تفسیری که دیک دیویس، مترجم شاهنامهی فردوسی به انگلیسی، از شاهنامه ارايه میکند پیچیدگیهایی را آشکار میکند که در خوانشهای متداول از شاهنامه غایب هستند.👇 #شاهنامه #ایران #رستم
پدر و مادر رستم قهرمانان سیستانی، زال و رودابه، شاهدخت کابلی، هستند. پدر رودابه محراب، شاه کابل خود از نوادگان شاه اهریمنی یعنی ضحاک است. این تبار شیطانی تا آن حد جدی بوده که پدر زال یعنی سام ابتدا مخالف ازدواج پسرش با رودابه بوده است.👇
سام رودابه را دیوزاد میخوانده و در نتیجه مخالف ازدواج او با زال بود. حتا منوچهر شاه نیز پس از آنکه از خواستگاری زال از رودابه خبردار میشود مخالفت خود را با این وصلت اعلام میکند چرا که چنین ازدواجی باعث میشده تا خون شیطانی ضحاک با خون پاک قهرمانان سیستانی آمیخته شود.👇
تبار رستم بیش از آنکه «ایرانی» باشد اهریمنی است. در شاهنامه ضحاک و افراسیاب همچون شومترین خطرات علیه مردم «ایران» تصویر شدهاند اما نژاد و گوهرِ بزرگترین شاه و بزرگترین قهرمان شاهنامه مستقیمن برآمده از این دو چهرهی اهریمنی است.رستم از تبار ضحاک و کیخسرو از تبار افراسیاب.👇
این تضاد ایرانی-غیرایرانی در شاهنامه یک وجه صراحتن جنسیتی نیز دارد. در هر دو مورد کیخسرو و رستم، سوی شیطانی یا غیرایرانی شجرهنامهی این قهرمانان سمتِ مادریِ آنها است. این زنستیزی مندرج در شاهنامه پیشاپیش جایگاه زن را مادون مرد قرار داده است.👇
در نتیجه اینکه قهرمانانِ «ایرانی» شاهنامه مادرانی غیرایرانی داشتهاند این طور توجیه میشود که از آنجایی که این زنانِ غیرایرانی در ازدواج در موقعیتی مادون مردان ایرانی قرار میگرفتند خصیصهی شیطانی آنها نیز یارای مقابله با خصیصهی فرشتهخو و آسمانی شوهران ایرانیشان را نداشت.👇
هر جا رابطهی نژادی در شاهنامه برعکس میشود، وصلت دیگر نه در قالب ازدواج، بلکه همچون تجاوز بازنمایی میشود. وقتی بحث از ازدواج دختران جمشید با ضحاک، یا دختران گشتاسب با شاه تورانی و ارجاسب است، از ربودهشدن این دخترانِ پاکِ ایرانی از سوی اهریمنان تورانی سخن رانده میشود.👇
این حضور همسران خارجی و متعاقبن تعداد بالای مادرانِ غیرایرانی در شاهنامه دلالت مشخصی دارد: اینکه این در واقع خارجیها هستند که قهرمانان شاهنامه را به دنیا میآورند. رستم، سهراب، سیاوش، و اسفندیار همگی مانند کیخسرو مادرانی غیرایرانی دارند.👇
دیویس میپرسد با این اوصاف آیا رستم «ایرانی» است؟ و اگر او ایرانی است آیا میتوان رستم را همچون مدلی برای هویت ایرانی تلقی کرد؟ او در پاسخ ظرایفی جغرافیایی را عرضه میکند که روایتهای غالب را به چالش میکشد. از نظر جغرافیایی میدانیم که رستم اهل سیستان است.👇
سیستان نیز در شاهنامه به منطقهای واقع در هلمند افغانستان اشاره دارد. به این ترتیب، سرزمین رستم در لبهی شرقی جهان «ایرانی» قرار دارد. مادر رستم اهل کابل است و رستم خود در کابل از دنیا میرود. از این جهت نیز رستم نه ایرانی بلکه مشخصن کابلی و حتا هندی است.👇
توجه داشته باشیم که در سرتاسر شاهنامه کابل همچون بخشی از هند تلقی شده است. اگرچه رستم همچون حامی تخت پادشاهی ایران تصویر میشود، اما ماهیت حیلهگرانهی رستم خبر از رابطهی پیچیدهتری با قدرت شاهان ایران دارد. رستم در اغلب موارد تمایلی ندارد که به پادشاهانش کمک کند.👇
رستم با قهر و غضب از محضر کاووس خارج میشود و وقتی لهراسب شاه شد رستم از سفر برای ادای احترام به او اجتناب کرد همانند وقتی که پسر لهراسب یعنی گشتاسب شاه شد. این رابطهی آشفته بین رستم و شاهان ایرانی در جای جای شاهنامه دیده میشود اما در مقابله با اسفندیار از همهجا آشکارتر است👇
