خب این بار بریم سراغ ترومای جمعی متولدین دهه ۶۰ و ۷۰، یعنی «کلبه وحشت». 😅
نکاتی جذاب از قسمت اول «کلبه وحشت» یا «مرده شریر» که به کابوس خیلیامون در بچگی تبدیل شد.👇🏻
همهچیز از جایی شروع شد که سم ریمی ۲۰ ساله، پر از رویا و ایدههای عجیب، به همراه دوست دیرینهش بروس کمپبل، تصمیم گرفتن دست به ساخت فیلمی از ایده دیوونهوار خودشون بزنن.
اول از همه اونها کلبهای متروکه در جنگلهای تنسی پیدا کردن، جایی در نزدیکی مورریستاون (۲)
محلی دورافتاده که به نظر میرسید از دل داستانهای هولناک بیرون اومده باشه.
اونها این کلبه رو اجاره کردن، با این شرط که هر تغییری در اون ایجاد میکنن، باید بعداً به حالت اولیه برگرده.
کلبه هیچ امکاناتی نداشت؛ نه لولهکشی و نه سیستم گرمایشی. (۳)
بازیگران و تیم تولید، شبها رو کنار هم در اتاقهای کوچیک و سرد سپری میکردن. دمای هوا به حدی پایین بود که دوربین و کابلها یخ میزدن و باید کنار شومینه گرم میشدن.
غذا کم بود، بهداشت ضعیف و حموم کردن رؤیایی دستنیافتنی. (۴)
بازیگران چندین روز بدون دوش گرفتن میموندن و بارها و بارها پیش اومد که با هم بحث و جدل داشته باشن؛ دعواهای بدی بین اونها در میگرفت و به دلیل سرما اغلب بیمار میشدن. تا جایی که در پایان فیلمبرداری، اونها حتی مجبور شدن مبلمان کلبه رو بسوزونن تا گرم بمونن. (۵)
برای خلق دنیای شیطانی فیلم، تیم به جلوههای ویژه ابتدایی اما خلاقانهای رو آورد، مثل استفاده از لنزهای سفید.
لنزهای سفید که بازیگران برای تبدیل شدن به «مردههای شیطانی» استفاده میکردن، خیلی دردناک بودن. این لنزها نیمی از چشم رو میپوشوندن و هر ۱۵ دقیقه (۶)
باید خارج میشدن تا چشمها بتونن نفس بکشن. در این شرایط، بتسی بیکر و دیگر بازیگران از درد لنزها و سرمای شدید شبها بیوقفه رنج میبردن.
اما سم ریمی دستبردار نبود. اون صحنههای طولانی و پیچیدهای میگرفت و گاهی ساعتها از بازیگران میخواست تا در همون حالت بمونن. (۷)
اون صدای باد مرموز فیلم هم توسط سم ریمی ضبط شده بود.
ریمی قبلاً این صدا رو از پنجره اتاق خوابش شنیده بود وقتی که سعی داشته بخوابه اما صدای باد نمیذاشته، همونجا فکر بکر به ذهنش رسیده که این صدا وهمناک برای فیلم خیلی مناسبه. (۸)
در نسخه اصلی فیلمنامه قرار بود همه شخصیتها در حالی که برای اولین بار به اون نوار منحوس گوش میدن، ماریجوانا بکشن. بازیگران تصمیم گرفتن این صحنه رو به طور واقعی اجرا کنند اما بعدا تمام صحنه به دلیل رفتار غیرقابل کنترل اونها دوباره فیلمبرداری شد. (۹)
شب زندهداری بیوقفه در هوایی سرد، در کنار فضای مخوف کلبه، وحشتی واقعی تو دل بازیگرا ایجاد کرده بود.
زمان میگذشت و بودجه فیلم در حال ته کشیدن بود و تنها نیمی از فیلم هم ساخته شده بود. تیم برای ادامه کار، دست به هر اقدامی زد. ریمی، تپرت و کمپبل از بانک وامهایی با بهره (۱۰)
بالا گرفتن، از خانواده و دوستان پول قرض کردن و حتی به کسبوکارهای محلی در میشیگان زنگ زدن تا کمکهای غذایی و بنزین رایگان دریافت کنن.
این تلاشها نتیجه داد و اونها تونستن ملزومات لازم برای ادامه فیلمبرداری رو تأمین کنن. (۱۱)
اما فداکاری بزرگ رو کمپبل در حق دوست دیرین خودش یعنی ریمی کرد.
