۱) روابط ایران و آمریکا از سه حالت خارج نیست: یا باید به طور کُلی آمریکا را نادیده بگیریم و تلاش کنیم با وجود فشارهای فزایندهٔ واشنگتن - و به امید افول آن در صحنه بینالمللی - کشور را اداره کنیم؛
۲) یا باید از میان صد اختلافی که با آمریکا داریم، یک اختلاف را در حوزه هستهای حلوفصل کنیم و ۹۹ اختلاف دیگر را باقی بگذاریم به امید اینکه دولتهای متوالی در آمریکا پذیرای چنین فرمولی خواهند بود؛
۳) یا اینکه از یک فرصت سیاسی پدید آمده استفاده کنیم و تلاش کنیم به توافق جامعتری با آمریکا دست یابیم و نوعی همزیستی با آن برقرار کنیم.
۴) معتقدم سناریوی اول، واقعبینانه نیست، چرا که آمریکا - علیرغم اینکه قدرتش رو به افول است - تا چند دههٔ آینده همچنان یک قدرت بسیار مهم و تاثیرگذار در صحنه بینالمللی خواهد بود.
۵) در واقع، آمریکا به مثابه یک بوکسور ۱۵۰ کیلوگرمی است که حتی اگر ۵۰ کیلوگرم هم از دست بدهد، باز یک رقیب سنگینوزن غیرقابل اغماض باقی خواهند ماند! پس نادیده گرفتن آن - و تلاش برای ساماندهی مدیریت، توسعه و اقتصاد کشور زیر فشار سنگین آمریکا - گزینه مطلوبی نیست.
۶) حتی دولت چین هم - با اینکه هم از نظر نظامی، هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی - بسیار از ایران جلوتر است، چنین تحلیل و رویکردی نسبت به جایگاه و قدرت آمریکا در سالهای آینده ندارد و به همین خاطر هم تلاش میکند رابطه متعادلی با واشنگتن برقرار کند.
۷) سناریوی دوم نیز در نهایت گزینه پایداری نیست؛ چرا که حل یک موضوع از میان دهها موضوع مورد اختلاف با آمریکا، به صورت مستمر، اقتصاد و ثبات ایران را در معرض نوسانات و نتایج انتخابات آمریکا قرار میدهد.
۸) یعنی، باید مدام چشم و گوش مقامات و بازار ایران به انتخابات کنگره و انتخابات ریاستجمهوری در واشنگتن دوخته شود تا مبادا جریانی سر کار بیاید که با توافق هستهای مشکل دارد!
۹) در این سناریو، هم ثبات اقتصادی حاصل نخواهد شد و هم استقلال ایران - به دلیل وابستگی اقتصاد کشور به تحولات سیاست داخلی آمریکا - لطمه خواهد دید.
۱۰) اما سناریوی سوم، که تا بحال آزموده نشده، به نظر گزینه منطقیتری است که اغلب کشورها - از جمله کشور قدرتمندی مانند چین - از آن پیروی میکند.
۱۱) در این سناریو، ایران و آمریکا - با هدف نهایی رسیدن به نوعی دِتانت (Détente) - روبروی هم مینشینند، موارد مورد اختلاف را تعریف و به سه دستهٔ «اختلافات حلشدنی»، «اختلافات قابل مذاکره» و «اختلافات غیرقابل توافق» تقسیم میکنند؛
۱۲) و تلاش میکنند در نهایت به نوعی تعادل و همزیستی با یکدیگر دست یابند.
۱۳) این سناریو میتوانست بلافاصله بعد از انعقاد برجام در زمان اوباما کلید بخورد، اما متاسفانه در داخل کشور با آن مخالفت شد و کار بهجایی رسید که اختلافات حلنشده با آمریکا نهایتاً بر اختلاف حلشده (در حوزه هستهای) سایه انداخت و امروز به نقطه صفر بازگشتهایم.
