کسی رو صرفا با دو صفحه رزومه استخدام نمیکنن، ولی بهکسی که رزومهی خوبی نداره هم شانسی برای مصاحبه ممکنه ندن که استخدام بکنن یا نکنن. یهسری موارد که در نوشتن رزومه مهمه رو توی این رشتو میگم:
۱. تمرکزت رو بذار روی نقاط "درخشان" سابقه کاریت، نه زیاد کردن سالهای اون. کسی (1/15)👇
که ۳ سال سابقهی پر داره یه جونیور خوبه (پتانسیل رشد داره)، کسی که ده سال سابقه پراکنده و خیلی متفرق داره یه جونیور افتضاحه (نه سنیور!). با توجه به پوزیشنی که اپلای میکنی فیلتر کن، اگه مثلا برای فرانت داری میفرستی نیاز نیست یه دوره هانتر بودی رو هم بیاری که سابقهت رو (2/15)👇
بیشتر کنی. استثناءش وقتیه که اون سابقه متفرقه خیلی درخشان باشه، مثلا مسابقات و افتخارات و غیره که نشوندهندهی انگیزه یا پتانسیل باشه.
۲. بهجای اینکه توانمندیهارو جدا کنی و برای هر پوزیشن توضیح راجعبه شرکت بدی، اینا رو مرج کن و در هر پوزیشن توضیح بده چه توانمندی رو (3/15)👇
داشتی و نشون دادی (تسک مرتبط انجام دادی). امتیاز دادن به توانمندی کمکی نمیکنه هیچوقت، ولی این مرج کردن به توانمندیهات امتیاز و ارزش واقعی میده (که عملی بوده نه صرفا تئوری). حتی اگه چیزی رو دوره رفتی فقط، باهاش نمونه کار و پروژه شخصی بزن، توی بخش جدا پروژهها رو بیار و (4/15)👇
همینسبکی توضیح بده.
۳. پشنیت و تیمپلیر و فستلرنر و فلان چیزایی نیست که صرفا اسم ببری، باید محتوا و عمل اینا رو نشون بده. پشنیت کسیه که کلی پروژه اوپنسورس داره یا تولید محتوا میکنه یا در مسابقات مختلف شرکت میکنه؛ تیمپلیر بودن با یهسری سوالات مصاحبه یا داشتن سوابق (5/15)👇
منتورینگ دیده میشه؛ فستلرنر بیشتر معنی لیزیلرنر میده، ینی همیشه میخوای اخرین لحظه با سرچ کردن مسالهت رو حل کنی. اگه واقعا فستلرنر هستی، قبل مصاحبه آماده شو و خیلی فست همهچی رو یاد بگیر!
۴. سن و وضعیت تاهل و فلان رو دلیلی نداره توی رزومه بیاری، (6/15)👇
شرکتی که به این چیزا اهمیت بده بیشتر بهت آسیب میزنه تا اینکه منفعتی داشته باشه.
۵. شبکههای اجتماعی فقط وقتی بیار که اگه کسی بازشون کرد، به رزومهی تو یه چیزی اضافه کنه.
۶. فرق جونیور و سنیور اینه که اولی تسک انجام میده، دومی جهتدهی و اثرگذاری میکنه. توضیحات (7/15)👇
پوزیشنها صرفا کاری که کردی رو ننویس، هدفی که داشتی و متریکی رو که بخاطر بهبودش اون تسکها رو انجام دادی رو هم بنویس.
۷. بد بودن "گپ رزومه" بیشتر افسانه و میثولوژیه، کمتر دیدم کسی اهمیت بده (بخصوص وقتی تاریخها میلادیه). جابجایی زیاد که هر جایی زیر ۶ ماه در اومدی، وقتی (8/15)👇
بیشتر از ۳ تا پشتهم بشه ردفلگ میشه.
۸. ظاهر و قشنگی رزومه هرچند منطقا مهم نیست، ولی وایب میده و بایاس ایجاد میکنه. آدمای باتجربه کمتر میبینی از ابزارهای آماده برای تولید رزومه استفاده کنن. ارزش داره وقت بذاری رزومهی خلاقانه یا تمیز و جذابی درست کنی (یا حتی اگه دوست (9/15)👇
دیزاینر داری مشورت بگیری). فونت و غلط املایی توی واژهها هم از همین دستهس.
۹. برای پوزیشنی که دوست داری از قبل ریسرچ کن، مثلا شرکتهای مطرح چه انتظارات مشترکی دارن. اینها رو که بدونی، بیشتر هم حواست هست که اگه سابقه مرتبط داشتی بهشون صراحتا اشاره کنی. ضمن اینکه بهتر (10/15)👇
حس پیدا میکنی چه تجربیاتی نامرتبطه و میتونه حذف بشه، تا این برداشت رو ایجاد نکنه که اقیانوس یکسانتیمتری هستی (هر چیزی رو فقط یهسیخونکی زدی).