بروس کمپبل املاک خانوادگی خودش در شمال میشیگان رو به عنوان وثیقه گذاشت تا سم ریمی بتونه فیلم رو تکمیل و اون رو به نگاتیو ۳۵ میلیمتری تبدیل کنه که برای اکران سینمایی لازم بود. (۱۲)
کمپبل در فیلم هم صد خودش رو گذاشت. اون در صحنههای بسیاری به خون مصنوعی آغشته میشد، خونی که ترکیبی از شیره کارو و رنگ خوراکی بود.
پیراهنش به قدری از این خون اشباع شده بود که بعد از خشک شدن کنار آتیش مثل سنگ شده بود و یک بار وقتی خواست اون رو بپوشه، از هم پاشید. (۱۳)
سکانس افتتاحیه که در اون شیطان روی سطح آب حرکت میکنه با این روش ضبط شد که کمپبل، سم ریمی رو در یک قایق کوچیک هل میداد در حالی که ریمی خودش کار فیلمبرداری رو به دست گرفته بود. (۱۴)
در ژانویه ۱۹۸۰، فیلمبرداری به پایان رسید و اکثر اعضای تیم به خونههاشون برگشتن. تنها بروس کمپبل و سم ریمی باقی موندن تا آخرین صحنهها رو بگیرن. وقتی ریمی فیلمهای گرفتهشده رو بررسی کرد، متوجه شد که هنوز چند برداشت کوچیک لازمه. (۱۵)
اونها چهار روز دیگه در سرمای یخبندان تنسی فیلمبرداری کردن تا صحنههای باقیمونده رو بگیرن.
آخرین پلانهای فیلمبرداری شامل این بود که دل و روده اون موجود شریر روی سر کمپبل در زیرزمین پاشیده میشد. (۱۶)
اینم بگیم که کلبه در واقع زیرزمین نداشت. بیشتر صحنههای زیرزمین در زیرزمین سنگی یک مزرعه متعلق به خانواده راب تپرت در مارشال، میشیگان فیلمبرداری شد. آخرین اتاق زیرزمین در واقع گاراژ سم ریمی بود. کدوهای آویزون و استخونها نیز ادای احترامی به فیلم (۱۷)
«کشتار با اره برقی در تگزاس» (۱۹۷۴) (The Texas Chain Saw Massacre) بودن.
برای صحنهای که دانشجوها به زیرزمین میرن هم یک گودال در کف کلبه ایجاد و یک نردبان در این گودال قرار داده شد تا همهچیز طبیعی جلوه کنه. (۱۸)
اما پایان فیلمبرداری، پایان ماجرا نبود. کلبهای که حالا به یکی از لوکیشنهای نمادین فیلمهای ترسناک تبدیل شده بود، سرنوشت عجیبی داشت. سالها بعد، کلبه به آتش کشیده شد. سم ریمی ادعا کرد که خودش اون رو آتیش زده، چون باور داشت که کلبه تسخیر شدهست. (۱۹)
اما روایتهای دیگهای هم وجود داره که مثلا نوجوانانی که به طور غیرقانونی به اونجا رفته بودن، به طور تصادفی کلبه رو در حین کمپینگ به آتش کشیدن.
امروز تنها چیزی که از این کلبه باقی مونده، شومینهایه که اختصاصا برای فیلم ساخته شده بود که عوامل فیلم بستهای رو به عنوان یادبود (۲۰)
در زیر اون دفن کردن.
بعد از پایان فیلمبرداری، ریمی و کمپبل با تلاشی فراوان کارهای پستولید فیلم رو انجام دادن و به دنبال پخش اون بودن.
فیلم به استیون کینگ نشون داده شد و تأیید ایشون باعث شد که فیلم به سرعت مشهور بشه. کینگ فیلم رو ستایش کرد و نقد مثبتی نوشت که در (۲۱)
تبلیغات فیلم هم ازش استفاده شد. کمی بعد، فیلم توسط نیولاین سینما خریداری شد و به اکران رسید. «کلبه وحشت» نه تنها یک موفقیت تجاری بزرگ بود، بلکه به سم ریمی و بروس کمپبل جایگاهی افسانهای در تاریخ سینما داد.
