Thread by @SARBAZEH_VATAN1

#جانشینان_شیخ_صفی
#سلطنت_قزلباشان
#شیعه_گری

                «بخش پنجم»

  «شاه اسماعیل صفوی» :

🔴 ب) : جنایات شاه اسماعیل صفوی :

قزلباشان در مدت کوتاهی همه بناهای دینی و مذهبی تبریز رو که خیلیهاشون آثار ارزشمند هنر معماری ایرانیان بودند رو از بین بردن و گور تمام

(۷۲)

بزرگان اهل سنت رو شکافته استخوان هاشون رو به آتش کشیده و خاکسترش رو توی کوچه ها پخش کردن.
بعد تبریز نوبت شهر های دیگر آذربایجان رسید و در ظرف یکسال به طور پیوسته و خستگی ناپذیری این جنایات و خرابی ها و غارتگری ها رو ادامه دادن، اونها با شهر اردبیل که شهر شیخ صفی بود هم همین

(۷۳)

کار رو کردند و سرزمین آذربایجان در خلال یک سالار رجال دینی و ادبی و فرهنگی پاکسازی شد. این قزلباشان تاتار که از خارج از مرزهای ایران وارد آذربایجان شده بودن هیچ تعلق خاطری به ایران و ایرانی نداشتن و به هیچ اصول اخلاقی و انسانی هم پایبند نبودند و بجز غارتگری و کشتار و تجاوز

(۷۴)

کار دیگری نداشتند. شاید تعجب کنید ولی در تجاوزهای جنسی که توسط قزلباشان صورت می‌گرفت بیشتر قربانیان پسران جوان آذربایجان بودن چراکه لواط یک رسم مورد پسند نزد قزلباشان محسوب میشد. خود شاه اسماعیل هم طبق شهادت مداحان و مورخینش از لواط گران چیره دست بود که به گفته اونها چنان

(۷۵)

نیرویی به او عطا شده بود که در یک روز قادر بود ۲۰ پسر جوان رو مورد تجاوز قرار بده و باز هم اشتهاش فروکش نکنه.
یکی از بازرگانان ونیزی که اون زمان در ایران بود درباره چیره دستی اسماعیل در عمل لواط راجع به موردی که خودش شاهد بوده در خاطراتش نوشته : « او دستور داد تا ۱۲ تن از

(۷۶)

زیباترین جوانان (پسر) شهر را به کاخ هشت بهشت بیاورند و او با آنها عمل شنیع لواط را انجام داد و سپس آنان را به همین نیت به امرای سپاه خود پیشکش کرد» (از کتاب سفرنامه ونیزیان ص ۴۲۹)
بجز این جنایاتی که میکردند قزلباشان زنان و دختران رو اسیر کرده و اونها رو مجبور به خود فروشی

(۷۷)

میکردن. اونها زنان و دختران و پسران رو در اماکن مخصوصی نگه میداشتن و به اونها مقرر کرده بودن که روزانه باید مبلغ مشخصی از بابت تن فروشی درامد داشته باشن و اگه درآمدشون به حد تعیین شده نمی‌رسید آنقدر اونها رو شکنجه میکردن تا بتونن به دستوراتشون عمل کنن ( یعنی در واقع شهر

(۷۸)

نویی درست کرده بودن و بابت تن فروشی اجباری مردم حق جاکشی می‌گرفتند) حالا اگه پسر یا دختری حاضر به خودفروشی نمیشد او رو بر دیوار و یا کنده درختی میخکوب میکردن و زنده زنده پوست تنش رو میکندن، یا سرش رو در داخل دیگ آبجوش اونقدر نگه میداشتن تا با درد و زجر بمیره و این وحوش تمام

(۷۹)

این شکنجه های وحشتناک رو در برابر چشم مردم انجام میدادن تا با ایجاد رعب و وحشت جوی بوجود بیارن که دیگران به فکر سرپیچی از فرامین قزلباشان که همون فرمان ولی مطلق (شاه اسماعیل) و فرمان خدا بحساب میاد نیوفتن.
قزلباشان میگساری رو کاری پسندیده میدونستن(چون شاه اسماعیل هم مثل

