عارف چند سالی بود که اومده بود انگلیس.
افغانستانی بود اما ایران بزرگ شده بود و همه خانوادهش ایران بودن. آرزوش بود که بره ببیندشون. هربار که یکی از ما رو میدید میپرسید: نمیدونی چه جوری ویزا بگیرم برای ایران؟ پاسپورت انگلیسی داشت و یه بار هم برای ویزا اقدام کرد اما نمیدونم چرا بهش ندادن.
حضورش تو فروشگاه شده بود مثل یه
چیز ثابت، مثل یکی از قفسه ها یا تابلوها، هروقت از روز که میرفتی داشت کار میکرد، انگار نه تعطیلی داشت نه مریض میشد. هروقت ما رومیدید لبخند و سلام یادش نمیرفت.میگفت خانوادهش نزدیک فرودگاه امام زندگی میکنن. هربار میپرسید ایران نمیرید؟ تو چشماش پر از حسرت بود.
از اونجایی که این روزها هر طرف رو که نگاه میکنی بحثهای بی پایان سیاسیه که تهش میرسه به توهین وهیچکس اون یکی رو قانع نمیکنه و نظری عوض نمیشه، شاید بد نباشه این رشتو رو بخونین شاید نظرتون راجع به شیوه مباحثه عوض شد.
سال ۲۰۱۷ دانشگاههای Duke، NYUو Princeton یه تحقیق بزرگ انجام دادن
و به تعداد زیادی کاربران توییتر از هر دو گرایش جمهوری خواه و دموکرات پول دادن که مطالبی رو که بر پایه عقیده طرف مقابل نوشته شده بود بخونن. نتیجه تحقیق این بود که بعد از خوندن مطالب نه تنها هیچکس نظرش به گروه دیگه نزدیک نشده بود، بلکه جمهوریخواهها تا حدی محافظهکارتر شده بودن و
دموکراتها هم یه کم لیبرالتر!
پس اگه شما هر عقیدهای دارین و دارین با کسی که با شما متفاوت فکر میکنه بحث میکنین، هرچقدر استدلالهایی رو بیارین که برای خودتون قانع کننده تره کمتر روی طرف مقابل اثر میزارین.
راب ویلر و متیو فینبرگ، دو تا پرفسور از دانشگاه استنفورد، ۶ تا پژوهش
یکی از مشکلاتی که این روزه در همه جوامع فراگیره و دست در دست افسردگی سلامت روان رو نشونه گرفته «تنهایی» هست. تنهایی حتی اثبات شده که اثرات مخرب زیادی روی سلامت فیزیکی از فشار خون و بیماریهای قلبی گرفته تا حتی کاهش ایمنی داره و در هر رده سنی هم دیده میشه.
ممکنه شما احساس تنهایی
نداشته باشین ولی این نشونه ها رو بخونین و اگه تعدادیشون رو دارین، شاید بدنتون داره سعی میکنه چیزی رو بهتون بگه:
-اگه پیوسته خسته هستین. یه تحقیقی در سال ۲۰۱۱ رابطهای مستقیم بین تنهایی و خواب تکه تکه در شبها پیدا کرده. منظور از خواب تکه تکه بیدارشدنها و هوشیاریهاییه که مزاحم
ساختار خواب میشه و به همش میزنه یعنی شما به طور پیوسته نمیخوابین و مدام بیدار میشین.
اگه شما فکر میکنین «من که شب تا صبح میخوابم پس این نمیتونه دلیل باشه که خستهم»، شاید بهتر باشه بیشتر دقت کنین. زمانی که شما بیدار میشین ممکنه خیلی کوتاه باشه و حتی فردا صبحش یادتون نمونه ولی
شاید کارتون پیتر پن Peter Pan رو تو بچگی دیده باشین که داستان پسری بود که هرگز بزرگ نمیشد. محققین اسم یک نوع شخصیت رو که اکثرا در آقایون دیده میشه از روی این داستان گذاشتن پیتر پن و در مقابل زنی که حاضره با این شخصیت وارد رابطه بشه رو با اشاره به شخصیت دختر داستان wendy نامگذاری
کردن.
ببینین این جملات درباره شما یا پارتنرتون آشناست:
-پارتنر من نمیدونه چه جوری از خودش مراقبت کنه و برای همه چی به من وابسته است. انگار که من مادرش هستم وباید نیازهای بچهگانهش رو براورده کنم.
-پارتنر من به عنوان یه بزرگسال نمیتونه برای خودش یه برنامه کاربردی طولانی مدت بریزه
-ما برای یه مدت طولانیه که با هم هستیم ولی دوستپسر من دوست نداره روی رابطه برچسب و اسم بزاره، مثل اینکه از تعهد میترسه.
اگه اینها براتون اشناست ممکنه شما توی رابطه با یه پیتر پن باشین. یه تحقیق از سال ۲۰۱۰ میگه کسانی که این نوع شخصیت رو دارن براشون سخته که احساساتشون رو نشون بدن
در سوگ سرباز…
چند روز پیش در صفحه عکسهای تاریخی تصاویر هانس جورج هانکه، سرباز ۱۶ ساله آلمانی رو دیدم که بعد از جنگ اسیر شده بود. یک روایت میگفت اسیر آمریکاییها و روایت دیگه میگفت اسیر روسها. پسرک سال ۱۹۳۸ پدرش رو از دست داده بود و سال ۱۹۴۴ مادرش رو و از گرسنگی در ۱۵ سالگی به
ارتش هیتلر پیوسته بود. در عکسها گریه میکرد که یک روایت میگفت اشکهاش به خاطر اینه که میدید دنیایی که برای خودش ساخته خراب شده و روایت دیگه میگفت از شوک جنگ بوده. ولی دلیلش فرقی میکنه؟ یه بچه، یه کودک ۱۶ ساله وسط جنگ بود که گم شده بود… عمرش، خانوادهش و کودکیش بازیچه سیاستمدارانی
بود که وقتی اون زیر گلوله بود توی پناهگاههاشون نشسته بودن.
به کودکان سرباز جنگ ایران فکر میکنم و دلم براشون پاره پاره میشه. ترسیده بودن؟ گریه کردن؟ روایتهایی که هیچوقت بیرون نیومد…
بعد به عکس شهیدان سراوان نگاه میکنم، به سرباز وظیفه هایی که صورتشان نشان از جوانی و بیگناهی دارد