این فیلم حتی آغاز مسیر حرفهای برادران کوئن هم بود؛ در این فیلم (۲۲)
جوئل کوئن به عنوان دستیار تدوینگر حضور داشت، که آغاز دوستی او، ریمی و کمپبل بود. چند سال بعد ریمی و کمپبل، در ساخت اولین فیلم کوئنها به نام «دهشتزده» (Blood Simple) مشارکت داشتن.
قسمت اول «کلبه وحشت» یک سفر حماسی و ماجراجویانه برای سازندگانش بود (۲۳)
سفری که هنوز هم، پس از گذشت دههها، در تاریکی جنگلهای تنسی، پژواکی از فریادهای وحشت و صدای باد مرموز رو در دل خودش داره. (پایان)
۱۳ شب، ۱۳ ژانر
شب هشتم: وحشت
مدت زمان: ۸ دقیقه
ببینید و پیشنهادات جذاب رو یادداشت کنید.
#پیشنهاد_فیلم
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
«آلبرت رودی»، از لحظهای که فیلمنامه رو خوند، مصمم بود سرمایهگذار پیدا کنه.اما توی این مسیر اشکش دراومد.چهارسال به در بسته خورد، میگفت حتی دوستانی که سالها باهاشون تجارت کردم هم میگفتن: «آخه کی میره سینما فیلمی رو ببینه که راجعبه دوتا پیرمرد پیزوری و یک دختر بوکسوره؟»👇🏻
اما «رودی»، این تهیهکننده خستگیناپذیر، تسلیم نشد. آخرین تیر ترکش رو رها کرد و رفت سراغ «کلینت ایستوود».
«ایستوود» بعد از خوندن فیلمنامه، اولین جملهای که گفت این بود: «هومممم... در عین اینکه داستان ضدحالیه، اما معرکهست😁»
از طرف دیگه اینقدر داستان پیدا کردن... (۲)
سرمایهگذار کش پیدا کرد که نویسنده اثر اصلی، «اف. ایکس. توله» کسی که فیلمنامه از داستان اون اقتباس شده بود، دقیقا یک ماه بعد از اینکه فهمید «ایستوود» قراره داستانش رو فیلم کنه، با طیب خاطر درگذشت.🥲
اینطور بود که فیلم «محبوب میلیون دلاری» پیش به سوی تولید رفت. (۳) 👇
رضا کرمرضایی علت شکست تجاری این فیلم را چهرهپردازی میدانست، و در خاطرات خود مینویسد: «نَیّر آبلهرو بود، لباس های مندرس میپوشید و در همه سکانسهای حضورش در تهران، روسری بر سر دارد.»
اما علت شکست را میتوان چیزی فراتر از ادعای کرمرضایی دانست
نازنین فیلمی تلختر از زهر👇
نازنین، اولین فیلم علیرضا داوودنژاد در مقام کارگردانی است. نیمی از فیلم در بندر انزلی و نیمی دیگر در تهران میگذرد.
فیلم داستان نَیّر (گوگوش) است. دختری یتیم که با عمه پیر و مجردش، عفت زندگی میکند. نَیّر از جوانی به نام مرتضی (وثوقی) باردار است. مرتضی که سرباز فراری (۲)
و بیکار است. پس از آگاهی یافتن از این مسئله، نَیّر را متقاعد میکند تا برای سقط جنین به تهران بروند. عفت نیز دوست خود شیرخان (کرمرضایی) را به دنبال آنها راهی تهران میکند. مرتضی و نَیّر در تهران با ویلونیست دستشکسته و معتادی به نام کاظم (عطایی) و همسرش (مهناز داوودنژاد) (۳)
لقب مهمترین موزیک ویدئوی تمام دورانها را یدک میکشد.
اثری که در سال ۲۰۰۹ به عنوان اولین موزیکویدئو در تاریخ وارد «فهرست ملی فیلم» کنگره آمریکا شد.
