خودشیفتگی/narcissism معمولاً یه صفت بد هست که زیاد میشنویم و توی زندگی بارها به افراد خودشیفته/نارسیسیست بر میخوریم و یا نادانسته باهاشون وارد رابطه شدهایم.
اما برای شناخت دقیقتر لازمه که کاپوت مغزیشون رو بزنیم بالا و ببینیم زیر چه خبره و چه کارشون باید کرد! 👇
اختلال خودشیفتگی یا Narcissistic Personality Disorder یا اختصاراً NPD یه اختلال روانشناسیه و تنها کسی که حق داره این اختلال رو تجویز کنه یک روانشناسه. پس مثل وسواس (OCD) بهتره عامیانه تجویز نکنیم تا خز نشه! ما حداکثر حق داریم بگیم «رفتارهای خودشیفتهگونه» داره.
2️⃣ تعریف دقیق
طبق تعریف DSM V(مرجع رسمی اختلالات روانی) یک نارسیسیست حداقل ۵ تا از ۹ ویژگی زیر رو باید داشته باشه:
۱. احساس خودبزرگبینانهی اغراقآمیز
۲. حس موفقیت، قدرت، ذکاوت، زیبایی یا محبوبیت نامحدود
۳. استثنایی دیدن خود که فقط افراد خاص درکشون میکنن
۴. نیاز وافر به تحسین
۵. احساس محقبودن/entitlement و استحقاق برخورد ویژه
۶. استثمار و استفاده از دیگران برای رسیدن به اهداف شخصی
۷. فقدان همدلی/empathy و عدم توانایی درک و شناخت احساسات دیگران
۸. حسادتورزی یا حس مورد حسادت واقع شدن از دیگران
۹. رفتار یا نگرش تکبرآمیز
خودشیفتهها اغلب نیازی به تراپیست رفتن نمیبینن و برای همین تعیین شیوعش سخته. اما حدس اینه که تا ۶.۲٪ مردم (۱۷٪ دانشجویان سال اول پزشکی، ۲۰٪ نظامیان) بهش مبتلان. برای مقایسه، اختلال ADHD بین ۵٪ تا ۹٪ هست.
خودشیفتگی زیربخشها و مدلهای مختلفی داره. اما این مقالهی «چگونه مثل یک نارسیسیست فکر کنیم؟» خیلی قشنگ ۹ تا ویژگی نسبتاً مشترک اونا رو نشون داده که با هم میبینیم.
مقاله میگه که خودشیفتهها اتفاقاً اغلب آدمای جذابی ممکنه بهنظر بیان! و با ویترینی که از خودشون میسازن معمولاً اغواگرایانه بقیه رو بهشون (و به رابطه) جذب میکنن. در حالیکه پشت این ویترین یک نیمهی تاریک ویرانگر هست که اتفاقاً از یک «شکنندگی/fragile بودن» و «رشدنیافتگی» مییاد!
برخلاف شخصیت مستحکم ظاهری، خودشیفتهها بسیار آسیبپذیرند و شکننده. و اغلب از یک پوچی، انزوا و ناتوانی رنج میبرن در درون. واسه همین گاهی این یه مکانیسم دفاعیشونه که با قربانیکردن سایرین، سعی دارن از خودشون محافظ کنه.
۲. شرم خودشیفتگی / Narcissistic Shame
پشت ظاهر خودشیفته یه شرم سمّی هست که ممکنه ناخودآگاه باشه و باعث میشه خودشیفته احساس ناامنی و ناکافیبودن بکنه، که ناچاراً انکارش میکنه!
برای همینه که خودشیفتهها نمیتونن نقد بپذیرن، ولو سازنده. چون این شرمشون میتونه بالا بزنه و لو بره.
۳. تکبّر / Arrogance
مجدداً برای جبران حس ناکافیبودن عمیق درونی، خودشیفتهها اغلب به پایینکشیدن بقیه با تکبر، انتقاد، و اهانت رو مییارن تا با این روش بتونن خودشون رو کمی بالا بکشن. و معمولاً افراد ضعیفتر رو قربانی میکنن که راحتتر بالا برن.
۴. بزرگنمایی / Grandiosity
باز این شرم پنهان هست که باعث میشه خودشیفته سعی کنه با بزرگنمایی و غلو و اثبات اینکه خیلی ویژه و بهترینه سعی کنه که به خودش و دیگران بقبولونه که ضعفی نداره. حتی سعی میکنه با افراد برتر و مشهور هم بگرده. در حالیکه در درون ابداً خودش رو باور نداره.
۵. خودمحقبینی / Entitlement
خودشیفته خودش رو خیلی محق و مستحق هر چیزی که میخواد میبینه. و این حس (که از شرم و ناامنی درون مییاد) باعث میشه حس کنه زمانش باارزشتره و نباید تو صف وایسه مثل بقیه. و کلاً انتظارات یهطرفه در رابطه براش عادی و توجیهپذیره چون معتقده برتره!