(۸۰)

شیخ جنید و حیدر مریدانش رو از انجام واجبات و فرایض دینی معاف کرده بود) و در تمام شهرها و روستاهای آذربایجان میکده ها رو براه انداختند و مردم رو مجبور میکردن که از این مراکز باده بخرند و در همونجا هم بنوشند.هرکس هم قبول نمی‌کرد بنوشه به عنوان سنی و کافر و ضد دین و مخالف

(۸۱)

فرمان« ولی امر » مجازات میشد. این یکی از شیوه های تفتیش عقاید قزلباشان بود که به وسیله اون می‌فهمیدن که چه کسی هنوز بر دین سابقش مونده و در اطاعت کامل شاه اسماعیل نیست و چه کسی به دین قزلباشان در اومده.
خود شاه اسماعیل هم بجز اینکه بچه باز قهاری بود از کودکی میگسار قهاری

(۸۲)

هم بود. در کتاب حبیب السیر شرح حال بزمهای عیاشی و میگساری او از زبان غیاث الدین خواندمیر که از مداحان مطرح شاه اسماعیل بوده اومده.
از نظر قزلباشان هرکس که شیعه صفوی میشد « خودی » بحساب میومد و باقی مردم « غیر خودی» محسوب میشدن بنابر این غیر خودی دشمنه و باید او رو کشت

(۸۳)

و اموالش رو تصاحب کرد. در تاریخ خاورمیانه از دوران اسکندر تا اون زمان هیچ قومی به وحشی‌گری قزلباشان دیده نشده بود. این بود عاقبت مردمی که با خواست خودشون شهر تبریز رو تسلیم موجود روانی چون اسماعیل کردند و او هم به جای دادن امان مردم رو سلاخی و شکنجه کرد ببینین اجداد ما چه

(۸۴)

جهنمی رو تجربه کردن و با چه وحشی‌گری و جبری ( منطور آنهایی که از ترس جان خودشون و خانوادشون به دین قزلباشان روی آوردن تا زنده بمونن) شیعه صفوی رو پذیرفتن....
سایر نقاط ایران هم همین فجایع رو ببار آوردن و هرکجا که پا میگذاشتن نکبت و مرگ و سیاهی و فساد رو با خودشون به ارمغان

(۸۵)

میاوردن. اینها همون جونورهایی هستن آخوند شیعه و خیلی از تاریخ‌دانان جیره خورشون از رشادت‌هاشون داستانسرایی ها کردن و یکپارچگی ایران رو از برکات وجود شاه اسماعیل میدونن حالا جلوتر که بریم و بحث شیرین اولین آخوندهای وارداتی رو بخونید متوجه دلیل این دفاعیات میشید.
اسماعیل

(۸۶)

تمام مردم فیروز کوه رو قتل عام کرد و هیچکس رو زنده نگذاشت و شهر رو هم به آتیش کشید. حسین کیای چلاوی در دژی کوهستانی بنام «استا » موضع گرفته بود اسماعیل قلعه رو محاصره کرد و آب ورودی دژ رو بست حسین کیا بعد یک ماه و نیم پایداری ناچار به تسلیم میشه اسماعیل تمام مردم روستا رو

(۸۷)

می‌کشه، خانواده حسین کیا رو دستگیر می‌کنه زن و فرزندان و وابستگانش رو مقابل چشمش بعد از تجاوزهای جنسی زنده زنده تو آتیش میسوزونونه.( جهانگشای خاقان: ص ۲۰۹)
حسین کیا رو بدستور شاه اسماعیل لخت میکنن و پوست تنش رو با لبه های شمشیر و خنجر خراش میدن بعد به بدنش شیره میمالن و

(۸۸)

می اندازنش تو یه قفس چوبی و قفس رو پر از مورچه میکنن. حسین کیا رو چندین روز به این شکل شکنجه میکنن تا پوستش عفونت بکنه و کرم بنداره ، یک شب از زور درد گردنش رو به تیزی میله های قفس می‌کشه تا رگها گردنش رو پاره کنه و خلاص بشه از درد که نگهبانان میفهمند و جلوی خودکشی اش رو