نکاتی جذاب از حواشی تولید موزیکویدیوی «تریلر» (Thriller) از «مایکل جکسون» (ساخته جان لندیس) 👇🏻
«مایکل جکسون» پیشنهاد داد که خودش هزینه ساخت ویدیو را تأمین کند، اما «جان لندیس» رد کرد، زیرا «جکسون» هنوز با والدینش در انسینو، پشت یک سوپرمارکت زندگی میکرد. (۲)
«مایکل» فیلم «یک گرگینه آمریکایی در لندن» (An American Werewolf in London) از «جان لندیس» را دیده بود و شیفته فیلم شده بود. میخواست که «لندیس» موزیک ویدیوی «تریلر» را بسازد. هیجانزده شماره تلفن «لندیس» را که با همسرش در لندن در حال سپری کردن تعطیلات بود پیدا کرد و ساعت (۳)
⚠️این رشتهتوییت ممکنه برای بعضی افراد ناراحتکننده باشه⚠️
در روزهای پایانی سال ۱۹۷۳، نیویورکتایمز گزارشی مفصل از فضای حاکم در سینماهایی که آن را اکران کرده بودند میدهد.
«بالا آوردن، ترک سالن پیش از اتمام، سکته قلبی، سقط جنین، بیهوش شدن و...» کلیدواژههای این گزارش بودند👇🏻
«ویلیام پیتر بلتی» نویسنده و فیلمنامهنویس آمریکایی که بیشتر بخاطر نوشتن فیلمنامهی کمدیهایی همچون «پلنگ صورتی» و «تیری در تاریکی» معروف بود. در سال ۱۹۷۰ تصمیم به نوشتن رمان «جنگیر» (The Exorcist) بر اساس داستانی واقعی میکند. داستانی پسری به نام رونالد که در سال ۱۹۴۹ (۲)
مراسم جنگیری او در حومه منطقه واشنگتن دیسی به یکی از اخبار مهم آمریکا بدل میشود. «بلتی» در آن زمان دانشجوی دانشگاه جورجتاون در همان حوالی بود. این داستان به شدت او را تحتتاثیر قرار میدهد و برای سالها در ذهن او باقی میماند. بالاخره «بلتی» در سال ۱۹۷۰ تصمیم به نوشتن (۳)
وقتی که فیلم «پی» (Pi) در سال ۱۹۹۸ در جشنواره ساندنس دیده شد. تهیهکنندگان این اطمینان خاطر را به «دارن آرونوفسکی» ۲۹ ساله دادند که فیلم بعدی او میتواند هر چیزی باشد.
اما وقتی فیلمنامه «مرثیهای برای یک رویا» را برای آنها فرستاد کسی با او تماس نگرفت.
Requiem for a Dream 👇🏻
به نظر میرسید وقتی هالیوود میگوید «هر چیزی»، منظورش «هر چیزی که به صورت تجاری قابل فروش باشد» است نه فیلمی درباره اعتیاد. فیلم «پی» با بودجهی ۶۰ هزاردلاریی، ۳ میلیون دلار فروخته بود. مهمترین علت اقبال تهیهکنندگان به او همین بود.
اما «آرونوفسکی» مصرتر از این حرفها بود. (۲)
او از دوران دانشجویی با رمانهای «هربرت سلبی جونیور» خو گرفته بود. رمان «آخرین خروجی به سمت بروکلین» (Last Exit to Brooklyn) که رمانی صریح درباره زندگی در بروکلین نیویورک بود، زندگی «آرونوفسکی» را تحت تاثیر قرار داده بود. بروکلینی که محل رشد و زندگی «دارن» هم بود.
زمان گذشت (۳)
«ِامینِم» مطمئن بود که آکادمی اسکار، جایزه بهترین ترانه را به او نخواهد داد. به همین علت اصلا زحمت شرکت در مراسم اسکار را به خود نداد. آخر چه کسی برای یک آهنگ رپ، اسکار برده بود که «امینم» دومی آن باشد؟ زمانی که نامش به عنوان برنده اعلام شد در خانه خواب بود در حالیکه دخترش...👇🏻
در حال تماشای کارتون بود.
ترانه رپ «خودتو غرق کن» (Loose yourself) برای فیلم «۸ مایل» (8mile) نوشته شده بود. فیلمی که روایتگر داستان رپری به نام «جیمی» یا «بانی ربیت» است. پسری در اوج تنگدستی و بیپناهی که برای رشد خود در جامعهای عمدتا سیاهپوست در حاشیه دیترویت از (۲)
هیچ تلاشی فروگذار نیست. او میخواهد رپر شود و تمام زندگیاش معطوف به این هدف است. «امینم» بازی خیرهکنندهای در نقش «جیمی» ارائه میدهد، و نظر مثبت بسیاری از منتقدان را به خود جلب میکند. و نوید ستاره نوظهور را در سینما میدهد اما بعد از «۸ مایل» هیچ نقشی را (۳)