۱۰. ریسک و ضرر دروغنویسی بیشتر از منفعتشه. بعضا مصاحبهکنندهها یهزمانی رو به اعتبارسنجی ادعاها اختصاص میدن، حتی اگه مربوط (11/15)👇
به تخصصی باشه که براشون مهم نیست. جایی نتونی انتظارشونو برآورده کنی، فرض ممکنه بگیرن که دروغ گفتی و این فرضها رو بعضا به باقی رزومهت هم تعمیم میدن. حتی دانشی که زیادی قدیمیه و برای مصاحبهشدن ازشون آمادگی نداری رو بهتره نیاری یا از قبل بهنوعی توی رزومه گفته باشی؛ اون (12/15)👇
قضیه مرج کردن توانمندیها بهترین راهکاره که در مصاحبه میتونی بگی اینو خیلی ساله کار نکردی فراموشش کردی.
بین اینها از همه مهمتر هم همون مورد اوله. هر یک کلمه اضافه که مینویسی، داری از وزن باقی کلمات کم میکنی. رزومهت رو مرتبط با پوزیشن، مینیمال و تا جای ممکن متمرکز روی (13/15)👇
نقاط درخشان نگهدار.
تقریبا همهی این نکات (غیر از مینیمال بودن) رو تو لینکدینت هم رعایت کن. شرکتها معمولا زیاد پیش میاد خودشون دنبال نیرو تو لینکدین بگردن، اینجوری بدون اینکه خودت بری دنبال کار، اونا میان دنبالت.
اینا تجربیات و مشاهدات خودم از چند سال چپترلیدری (14/15)👇
👆 و مصاحبه و استخدام تو کافهبازار بوده (فرانتاند دولوپر)، و مشاهداتی که از باقی آدما دیدم یا شنیدم. معمولا هم تفاوت دیدگاه هست و الزاما همه دنیا رو یکشکل نمیبینن. (15/15)
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
بهمناسبت شروع دانشگاها یکم خاطرات هکری رو کنم و از اون روزا که از این طریق دست بچهها رو میذاشتم تو دست عشقشون 👨💻💑💍😁
اولین تجربیاتم حدود ۲۰ سال پیش با کرک نرمافزار شروع شد، با ollydbg و دیساسمبل کردن و فلان، اوایل تمرین CrackMeها بود، بعدها نرمافزار واقعی. یه👇
بلاگ هم داشتم که بعضی چیزا رو که کرک میکردم میذاشتم واسه ملت.
تقریبا همزمان تمرین ctf هم تو سایت hackthissite میکردم که یه بازهای رنک یک سایتش هم شده بودم. فعالیت جدیم اوایل فقط هک سرور بازیهای آنلاین مثل wow بود که ادمین بشم و 👇 me-binary.blogspot.com/2005/07/chuzzl…
به بچهها ایتم بدم. اوایل اسمم تو گیمنت هانتر بود (اسم خاص بود تو بازی میذاشتم، ارتباطی به باگهانتر امروزی نداره) ولی بعد این ماجراها همه به هکر صدام میکردن. یه موردی که اون دوره شر شد، یه سرور isp بود که به طمع اینترنت دایالآپ بهش نفوذ کردم. چیزی پیدا نکردم و پسورد👇
شرکتها حقوقهاشونو بالا نمیبرن، بلکه با مارکت الاین میکنن. ینی نگاه میکنن بقیه چقد میدن، در حدی بالا میبرن که کار خودشون لنگ نمونه. اینجا ۲ تا دیتا حیاتیه:
۱. تعداد آفرهایی که دادن و ریجکت شده
۲. آفرهایی که کارمندان فعلی گرفتن آوردن
وقتی مصاحبه میری، حداقل در یکی از (1/7) 👇
این دو حالت داری کمک میکنی حقوق یهجایی الاین بشه. حتی اگه در لحظه حقوق خودت زیاد نشه، درازمدت باز هم برای رقابت با اون شرکتی که کمک کردی حقوقهاشو بالا ببره، شرکت فعلیت هم مجبوره حقوقهاشو بالا ببره. وقتی همکارت میره مصاحبه و آفر میاره، صرفا حقوق خودشو بالا نمیبره، بلکه (2/7) 👇
دیتای جدید میاره که حقوق تو رو هم الاین کنه.