(۸۹)

میگیرن و چند روز دیگه تو همین حالت نگهش میدارن تا با زجر آهسته آهسته بمیره، بعد هم جسدش رو میسوزونن و خاکسترش رو بر باد میدن.( لب التواریخ : ص ۲۴۴)
یکی از افرادی که از دژ حسین کیا دستگیر شد شخصی بود بنام مراد از خاندان بایندری ها که زمان جنگ قدرت خاندان بایندری به حسین کیا

(۹۰)

پناهنده شده بود ، شاه اسماعیل دستور داد سیخی آهنی از زیر پوستش طوری رد کنن که از آخرین نقطه ستون فقراتش وارد بدن بشه و از مهره پشت گردنش خارج بشه ، بعد آتشی بپا کردن و مثل گوسفندی که روی آتیش به این حالت بریان میکنن قرارش میدن تا اندک اندک در میان ناله های جانخراشش بریان

(۹۱)

بشه بعد به قزلباشان دستور میده که لاشه کباب شده مراد رو بخورن و بعد استخوان هایش رو بسوزونن و خاکسترش رو پخش هوا کنن. شما ببینید چه شقاوت بیمار گونه ای این شخص و افرادش داشتن.
پادشاه خراسان به رسم معمول زمان که شاهان برای شاهان جدید پیغام تبریک می‌فرستادند نامه ای محترمانه

(۹۲)

به شاه اسماعیل می‌فرسته تا بهش تبریک و تهنیت بگه، اسماعیل بعد خوندن نامه ناراحت میشه که چرا او رو «رهبر معظم» و «مولا» و « مقتدا» خطاب نکرده و نسبت بهش ابراز اطاعت نکرده و بجای اینکه با نامه ای محترمانه جواب نامه اش رو بده تصمیم به ادب کردنش میگیره و با قزلباشانش به طبس

(۹۳)

حمله ور میشه و مردم بی دفاع شهر رو از دم تیغ میگذرونه و دوباره همون داستانهای تبریز و جاهای دیگه رو اونجا هم پیاده می‌کنه، اسماعیل تا تونست ایرانی کشت و تجاوز و شکنجه کرد، کسانی رو که تا دیروز نه او رو میشناختن و نه دشمنی باهاش داشتن.
سغد و خوارزم و خراسان و مرو و گرگان

(۹۴)

در دست یکی از امرای ازبک بنام محمد خان بود که خودش رو «شهبیک خان» نامیده بود ولی قزلباشان که درست نمیتونستن تلفظش کنن بهش شیبک‌خان میگفتن ، اسماعیل به بهانه زیارت مرقد امام هشتم به سمت مشهد حرکت می‌کنه و سر راهش دامغان و گرگان رو هم نابود می‌کنه و با حیله ای شیبک خان رو

(۹۵)

به دام میندازه و شکست میده ، دستور میده از کاسه سرش براش قدحی برای نوشیدن می درست کنن بعد با شمشیرش شکمش رو پاره کرده و امعا و احشاش رو بیرون می‌ریزه و با «حکمی ولایی» به قزلباشان دستور میده تا گوشت لاشه متعفن و به خاک و خون آغشته شیبک خان رو خام خام بخورن.در سپاه

(۹۶)

قزلباشان دسته ای بودن که به چگین ها معروف بودن ، اینها گوشت انسانها رو به دستور شاه خام خام میخوردن و سر خوردن بدن انسانها برای اینکه خودشون رو بیشتر به چشم شاه وفادار نشون بدن با همدیگه دعوا و رقابت داشتن.
اسماعیل بعد از این پیروزی راهی مرو شد و سه روز هم اونجا قتل و

(۹۷)

غارت و جنایت کرد.بعدش نوبت هرات رسید که یکی از مراکز بزرگ مهد فرهنگ و تمدن و هنر ایران بود و بزرگترین کتابخانه های ایران در اونجا قرار داشت جامی شاعر و عارف مشهور اهل هرات بود ،مردم هرات چون داستان مرو رو شنیده بودند ناچار داوطلبانه تسلیم شدند تا بلایی بر سرشون نیاد اما