۶. فقدان همدلی / Lack of Empathy
توانایی پاسخدهی و درک احساس همدلی و اهمیت دادن به دیگران در خودشیفته بهشدت پایین هست. و حتی در نواحی مغزی مربوط به این احساسات همدلی هم گاهی مشکل فیزیکی دارن. اونها عمدتاً هیچ تمایلی به تشخیص و شناخت عواطف و نیازهای دیگران ندارن.
خودشیفته ممکنه بگه به شما عشق میورزه اما شما باید تعیین کنین که آیا عشقی میگیرین یا نه. (چون عشق واقعی نیاز به همدلی، محبت و اهمیت متقابل داره.)
همدلی نداشتنش باعث میشه از رنج بقیه شرمسار نشه و هوش اجتماعیش باعث میشه بتونه از بقیه راحت سواستفاده کنه!
خودشیفته پیوند حسی سالم و مثبتی با خودش نداره؛ و برای همین نمیتونه با بقیه کانکت شه. وجههی رشدنیافته و ناکافی درونیش باعث میشه تأیید رو همیشه از بقیه بخواد جای اتکا به خود، و بترسه که خواستنی نباشه. و فقط میتونه خودش رو از نگاه بقیه تحسین کنه.
برای همینه که برخلاف انتظار خودشیفتهها در روابطشون هموابستگی (codependency) دارن و از روابط برای تقویت «ذخیرهی خودشیفتگی» خودشون استفاده میکنن. و مثل یک خونآشام با مکیدن بقیه سعی میکنن اون حس خالیبودن و بیاعتمادی به خود شون رو در درونشون پر کنن! whatiscodependency.com/narcissists-ar…
۸. نداشتن حد و مرز / Lack of Boundary
واژهی نارسیسیست از نارکیسوس در اسطورههای یونان باستان مییاد که مردی بسیار زیبا بود اما هر عشقی رو رد میکرد. نهایتاً نمسیس (خدای عدالت) محکومش کرد که عاشق قیافهی خودش بشه و اونقدر به قیافهی خودش توی آب زل زد تا مُرد!
نارکیسوس در ابتدا نمیدونست که معشوقش در اصل قیافه خودشه و مرزهای تشخیص خود از سایرین رو نمیدونست! برای نارسیسیستها هم همینه؛ که سایرین رو افرادی مجزا نمیبینن بلکه اونا رو بخشی از خودشون میبینن برای تأمین نیازها! برای همینه که حس و درک کمی دارن.
برای محافظت از آسیبپذیریهای زیادشون، خودشیفتهها روشهای دفاعی درونیای دارن که اتفاقاً باعث میشه ایجاد رابطه باهاشون خیلی سخت بشه.
در واقع گاهی ناخودآگاه شخص برای محافظت از خودشه که از حربههای خودشیفتگی استفاده میکنه.
دونستن این روشهای مقابله کمک میکنه بهتر بتونیم بشناسیمشون. ۵ تا از این روش ها عبارتند از:
۱. تکبر و تحقیر / Arrogance and Contempt
۲. انکار / Denial: جلوهدادن حقایق به نوع دیگری که بهنفعشه. و با این تبحر معمولاً خیلی به manipulation و gaslighting دیرگان روی می آرن!
۳. پروجکشن و تقصیراندازی / Projection and Blame:
چون خودش رو بینقص میبینه هر نقصی رو «خارجی» میبینه و به دیگران میچسبونه. واسه همین میتونه عزتنفس اطرافیانش رو به فنا بده!
۴. پرخاشگری / Aggression
آخرین تلاش برای حفاظت از ضعفهاش در برابر دنیا که به abuse هم میرسه حتی.
۵. حسادت / Envy
که دیدیم طبق تعریف DSM میتونه حس حسادت کردن یا حسادت شدن باشه. چون برای نارسیسیستِ شکننده، تمام زندگی یه بازی مجموع-صفر/zero-sum هست ینی فقط یهنفر میتونه برنده میشه و چیزی به اسم شرایط بُرد-بُرد دوطرفه خیلی سخته هضمش و یک برندهی دیگه تهدید حساب میشه!
5️⃣ با نارسیسیستهای اطرافمون چه کنیم؟
احتمالاً اطرافمون خودشیفته زیاده. مخصوصاً که معمولاً جذابن و بهدلیل اعتمادبهنفس خوبشون در اغواگیری و جذب بسیار هم ماهر هستن!
اما خودشیفتههای واقعی (تأکید: تجویز نکنیم و لیبل نزنیم!) گاهی بهمون آسیب هم میزنن.