ولی این همهی ماجرا نیست. در سطوح بالاتر و مدیریتی وضعیت متفاوته چون تعداد آدمهای اون سطوح و دیتای حقوقی کمتره. در نتیجه حقوقهاش بهنسبت باقی نیروها یه نسبتی بالاتر تعیین میشه. ینی اگه تو میری به فلان (3/7) 👇
چند مورد پرسیدن از تکنیکهای مذاکره برای حقوق بگو، اومدم بنویسم ولی قبلش رفتم سرچ کردم ببینم مقالهای هست یا نه، که نکتهای از قلم نندازم. رفتم خوندم دیدم ۹۰ درصد موارد رو خودم رعایت نمیکنم و اتفاقا خیلی هم ریدم :))
در عین حال خاطرات مصاحبههامو مینویسم:
من تا ۲۹ سالگی (1/14) 👇
از کار استخدامی فولتایم فراری بودم، یهمشت پروژه و ایده شخصی بود همیشه و نهایتش پروژه فریلنسری. اواخر هم کلا داشتم سوال acm تمرین میکردم و مقاله میخوندم. تهش یه دعوای سنگین با خونواده داشتم که میگفتن چرا دنبال کار نمیری، آخرش بابام گفت زودتر برو گمشو از خونهی من بیرون (2/14) 👇
که دیگه به غیرتم برخورد :))
چند ماه بعد عید ۹۷ اومدم تهران، اوایل تو جابینجا و شرکتهای مختلف مصاحبه میرفتم. هیچکدوم رو هم از قبل نمیشناختم.
یکی رفتم، مصاحبهشون ۴۵ دقیقه دیرتر از زمانی که ست کرده بودن شروع شد، در حد سوال از رزومه، اوکی هم دادن ولی بخاطر بینظم و (3/14) 👇
تسکهای کاری در راستای اهداف بیزینسیه، نه در راستای کسب تجربه و یادگیری آدما. این قضیه هم تقریبا همهجاییه که تسکها جذابیت فنی نداشته باشن. وظیفهی لیدر اینه بتونه جوری اساین کنه که هرکسی کارش چالشی باشه، ولی همیشه ممکن نیست.
اگه دغدغهی رشد داری، بهترین راه اینه که (1/6) 👇
خودانظباطی داشته باشی و اولین قدم اینه که تایم کاریت رو فیکس کنی!
- هرچقد زودتر شروع کنی، آخر روز سریعتر میتونی آزاد بشی که برای خودت وقت بذاری.
- اگه کارها تموم نمیشه، درستش اینه که اون شرکت نیروی دیگهای بگیره نه اینکه تو فداکاری کنی. (2/6) 👇
- اگه کارها پخشه و طی روز بیکاری داری، درستش اینه به لیدرت بگی بهفکر حل مساله باشه، نه اینکه حس کنی کمکاری کردی پس بعدظهر باید جبران کنی و زمان بیشتری بذاری.
- اگه کارها آخر روز نیمهتموم میمونه و ذهنت آزاد نمیشه، اونا رو فورا باید چکلیست کنی تا ابتدای روز (3/6) 👇
یهسری اصول و سیاستهای کثیفی هم برای رشد و ارتقای سریعتر توی محیطهای کاری/استارتاپی هست، که میخوام بعضیاشو بگم 😈😁
⚠️ هشدار: این رشتو و نوع نگاهم آمیخته به طنزه، عواقب گمراهی یا زیادهروی توی اونها به عهدهی خودتونه :))
۱. اصل اول از کتاب "۴۸ قانون قدرت" که مهمترینه: (1/7) 👇
Never outshine the master
ینی سعی نکن بیشتر از مدیرت بدرخشی! واقعگرا باش، مساله این نیست تخصصت از مدیرت بیشتره یا کمتر؛ در نهایت مدیر یه مرحله بالاتر تخصص و توانایی تشخیص نداره، به حرف کسی اعتبار قائله که داره حقوق بیشتری میگیره و احتمالا قدیمیتره. برای رشد صبور باش، ولی (2/7) 👇
یهوقتی هم پیش میاد باید از آدما پله بسازی بالا بری (از کتاب نقلقول کردم، شوگرکوت شدهش اینه که بعضی وقتا شاگرد از استادش جلو میزنه)
۲. یه اصلی هست بچههای فروش بیشتر بهکار میبرن:
Under-promise, over-deliver
باور کن اگه تخمین یه تسک رو بگی دو ساعت کسی فکر نمیکنه (3/7) 👇
زبانی این کلمات کاربردهای مختلف در کانتکستهای مختلف دارن. بعضی مفاهیم که عمومی هستن، طبیعیه معادلهای نزدیکتری هم دارن. ولی باز هم در جزییات هیچوقت نمیشه با قطعیت بگی دو کلمهی مختلف، عینا یکسان هستن.
مثلا تیملیدر و رهبر گروه، شاید ترجمهی هم باشن، اما دومی منو بیشتر 👇
یاد ج.ا اسلامی یا فرقههای مذهبی میندازه. مدیر استفاده بشه، یاد سازمانهای فشل سنتی میندازه. فقط و فقط تیملیدر هست که یاد ساختارهای مشابه اسپاتیفای و مدل مدیریتی امروزی استارتاپها میندازه منو.
اینکه بهجای باگ بگیم خطای امنیتی، بیشتر یاد سازمان امنیت ملی میافتم من، یا 👇