۱۴) حال اگر همان زمان با آمریکا به توافق جامعتری رسیده بودیم - و آرایش راهبردی منطقه را به شکل دیگری شکل داده بودیم - برای ترامپ و جریانهای همفکر او برهم زدن آن آرایش بسیار دشوارتر میبود.
۱۵) معتقدم یک نقشه راه لازم است. اول اینکه در داخل به این جمعبندی برسیم که با آمریکا به صورت مستقیم مذاکره کنیم تا هم وقت تلف نشود و هم بی واسطه به صورت دقیقتر از مواضع یکدیگر مطلع شویم.
۱۶) دوم اینکه هدف مذاکره را – به جای لغو تحریم در ازای «تعدیل برنامه هستهایی» - رسیدن به وضعیت دِتانت و «مدیریت تنش» تعریف کنیم.
۱۷) سوم اینکه اختلافات را به «اختلافات قابل حل»، «اختلافات قابل مذاکره» و «اختلافات غیرقابل حل» دستهبندی کنیم و در مورد هریک با طرف مقابل گفتوگو کنیم.
۱۸) چهارم اینکه محصول مذاکرات را به تایید کشورهای همسایه و شورای امنیت برسانیم؛ و آخر اینکه از تمام ظرفیتهای داخلی – جدا از اینکه افراد به چه جناح و گروهی در داخل تعلق دارند – بهرهگیری کنیم.
۱۹) چنانچه این سلسله مذاکرات به نتیجه نرسید، در نهایت به نقطهای بازگشتهایم که امروز در آن قرار داریم.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱) در متن برجام آمده: «کلیه مفاد و اقدامات مندرج در این برجام صرفاً برای اجرای آن بین گروه 1+5 و ایران میباشد...
...و نمیبایست به منزله ایجاد سابقه برای هیچ دولت دیگری، یا برای اصول بنیادین حقوق بینالملل و حقوق و تعهدات وفق معاهده NPT و سایر اسناد مربوطه، و همچنین اصول و رویههای شناخته شده بینالمللی تلقی گردد».
۲) آقای نبویان در تلویزیون ملی اینگونه این بند را تفسیر میکند که «برجام خارج از حقوق بینالملل است» و یک رژیم حقوقی منحصربفرد است که NPT را هم دور میزند و صرفاً برای ایران تدوین شده است! سپس بخاطر پذیرش این بند - که او «تحقیر ملت ایران» میخواند - دکتر ظریف را شماتت میکند!
۱) در بهار ۱۳۸۴، دکتر ظریف گزارش مفصلی برای مقامات عالیرتبه کشور تهیه کرد که در آن به صراحت ««ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت» را پیشبینی و با جزئیات و دقت تحسینبرانگیزی موارد پنجگانه زیر را تشریح و بررسی کرد:
۲) «شرایط و مشکلات تدوین مقررات عمومی بینالمللی محدودکننده»؛ «اهداف آمریکا از قرار دادن ایران در دستورکار شورای امنیت»؛ «روشهای قرار گرفتن موضوع ایران در دستورکار شورای امنیت»؛ «تبعات قرار گرفتن در دستورکار شورای امنیت» و «انتخابهای جمهوری اسلامی»!
۳) در بخشی از آن گزارش، او (نقل بهمضمون) تأکید کرد: «تعیین ضربالاجلهای پیدرپی توسط شورای امنیت بهانه را برای دامنزدن به بحران توسط آمریکا ایجاد میکند؛ و بروز چنین وضعیتی سبب خواهد شد پس از هر بحران و کوشش برای مهار آن، از نقطه پایینتری برای یافتن راهحل مسیر را دنبال کنیم»
۱) اندیشمندان حوزه روابط بینالملل تمثیل جالبی برای به تصویر کشیدن نظم نوین جهان بکار میبرند:
۲) نقشه جهان را - همان نقشهای را که احتمالاً در مدرسه به دیوار کلاس درس دیدهاید - تصور کنید. در آن نقشه کشورهایی خواهید دید که با خطوط پُررنگ از هم تفکیک شدهاند؛ و هریک قرار است به مثابه یک «بازیگر» مستقل با دیگر کشورها - مانند یک بازی برد و باخت شطرنج - تعامل و رقابت کند.