(۹۸)

نمی‌دونستن اسماعیل هیچ مرام و معرفتی نداره، اسماعیل در آذر ماه ۸۸۹ وارد هرات شد و با حکمی ولایی دستور کشتار صادر کرد ، گنبد مقبره جامی رو خراب کرد و چون جامی سنی مذهب بود قبرش رو شکافت و دستور داد به استخوانهاش تازیانه بزنند و سپس در بیابان پراکنده اش کنن.
در مدت ۴ ماه

(۹۹)

اقامت شاه اسماعیل در هرات تمام زنان و دختران و پسران هرات مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. کاسه سر شیبکخان رو به زرگران هراتی داد تا ازش جام باده ای درست کنند که به «کاسه جمجمه» معروف شد و اسماعیل تا آخر عمرش اون رو همراه داشت.
عبیدالله خان که برادر زاده شیبک خان بود و خود رو

(۱۰۰)

وارث اون میدونست با برخورداری از امرای ازبک تونست در سال ۸۹۱ تونست مناطقی رو بدست متحدین اسماعیل بود تصرف کنه شاه اسماعیل چند تن از سران قزلباش رو برای سرکوبش فرستاد که در نهایت عبیدالله خان پیروز شد و چون خودش رو شاه ایران میدونست به مشهد رفت و در بارگاه امام هشتم شیعیان

(۱۰۱)

تاجگذاری کرد. بعد به سمت هرات حرکت کرد و اونجا رو تصرف کرد و سراسر خراسان به تصرف عبیدالله در اومد از اونجا که تمام نیروهای در هرات مستقر بودن زمانی که اسماعیل به مشهد حمله کرد او به هرات فرار کرد و دوباره اسماعیل به بهانه اینکه مردم مشهد از عبیدالله خان حمایت کرده بودن

(۱۰۲)

هزاران تن از مردم مشهد رو از دم تیغ گذراند.سپس به سمت هرات رفت و سپاه ازبک رو شکست داد و شهر رو تصرف کرد و باز انتقامجویی های همیشگی و...
بعد هرات و مرو رو به زینل بیک شاملو و بلخ و میهنه و فاریاب رو به دیو سلطان روملو بخشید و خودش با باقی قزلباشان به سمت مرکز بازگشت.

(۱۰۳)

اما سراسر خوارزم و سغد و فرغانه و بخشی از سرزمین پارت و گرگان هنوز در دست عبیدالله خان موند. او تا زنده بود خودش رو شاه ایران میدونست و از تلاش برای بیرون کشیدن باقی ایران از دست قزلباشان دست نکشید و در ترویج فرهنگ و زبان ایرانی کوشید.شماری از ادبای ایرانی در دربارش بودن

(۱۰۴)

که معروفترینشون فضل الله روزبهان خنجی بود.
بعد از عبیدالله بخاطر نفرتی که از تشیع صفوی در میان ترکان ماوراء النهر ایجاد شده بود این تنفر تبدیل شد به نفرت از دولت ایران و در طی دونسل بعد مردم اونجا زبان و ادب پارسی رو هم کنار گذاشتن و پیوندهای تاریخیشون با ایران رو برای

(۱۰۵)

همیشه کنار گذاشتن. به این ترتیب سغد و خوارزم که روزگاری زایشگاه و پرورشگاه و تبلیغگاه زرتشت بود و جایگاه دولتمردان سامانی و اشخاص برجسته ای چون رودکی و ابن سینا و فارابی و خوارزمی و باقی ایران سازان تاریخ بود بخاطر جنون مذهبی شاه اسماعیل برای همیشه از دامن ایران بریده

(۱۰۶)

شد و ضدیت با دولت صفوی تبدیل به ضدیت با فرهنگ و زبان ایرانی شد و ایرانیان این منطقه مجبور شدند که پس از هزاران سال زیستن در بوم خودشون ، خویشتن رو همرنگ ترکان نشون داده و ترک زبان بشن.
یکی دیگه از شکنجه های شاه اسماعیل این بود که برای شکستن غرور مردان سنی زنان و دخترانشون