در داستان رستم و اسفندیار خواننده با این واقعیت متحیرکننده مواجه میشود که دشمنی که رستم آمادهی رویارویی با آن میشود ارتش «ایران» است. در این داستان، رستم صراحتن ایرانیها را دشمن خود میداند. شاید ابتدا این طور برسد که این یک مورد استثنا در شاهنامه است اما دیویس اشاره میکند👇
که رستم دو پسر داشت: سهراب و فرامرز و هر دوی آنها بر علیه نیروهای ایرانی جنگیدهاند. در این موارد رستم و پسرانش در واقع نگران و پشتیبان آن مردمانی هستند که علیه ایران میجنگند و نه برای ایران. دیویس معتقد است که رابطهی رستم با دین زرتشتی نیز موید این فرضیه است👇
اگرچه فردوسی در شاهنامه هرگونه دلالتی در این راستا را کماهمیت جلوه میدهد اما متون دیگری پیش یا معاصر با شاهنامه وجود دارند که نشان میدهند رستم قاطعانه و آشکارا مذهب زرتشتی را پس زده بود و دقیقن به همین خاطر از دربارِ گشتاسب گسسته بود.👇
دیویس اینجا به تاریخ دینهوری اشاره میکند. او همچنین بیان میکند که کتابهای دیگری مانند نهایةالأرب، تاریخ سیستان، و نیز عجایبنامه همگی همان روایت دینهوری را تکرار میکنند.👇
در تاریخ دینهوری آمده است که وقتی رستم باخبر میشود که گشتاسب به زرتشت گراییده است و در نتیجه به اعتقادات پدرانش پشت کرده است به شدت خشمگین میشود.رستم به همین خاطر مردانی از سیستان را گرد میآورد و پیشنهاد میدهد که گشتاسب از سلطنت خلع بشود.👇
روایت شاهنامه از رستم عمدتن برگرفته از طبری و ثعالبی است. اما روایتهای طبری و ثعالبی تنها نسخههای داستان رستم نبودند. متون دیگری هم هستند که تقابل رستم و اسفندیار را تقابلی مذهبی تلقی کردهاند که برآمده از رد مذهب زرتشتی از سوی رستم بوده است.👇
فردوسی اما هیچگاه به این نسخه از افسانهی رستم اشاره نمیکند. به گفتهی دیویس، به رغم تلاشهای ساسانیان برای آنکه رستم را یکی از خودشان نشان دهند، با این حال بسیاری بودند که او را همچنان همچون چهرهای میدیدند که قاطعانه دین زرتشتی را پس زده است.👇
دیویس در نهایت نتیجه میگیرد که بسیار سخت است که بتوان یک هویت ایرانی واحد و یکدست را از بخشهای اسطورهای و افسانهای شاهنامه بیرون کشید. در مقابل، شاهنامه از دید دیویس آکنده از تضادهای درونی است: تضادهایی که بر روابطی شدیدن درهمتنیده تاکید دارند و نه بیرونگذار و طردکننده.👇
در نتیجه اگر هم بتوان وحدتی در شاهنامه شناسایی کرد، آن وحدت بیشتر بیانگر تنوع و اختلاف است و نه یکپارچگی جغرافیایی یا یگانگی تبار خونی، یا خاندان واحد، یا یک دین منفرد. شاهنامه آکنده از مولفههای غیرایرانی است و در نتیجه نباید آن را همچون مخزن یک هویت منحصرن ایرانی تلقی کرد.👇
یکی از موارد غیرقابلانکار پافشاری فردوسی بر یکپارچگی آن جایی است که فردوسی به زرتشت میپردازد. منطقن ایران نمیتواند پیش از ظهورِ زرتشت، زرتشتی تلقی بشود. با این حال در شاهنامه مفاهیم زرتشتی مانند اهورا مزدا پیش از ظهور زرتشت در دربار گشتاسب مورد استفاده قرار گرفته👇
دیگر اینکه دو داستان از دید دیویس اسکلت اصلی شاهنامه را تشکیل میدهند که هر دو به شکلی صریح در ضدیت با فرهنگ عرب تعریف میشوند. همان طور که در داستان رستم پسرِ هرمز آشکار است شاهنامه هیچ همدلیای با هجوم عربها ندارد. همچنین داستان ضحاک نیز بیانگر خصومت آشکار با فرهنگ عربی است👇
برای مثال ضحاک که اولین انسان شیطانی در شاهنامه است (تا پیش از او همهی موجودیتهای شیطانی دیو و یا فراطبیعی هستند) از دید فردوسی عرب است. اگرچه فردوسی اولین کسی نبود که میگفت ضحاک عرب بوده اما اولین کسی بود که این روایت را به یک دال مرکزی در روایت تاریخ «ایران» تبدیل کرد👇