۳) حالا همان نقشه را در شب تصور کنید! جهانی خواهید دید که در آن کانونهای پررنگ و کمرنگ نور توسط خطوطی باریک و درشت به هم متصل شدهاند و گویی شبکههایی از بازیگران مختلف - از انسانها گرفته، تا ملتها، کارخانجات و شرکتها و مراکز تجاری و آثار تاریخی و غیره - تشکیل دادهاند.
۱) سالها تلاش کردند با همین جنس جملات پرتوپلا به نقل از این و آن، جواد ظریف را - که عمری در خدمت منافع ملی زحمت کشید - و پس از یک دوران سیاه در سیاست خارجی، «عزت» را به کشور بازگرداند تخریب کنند.
۲) ظریف نیاز ندارد کسی از او دفاع کند. حتی برای «خوشنامی» در تاریخ هم تلاشی نکرده. او از جنس مردانی است که بدون هیچ چشمداشتی خود را هزینه کشور و مردمش کرد، به جای اینکه مانند بسیاری از سیاستمردان این دیار، منافع کشور و مردم را هزینه پیشرفت و محبوبیت خودش کند.
۳) اما کسانی که دستی بر آتش دارند - یا کسانی که دستکم کمی انصاف دارند - میدانند او در دوران خدمت چهل سالهاش - به ویژه در دوران وزارتش - علیرغم تمام سنگاندازیهای داخلی و هجمههای جریان ویرانیطلب و ایرانستیز در خارج، از چه چالشها و تهدیداتی کشور را عبور داد.
۱) بند ۸ قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت میگوید: «...از دبیر کل درخواست میکند که با مشورت با ایران و عراق و دیگر کشورهای منطقه، راههای افزایش امنیت و ثبات منطقه را مورد مداقه قرار دهد».
۲) در «طرح صلح هرمز» که در سال ۱۳۹۸ در مجمع عمومی سازمان ملل توسط دولت ایران مطرح شد، پیشنهاد به کشورهای همسایه این بود که «مذاکرات منطقهای» تحت لوای این بند از قطعنامه ۵۹۸ - یعنی در بستر حقوقی آن - صورت پذیرد.
۳) در واقع، این پیشنهاد نه تنها موجب میشد مذاکرات منطقهای با پشتوانه حقوقی و وزن سیاسی شورای امنیت انجام شود، بلکه دغدغه برخی کشورهای همسایه مانند امارات - که خواهان حضور قدرتهای بزرگ در این مذاکرات احتمالی بودند - را به صورت غیرمستقیم برطرف میکرد.
۱) در زمان احمدینژاد لابیهای ایرانستیز توانستند تا مرز همسانسازی «ایران» و «آلمان نازی» پروژه امنیتیسازیشان را پیش ببرند و با اتکاء به این تصویر برساخته در ذهن افکار عمومی علیه کشور - با تبعات سنگین و بلندمدت - اجماعسازی کنند.
۲) در زمان ظریف، سالها تلاش بیوقفه آنها در حوزه تصویرسازی و امنیتیسازی در نهایت به «افسونگر» (Charm offensive) خواندن دولت ایران منتج شد و موفق نشدند از هیچیک از اهرمهای «چندجانبه» بینالمللی - از جمله در صحن شورای امنیت و شورای حکام - علیه ایران استفاده کنند.
۳) امروز، در دولت کنونی، مجدداً در موضع تهاجمی قرار گرفتهاند و فضای سیاسی را مساعد میبینند تا هم به نهادهای قانونگذار در اروپا برای آسیبرسانی به کشور متوسل شوند و هم احیانا در جهت احیای اهرمهای شورای امنیت گام بردارند.