مقالههای خیلی زیادی در زمینه مواجهه و مقابله با خودشیفتهها هست و راهکارهای خوبی میدن. (بازم یادمون باشه سریع تجویز نکنیم و بهعنوان رویکرد کلی بخونیم!)
من این مقاله رو که ۵ اشتباه و ۷ توصیه داره، من بهعنوان دو بخش پایانی این رشتو میذارم.
۲. کمک خواستن از تراپیست. که میتونه تشویقی هم باشه که اون طرف هم (که شاید واقعاً ندونه یا نپذیره) شروع کنه رفتن پیش تراپیست و درمان کردنش.
۳. تنظیم کردن سفت و سخت حریمها و بدون عصبانیت «تو اجازهی این حرف/کار رو نداری» از قبل و مدیریت فاصله و سطح دسترسیدادن بهشون.
۴. قاطع/assertive بودن. این خیلی خیلی مهمه. چون هربار که بلغزین از تصمیم (از سر دلتنگی یا هرچی) بهش یاد میدین که همون رویهی اشتباه رو اگه تکرار کنه، به هدفش میرسه!
۵. برنامهی دقیق و زمانبندی داشتن. که مثلاً اگه تا فلان موقع تموم نشد یا باز تکرار شد اون رابطه کامل قطع میشه.
۶. واکنشی نبودن. و حفظ خونسردی و درگیر نشدن باش توی زمینِ بازیِ اون. و آگاهانه باهاش اون بازیِ بدِ موردعلاقهش رو بازی نکردن.
۷. افزایش عزت نفس و خودشفقتی و خوددوستی خودتون. اینکه شاید قسمت عمده خودکمبینی شما بهخاطر مکیدهشدن توسط خودشیفته باشه!
بازم ممنون که خوندین! امیدوارم با شناخت و آگاهی بتونین کمک کنین هم خودتون از رابطه با خودشیفتهها آزار کمتری ببینین، هم اگه کسی به این اختلال مبتلا هست با حمایت تدریجی شما بتونه بره پیش تراپیست و بتونه خودش رو بیشتر بدوسته و تعاملات بهتری با اطرافیانش شروع کنه!
دمتون هم گرم. 🙏
پ.ن.۱. آیا من خودشیفته هستم؟
بهترین کار اینه که اگه اون ۹ تا ویژگی بالا رو داری، روشون کار کنی و پیش یه تراپیست بری. اما خودتجویزی نکن!
توی این رشتوی پایین و اپیزود اول پادکست locomo.tips/podcast هم فرق بین خوددوستی و خودشیفتگی رو بررسی کردهایم.
اغلب آدمها در بزرگسالی بالاخره بقاگر/survivalist میشن. چه با فلسفهی «این نیز بگذرد»، چه با پوستکلفتی، چه با کرختی نسبت به دنیا و مصائبش.
۱/۱۱
یاد میگیرن زنده بمونن. یاد میگیرن بپذیرن که خیلی چیزای دنیا دستشون نیست. حتی رفتارهای آدمای دیگه (که زمانی عزیز و نزدیک بودهان.) مخصوصاً رفتارهای آدمای دیگه (که زمانی عزیز و نزدیک بودهان.)
یاد میگیرن گاهی خودشون رو بغل کنن. حتی طوریکه کسی نبینه. مخصوصاً اگه مَردن. (مردها گاهی طوری خودشون رو بغل میکنن که حتی خودشون هم نبینن.)
یاد میگیرن غمشون رو قایم کنن و یواشکی بریزن توی صندوق غمدونی همیشگی. که شاید هیچکس تو دنیا نمیدونه اصن همچینجایی هم داره اون آدم.
خودشفقتی یا self-compassion یکی از مفاهیم نسبتاً جدید روانشناسیه و نبودنش میتونه باعث خیلی از مشکلات مثل افسردگی، اضطراب مزمن و تأییدطلبی بشه.
تو این رشتو خودشفقتی رو تعریف میکنیم، ۶ تا خصیصهی اصلیش رو میگیم و یه تست هم برای اندازهگیریش انجام میدیم با هم! #رشتو
👇
1️⃣ تعریف:
خودشفقتی بهمعنای داشتن حس شفقت، حمایت و بخشندگی به خود هست، به همون مدلی که به دیگران داریم.
دکتر Kristin Neff از دانشگاه تگزاس خیلی رو خودشفقتی کار کرده و کلی کتاب، مقاله و یه تست ارزشیابی مشهور داده و منبع اصلی این رشتو کارهای ایشونه در سایت self-compassion.org.
