بر این باورم که همه چیز در توسعه خلاصه میشود. تنها راه خشنودی عمومی، برقراری عدالت، بازیابی آزادی و نیل به رفاه مطلوب، فقط توسعه است.
هم به استقراء و هم به استنتاج میتوان این را دریافت. دموکراسی بدون توسعه به دست نمیآید، زیرا... (۱)👇🏽
بنای دموکراسی بر پایهٔ ارزشهایی است که در شرایط رفع نیازهای اولیه معنای خود را از دست میدهند. هیچ مثالی از جامعهٔ آزاد یا جاکعهٔ دموکراتیک (این دو با هم متفاوتند) نمیتوان آورد که در آن قبل از تحقق توسعه، آزادی یا دموکراسی و حتی عدالت محقق شده باشند. به این مثالها ...(۲)👇🏽
دقت کنید: حماس، مصر و افغانستان نمونههایی از دموکراسیهای پیش از توسعه هستند که نهایتاً به فاجعه ختم شدند. دربارهٔ آزادی هم همین است.
حالا اینها چه ربطی به پرسش ابتدایی دارند؟
در نظر داشته باشید که...(۳)👇🏽
۱. عدهای هم انتظار دارند در جنگ گزندی به آنچه دوست دارند نرید. نه عزیز جان؛ جنگ است، خانمانبرافکن و جانسوز است.
این هم از مرام طرف مقابل بود که به همین بسنده کرد وگرنه دمار از روزگار ایذان در میآمد. شما هم اگر آسیبی دیدهاید به این فکر کنید که چرا این جنگ شروع شد.
۲. به این فکر کنید که کوتاهیِ برآمده از عافیتطلبی و خودخواهیِ شما در براندازی این حکومت پای شما را به این جنگ کشاند. اگر آن زمان که جوانان شجاع آبان ۹۸ در خیابان حماسه میآفریدند با وقاحت تحقیرشان نکرده لودید یا با بزدلی کنار ننشسته بودید، امروز فغانِ جنگ سر نمیدادید.
۳. وقتی به مدیحت و هواخواهی نیروی نظامی متمرکزی میپردازید که موشک با سر جنگی یک تنی به مناطق مسکونی اسرائیل گسیل میدارد، نباید انتظار شاخهگل از طرف مقابل داشته باشید.
این توقعی که شما از جنگ دارید را کسی حتی درک هم نمیکند که ما بزنیم و آنها نزنند.
۱.بازیگران اصلی داستان اینجا حاضر هستند.
از راست به چپ، پرویز یعقوبی، مهدی ابریشمچی، مسعود رجوی و موسی خیابانی.
پرویز یعقوبی همسر مینا ربیعی و مسعود رجوی همسر اشرف ربیعی، با هم باجناغ بودند.
با انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، یعقوبی و همسرش، هر دو از کادرهای قدیمی، از سازمان جدا شدند.
۲. یعقوبی پس از جدا شدن از سازمان، انشعابی را بنیان گذاشت که تحت عنوان «مجاهدین خلق ایران» سازماندهی میشد ولی به سبب منفور شدن نزد مجاهدین توفیقی نیافت.
روایتهای او و همسرش مینا از مسعود رجوی و ارتباطش با مریم عضدانلو اما دست اول و ارزشمند هستند.
۳. در ۳۰ خرداد ۶۰، سازمان مجاهدین خلق اعلام قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی کرد. همان شب مسعود رجوی رهبر ارشد سازمان به همراه بنیصدر و دخترش با هواپیما به پاریس رفتند و رهبری مجاهدین در داخل ایران به عهدهٔ موسی خیابانی گذاشته شد.
مسئول حفاظت سازمان، مهدی ابریشمچی بود.
۱. شاهزاده رضا پهلوی ستون یک اتحاد در جبههای واحد است و عبور از او لطمهای بزرگ به جریان ایرانخواهی است. به این سبب که باعث گسست پیوندهایی که جبههٔ ایرانگرایان را در کنار هم به نیروی تأثیرگذار تبدیل کرده است، میشود.
این ولی به این معنا نیست که در برابر اشتباهات منفعل باشیم.
۲. به عنوان بخشی از جنبش ایرانگرایی، موظفیم بکوشیم تا او را از همنشستی با ایرانستیزان بر حذر داریم. فراموش نکنیم که «جامعهٔ ایران بشدت ملیگراست».
ایشان باید به این نقطه برسند که پتانسیل لازم برای پیشبرد امور را دارا هستند و نیازی به کوچک کردن خود زیر سقف کوتاه همبستگی ندارند.
۳. این ظرفیت در شرایط ویژه و اضطراری ایجاد شده است و ابدی نیست. بنابراین اگر ایشان نتوانند از این گنجایش بهرهٔ شایسته ببرند و با کنشهای غیر مسئولانه این فرصت را ضایع کنند، عملاً یک جریان بزرگ ملی را به سمت شکست بردهاند.
به خاطر ایرانمان و مجیدرضاهایش وظیفه داریم به هوش باشیم.
نظر کنونیام این است که علیرغم همهٔ غوغاها، ایران با خطر تجزیه روبرو نیست. جدای از اینکه تجزیهطلبان کسر اندکی از جامعهٔ اقوام ایرانی را میسازند، کردستان و بلوچستان به دلیل حساسیت امنیتی بسیار بالا برای ترکیه و پاکستان، در افق چنددههٔ آینده امکان استقلال نخواهند یافت.
ترکیب جمعیتی خوزستان نیز به گونهای است که آن خطه مسیر تجزیه را به سمت تبدیل به یک کشور عربی نخواهد پیمود. بزرگی و پرجمعیتی استانهای آذرینشین و تکثر بسیار بالای این مناطق مهمترین مانع برای جنبش پانترکی است.
اما اینها را خود تجزبهطلبان هم میدانند.
عمدهٔ تجزیهطلبها در واقع دنبال ساختن یک کشور متمدن نیستند. فضایی مستقل را میطلبند که قوانین قبیلهای را در آن حاکم کنند. قبیلهگرایی هم در بیشتر مناطق ایران همین امروز با مقاومتهای بالایی روبرو است.
گرایش سراسری و رادیکال به ملیگرایی یکی از نتایج زوالگرایی است. مرحلهٔ بعدی هم تشکیل یک دولت اقتدارگرای ملی است. این را مدتهاست که گفتهام.
تنها گزینهای که شاید بتواند آلترناتیوی دموکراتیک بسازد، پهلوی است. این شانس را میتوانید از دست دهید ولی با واقعیت نمیتوانید سرشاخ شوید.
میدانم که بیشترتان چنان سرشار از هیجان هستید که تحمل شکستی دیگر از واقعیت را ندارید، اما روی کار آمدن یک حکومت اقتدارگرا پس از جمهوری اسلامی یک انتخاب طبیعی است. یعنی یا دولت تشکیل نمیشود یا اگر قرار باشد تشکیل بشود، قطعا اقتدارگرا است.
این را چپها به درستی درک کردند و تلاششان برای آویزان شدن به «انقلاب زنانه» و شعار «زن، زندگی، آزادی» و ساختن دهها اسب تروا به سبب همین درک و تحلیل درست از آینده است. آنها نمیخواستند در چرخهٔ طبیعی حذف شوند، ولی شوربختانه کوشششان راه به جایی نخواهد برد.