به این ترتیب مشخص میشود که آن نیروی سرکوبگر، شوم و پلیدی که پتانسیل نابودی مردم و میراث ایران را دارد نه توران یا هند یا چین یا حتا جهان اهریمنی بلکه مردی است از تبار عرب. دیویس به این ترتیب معتقد است که فردوسی با این تردستی عربها را به آن دیگری غایی تبدیل میکند.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
تاملی در #اعتصابات_سراسری با تاکید بر رابطهی فضای کار و فضای سکونت
اقتصادِ ایران (به ویژه در دوران ج ا) بیش از آنکه مبتنی بر تولید صنعتی و نیروی کار متشکل باشد اقتصادی است مبتنی بر مستغلات، کارِ بیمزدِ خانگی، و بیثباتکاری.👇 #مهسا_امینی
در چنین وضعیتی آیا بدون مشارکت این سه گروهِ عمده میتوان انتظار #اعتصابات_سراسری داشت؟ اعتصاب برای مستاجران، زنان خانهدار، و بیثباتکاران به چه معنا است؟👇 #مهسا_امینی
در بیشتر بحثها دربارهی اعتصابات، اشارهای به این گروهها نمیشود. اگر هم بشود، پیشاپیش همچون تابعانِ صرفِ وضعیت و فاقدِ عاملیتِ موثر فرض میشوند. در این تفسیر، مستاجران و ... نمیتوانند بخشی از «اعتصاب عمومی» باشند.👇 #مهسا_امینی
پیش از شکلیابیِ اجباراً تحمیلشدهی ایران، به عنوان یک دولت ملی، ایرانِ دوران قاجار، مجموعهای متشکل از دولتها یا ممالکی بود که اگرچه تا حدی به هم متصل بودند اما از درجهی بالایی از استقلال سیاسی-اقتصادی نسبت به پایتخت (تهران) برخوردار بودند.👇 #مهسا_امینی #بلوچستان
ساخت یک نهاد سیاسیِ متمرکز، نیازمند شروط مادی (فناورانه-زیرساختی) گوناگونی است که در آن دوره وجود نداشت. اگر دوران بحثانگیز صفویه را نادیده بگیریم، حداقل از زمان تسخیر «ایران» توسط مسلمانان، یکی از خصیصههای برجسته و تعیینکنندهی «ایران»، فقدان یک قدرت مرکزی مؤثر بوده است.👇
غیابِ ایران به مثابهی یک موجودیت بالفعل ژئوپلتیکی دارای مرزهای مشخص در قرون پیش از پادشاهی پهلوی، برای فهم شکلگیری ایران همچون یک دولت مدرن در زمانهی حاضر مهم است و دلالتهای مؤثری برای مبارزات انقلابی جاری در ایران، در آن مستتر است.👇
دنیل دی. پاتس استاد باستانشناسی دانشگاه نیویورک در مقالهای که در سال ۲۰۰۵ در کتاب The Birth of Persian Empire منتشر شده یافتههای نامتعارفی را درخصوص پرشیا و هخامنشیان مطرح کرده که دانش موروثی ما را به چالش میکشد.👇
پاتس بر کوروش کبیر تمرکز میکند و معتقد است که به رغم آنکه مطالب بسیاری دربارهی او نوشته شده اما چیز چندانی دربارهی او نمیدانیم. پاتس نمیخواهد بر تفاسیرِ رسیده از منابع کلاسیک نظیر هرودوت، گزنفون، کتزیاس، دینون، دیودور سیسیلی، استرابون و یا نیکولاس دمشقی اتکا کند.👇
او در عوض به دنبال آن است تا از منابع بابلی استفاده کند که بسیار به دوران زندگی کوروش نزدیکتر هستند. 👇
سیاست انهزام قومیت ترکمن بیش از گذشته به اجرا درآمد. از یک طرف زمینهای صحرای ترکمن به متنفذین مملکتی انتقال یافت تا موجبات تخلیهی صحرا از خلق ترکمن فراهم شود و یا لااقل خصوصیات نژادی قومی زبان و فرهنگ ترکمن در بین سایر مردمی که در اینجا استقرار مییافتند مستهلک گردد.👇
و از طرف دیگر در تقسیمات کشوری صحرای ترکمن را قطعهقطعه نموده و هر قطعه را به قسمتی از نواحی فارسنشین همجوار منضم نمودند تا ترکمن نتواند از لحاظ سیاسی اظهار وجود کند. 👇
از لحاظ انتخابات پارلمانی بندر ترکمن ضمیمهی کردکوی و بندرگز شد، آققلا و گمشتپه جزو گرگان گشت، جرگلان جزو بجنورد باقی ماند. حال آنکه ترکمنها میباید به علت اینکه سنیمذهب و دارای فرهنگ و سننی متفاوت از بخشهای همجوار فارسنشین هستند دارای کرسیهای مستقلی در مجلس باشند👇