2️⃣ خصیصهها
خودشفقتی ۳ خصیصه/بُعد اصلی مثبت و ۳ تا منفی داره:
۱. مهربانی به خود (Self-Kindness) در مقابل قضاوت خود (Self-Judgement)
۲. انسانبودن مشترک (Common Humanity) در مقابل منزوی بودن (Isolation)
۳. خودآگاهی (Mindfulness) در مقابل اغراق در افکار منفی (Over-identification)
شکست تلخه. و ما معمولاً تلخی یا تلخی دائم رو دوست نداریم و سعی میکنیم گریزون باشیم ازش. مخصوصاً اگه طرف مقابل موفقیت باشه و شیرینی!
گاهی برای فرار از این تلخی ما تأکید میکنیم که شکستهامون «تجربه» بوده. و با این ذهنیت و افتخار به مثبتنگری خودمون، ماهها و سالها ادامه میدیم.
بدی داستان ولی اونجاست که گاهی اینکه شکست رو نخوریم باعث میشه نتونیم از پیروزی هم لذت ببریم (چیزی که در کمال تعجب، گاهی داریم. و در موفقیتهامون اطرافیانمون از خودمون خوشحالترن!)
مثالش شبیه سکهایه که دو طرفش شیر باشه. و اگه بدونیم خط نمیاد، از شیر اومدنش هم ذوقی نمیکنیم.
هر چهقد راحتتر با حس مزخرف و گهِ ریجکشن (در کار، اپلای، مناقصه، دیتینگ، ...) کنار بیای، گزینههای بیشتری تو زندگی جلوت قرار میگیره.
۱/۷
چرا؟
چون شجاعت، جسارت، و همّتِ «در معرض گذاشتن»ت بالا میره. و اگه جنبهی باخت داشته باشی، بهجای ۱۰ تا مورد مثلاً ۳۰ تا رو اپلای میکنی. (خصوصاً اگه مثل اپلای کاریابی یا پیام اول دیتینگ، کمهزینه یا رایگان باشه.)
چرا نمیکنیم؟
آناتومی ریجکشن ۲ تا بخش عمده داره: نرسیدن و قضاوتشدن.
معمولاً خود نرسیدنه خیلی فاجعه نیست و از اول هم مثلاً ۱۰٪ احتمال و امید بوده. منتهی درد بزرگ اون وقتیه که حس میکنی لخت جلوی یه جماعتی ایستادهای که کامل بهت زل زدهن و بعدش هم بهت گفتهن تو خوب و کافی نیستی!
مغز و ناخودآگاه انسان یه وظیفهی خیلی مهم داره و اونم مراقب از آدمه، تقریباً به هر قیمتی.
مغز انسان میدونه دنیا خیلی شلوغ و پر از اتفاقات غیرقابلپیشبینیه. واسه همین دنبال پترن/الگوها میگرده بلکه بتونه کمی پیشبینی کنه و بهتر آماده باشه برای وقایع تا کمتر آسیب ببینه.
۱/۶ 👇
مرگ غیرمنتظره یا اتمام ناگهانی و بدون کلوژر رابطهی عمیق، آسیبهای بزرگی هستن. و مغز سعی میکنه از تکرار شدت این آسیب در آینده بکاهه. واسه همین نیاز داره بدونه «چرا»، بدونه چیا باعثش شد، که بتونه یا ازشون پیشگیری کنه یا حداقل پیشبینی کنه و آماده باشه.
وقتی رابطهای بدون کلوژر تموم میشه یا دوستای یهو ناپدید میشه و ghost میکنه، مغز نمیدونه چی شد. نمیدونه چرا. نمیدونه از چی باید سری بعد پیشگیری کنه. واسه همین فقط گیج میشه. واسه همین یه عالمه هی تئوری میسازه، ولی هیچکدوم قاطعانه برنده نمیشن.
مدل ایجاد رابطه برخی آدمها شبیه جمله معروف ژولیوس سزاره: «آمدم، دیدم، فتح کردم!» (veni vidi vici)
برای این افراد فتحکردن و بهدستآوردن طرف، اوج لذت رابطهست و بعدش احساس غرور و رضایت بالایی میکنن. برای همین در ابتدای رابطه حتی قربانی رو با ...
۱/۶
... مدح و ستایش و تمجید فراوان، بزرگتر از واقعیتش میکنن (اصطلاحاً idolize)، تا در انتها وقتی اون قربانیِ باد شده رو فتح کردند ذوق و افتخار عظیمتری نصیبشون بشه.
این افراد فقط دنبال فتح (یک لحظه) هستن و نه یک رابطه سالم (بازه زمانی). بعد از فتح هم ارزش مخاطب براشون افت میکنه.
مشابه اغلب کیسهای نارسیسیستگونه، برخی از این افراد (برخلاف تصور) مملو از ناامنی و کمبود اعتمادبهنفس در عمق هستند. و چون خودشون رو بهاندازهی کافی دوست و قبول ندارن، حس میکنن تنها با فتحکردن و زیرپاگذاشتن شخص دیگری (که باید برتر هم باشه) اینا قوی میشن. درست مثل گلادیاتوها.