۱.بازیگران اصلی داستان اینجا حاضر هستند.
از راست به چپ، پرویز یعقوبی، مهدی ابریشمچی، مسعود رجوی و موسی خیابانی.
پرویز یعقوبی همسر مینا ربیعی و مسعود رجوی همسر اشرف ربیعی، با هم باجناغ بودند.
با انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، یعقوبی و همسرش، هر دو از کادرهای قدیمی، از سازمان جدا شدند.
۲. یعقوبی پس از جدا شدن از سازمان، انشعابی را بنیان گذاشت که تحت عنوان «مجاهدین خلق ایران» سازماندهی میشد ولی به سبب منفور شدن نزد مجاهدین توفیقی نیافت.
روایتهای او و همسرش مینا از مسعود رجوی و ارتباطش با مریم عضدانلو اما دست اول و ارزشمند هستند.
۳. در ۳۰ خرداد ۶۰، سازمان مجاهدین خلق اعلام قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی کرد. همان شب مسعود رجوی رهبر ارشد سازمان به همراه بنیصدر و دخترش با هواپیما به پاریس رفتند و رهبری مجاهدین در داخل ایران به عهدهٔ موسی خیابانی گذاشته شد.
مسئول حفاظت سازمان، مهدی ابریشمچی بود.
۱. شاهزاده رضا پهلوی ستون یک اتحاد در جبههای واحد است و عبور از او لطمهای بزرگ به جریان ایرانخواهی است. به این سبب که باعث گسست پیوندهایی که جبههٔ ایرانگرایان را در کنار هم به نیروی تأثیرگذار تبدیل کرده است، میشود.
این ولی به این معنا نیست که در برابر اشتباهات منفعل باشیم.
۲. به عنوان بخشی از جنبش ایرانگرایی، موظفیم بکوشیم تا او را از همنشستی با ایرانستیزان بر حذر داریم. فراموش نکنیم که «جامعهٔ ایران بشدت ملیگراست».
ایشان باید به این نقطه برسند که پتانسیل لازم برای پیشبرد امور را دارا هستند و نیازی به کوچک کردن خود زیر سقف کوتاه همبستگی ندارند.
۳. این ظرفیت در شرایط ویژه و اضطراری ایجاد شده است و ابدی نیست. بنابراین اگر ایشان نتوانند از این گنجایش بهرهٔ شایسته ببرند و با کنشهای غیر مسئولانه این فرصت را ضایع کنند، عملاً یک جریان بزرگ ملی را به سمت شکست بردهاند.
به خاطر ایرانمان و مجیدرضاهایش وظیفه داریم به هوش باشیم.
نظر کنونیام این است که علیرغم همهٔ غوغاها، ایران با خطر تجزیه روبرو نیست. جدای از اینکه تجزیهطلبان کسر اندکی از جامعهٔ اقوام ایرانی را میسازند، کردستان و بلوچستان به دلیل حساسیت امنیتی بسیار بالا برای ترکیه و پاکستان، در افق چنددههٔ آینده امکان استقلال نخواهند یافت.
ترکیب جمعیتی خوزستان نیز به گونهای است که آن خطه مسیر تجزیه را به سمت تبدیل به یک کشور عربی نخواهد پیمود. بزرگی و پرجمعیتی استانهای آذرینشین و تکثر بسیار بالای این مناطق مهمترین مانع برای جنبش پانترکی است.
اما اینها را خود تجزبهطلبان هم میدانند.
عمدهٔ تجزیهطلبها در واقع دنبال ساختن یک کشور متمدن نیستند. فضایی مستقل را میطلبند که قوانین قبیلهای را در آن حاکم کنند. قبیلهگرایی هم در بیشتر مناطق ایران همین امروز با مقاومتهای بالایی روبرو است.
گرایش سراسری و رادیکال به ملیگرایی یکی از نتایج زوالگرایی است. مرحلهٔ بعدی هم تشکیل یک دولت اقتدارگرای ملی است. این را مدتهاست که گفتهام.
تنها گزینهای که شاید بتواند آلترناتیوی دموکراتیک بسازد، پهلوی است. این شانس را میتوانید از دست دهید ولی با واقعیت نمیتوانید سرشاخ شوید.
میدانم که بیشترتان چنان سرشار از هیجان هستید که تحمل شکستی دیگر از واقعیت را ندارید، اما روی کار آمدن یک حکومت اقتدارگرا پس از جمهوری اسلامی یک انتخاب طبیعی است. یعنی یا دولت تشکیل نمیشود یا اگر قرار باشد تشکیل بشود، قطعا اقتدارگرا است.
این را چپها به درستی درک کردند و تلاششان برای آویزان شدن به «انقلاب زنانه» و شعار «زن، زندگی، آزادی» و ساختن دهها اسب تروا به سبب همین درک و تحلیل درست از آینده است. آنها نمیخواستند در چرخهٔ طبیعی حذف شوند، ولی شوربختانه کوشششان راه به جایی نخواهد برد.
۱.مدتی پیش یک گروهی چند توییت قدیمی من را بازنشر کردند تا مرا مثلاً به قالیباف نسبت بدهند و از این طریق از میدان خارج کنند. این مدت چیزی ننوشتم چون دون شأن خودم میدانستم که خودم را برای عدهای که خود ما لبهایشان را از پایبوسِ ریشهری و دری نجفآبادی جدا کردهاییم اثبات کنم.
۲. حقانیت من محل اعراب نیست و بنابراین خیلی هم برایم مهم نیست که دیگران دربارهٔ من چه فکر میکنند اما برای پایبندی به حقیقت و به سبب خواست بسیاری از دوستانی که واقعیت را میدانند، این موضوع را توضیح میدهم.
۳. وقتی وارد توییتر شدم هرچند خود را پالوده میپنداشتم اما اساساً به واسطهٔ منابع و محیطهایی که در معرضشان بودم، بیشتر به چپ گرایش داشتم. تنها موردی که امروز خودم را بخاطر آن شایستهٔ نقد و سرزنش میدانم همین است.
عمدهٔ جریانهایی که در این سه ماه میانداران میدان رسانه بودند، بیش از آنکه پایان جمهوری اسلامی را دنبال کنند، دمیدن در روح مردگان سیاسی را پی گرفتند که مدتها بود جامعه از آنها و محتوای واپسگرایشان عبور کرده بود. باید بپذیریم که موفق هم بودند. این از اثرات محافظهکاری آگاهترهاست.
فیالمثل جریانهایی که انقلاب ۵۷ را ساختند و با داشتن سوابق تروریستی، در دههٔ اول انقلاب هر جنایتی توانستنهاند کردند یا دیگری همین اصلاحطلبهای حقهباز که امروز همه تحت عناوینی تازه در حال حقنه شدن به عوامند، با این هدف که سرشان برای پس از جمهوری اسلامی بیکلاه نماند.
مردم یکشبه آگاه نمیشوند. البته بیشتر طبقات جامعه که اعتراضات پیشین را ساخته بودند از این مرحله عبور کردهاند و نیک و بدشان را بهتر از هر کسی میدانند، اما اتفاقاً آن بخش پرمدعای عمدتاً تحصیلکرده که توهمش از تغییر، اسکاندیناوی شدن ایران است به سبب درک موهومش از واقعیت عقب ماند.