(۱۰۷)

رو لخت میکرد و با طناب به پشت خر ماده می‌بست و در مقابل چشم مردانشون می‌گفت یا به ابوبکر و .... عایشه فحش میدی و از دینت تبرا میکنی یا زن و دخترت به خر نر سپرده میشن.
همین روشی که اسماعیل در ایران پیاده کرد رو قصد داشت تا در عثمانی هم پیاده کنه، چون در اون زمان بخش اعظم

(۱۰۸)

جمعیت آناتولی شرقی رو تاتارها و ترکان شیعه مذهب تشکیل میدادند و عموما شیعیان بکتاشی و مرید شاه اسماعیل بودن ، اسماعیل خیلی امیدوار بود که اگه جنگی میان او و عثمانی در بگیره به یاری این جمعیت عظیم شیعه دولت عثمانی سپس مذهب رو شکست میده و و مذهب قزلباشان رو مثل ایران در

(۱۰۹)

عثمانی پیاده می‌کنه اما زیادی دچار توهم بود و خوب میدونیم که عاقبت جنگ چالدران چیزی جز شکست و خفت و خواری برای شاه اسماعیل نداشت و باعث از دست رفتن شمال‌غرب ایران شد.
در این جنگ اسماعیل زخمی شد و مثل یک ترسو خودش رو در گودالی به مردن زد و مخفی شد تا اینکه و یکی از

(۱۱۰)

قزلباشان با پوشیدن لباسش خودش رو به نام اسماعیل تسلیم کرد تا شاه اسماعیل بتونه فرار کنه،زن جوانش در این جنگ اسیر ارتش عثمانی میشه چندین بار نامه به سلطان سلیم می‌فرسته هدایای متعدد می‌فرسته و خودش روخوار می‌کنه تا زنش رو پس بده و دست دوستی بهش بده ابراز پشیمانی می‌کنه و...

(۱۱۱)

ولی سلطان سلیم نمیپذیره و زنش رو به یکی از افسرانش هدیه می‌کنه و بعدها اسماعیل می‌فهمه که زنش از اون عثمانی سنی پسری زائیده ،تمام این اتفاقات بیشتر و بیشتر باعث سرخوردگی و افسردگی شاه اسماعیل میشه و در این دوران پناه می‌بره به میگساری و لواط، و تنها دلخوشیش کاسه جمجمه

(۱۱۲)

شیبکخان بود که با نگاه کردن بهش به یاد پیروزیهای گذشته می انداختش افراط در لواط و باده گساری او رو هر روز ضعیف و ضعیفتر میکرد تا اینکه در خرداد ماه ۹۰۳ خ در سن ۳۷ سالگی درگذشت.
شاه اسماعیل ۴ پسر داشت که بزرگترینشون طهماسب بود و قزلباشان این کودک ۱۰ ساله رو با لقب

(۱۱۳)

«مرشد کامل» و « ولی مطلق» به تخت سلطنت نشوندند و خودشون به حاکمیت تاراجگرانه بر ایران ادامه دادند.
این کودک هم شیوه عیاشی پدرش رو یعنی میگساری و لواطگری رو درپیش گرفت و امور کشور رو بدست قزلباشان سپرد.
بخش بعدی از لحاظ ایدیولوژیکی دوره بسیار مهمی در تاریخ ایران بشمار میاد

(۱۱۴)

چراکه دوران سلطنت شاه تهماسب مصادف میشه با دوران ورود فقیهان لبنانی و احسائی به ایران و اداره دستگاه دینی صفوی توسط. اونها و برنامه ریزی هایی کثیف برای فشار بر مردم ایران برای تغییر مذهب و کنترل تمام زندگی مردم زیر نظر قوانین جزم آمیز شرعی و بایکوت کردن خرد و آگاهی با

(۱۱۵)

کمک نشر خرافات و احادیث جعلی.

(پایان بخش پنجم)

سپاس از همراهی شما 🌹

(۱۱۶)