پژوهشگر، علاقهمند به حوزه نوآوری و سیاستگذاری عمومی| ما محکوم به امیدیم!
Mar 2 • 9 tweets • 9 min read
بازی بزرگ شاید آغاز شده باشد!
آنچه در خاورمیانه در حال روی دادن است، نوعی از نظم جدید است. از پیام اوجالان، مذاکرات آمریکا و روسیه در عربستان تا تحولات سوریه و حضور ترکیه و حتی جنگ روسیه-اوکراین را باید در یک بازی بزرگ دید.
خلاء قدرت ناشی از حذف نیروهای شبهنظامی وابسته به ایران و آنچه محور مقاومت نامیده میشد، در حال پر شدن توسط بازیگران منطقهای است، و این میتواند سرآغاز آینده جدید منطقه باشد. منطقهای بدون حضور ایران.
سناریوهای مختلفی برای تحولات چند ماه آینده میتوان در نظر داشت. در این رشتو به بازخوانی پیام اوجالان و سناریوی بزرگتری که این پیام میتواند ایجاد کند پرداخته شده است؛
پیامی که ممکن است ریشه تحولات بزرگی در ماههای پیش رو باشد!
سناریوی #اوجادلا (Öcadela)
عبدالله #اوجالان در حال تبدیل شدن به نلسون ماندلای منطقه است.
اوجالان نیز مشابه با نلسون ماندلا در گذشته به دلیل اقدامهای خشونتآمیز در نبرد علیه دولت آپارتایدی، دستگیر و زندانی شده است.
ماندلا پس از دههها زندان، و در حالی که اعتباری قابل توجه در میان مخالفان حکومت آپارتایدی داشت، در سه نامهای که از زندان نوشت، به مرور از یک رهبر طرفدار خشونت تبدیل به رهبری طرفدار صلح شد. او توانست در این تغییر و گذار، او همچنان رهبر طرفداران حقوق سیاهپوستان باقی بماند و حتی سایرین را به سمت خود بکشاند.
چه روزهایی که او برای این حق مدنی خود دست به خشونت زده بود و چه زمانی که او به اتکاء صلح، از هر خشونتی پرهیز کرد، به خوبی توانست طرفداراناش را راضی کند که تغییر را بپذیرند و همراه آن شوند. او به آنان قبولاند که امروز دیگر به روشهای خشونتآمیز نیازی نیست و دیگر حالا میتوان به صورت صلحآمیزی به آن دست یابیم.
ماندلا بر اساس همین تغییر بود که استراتژی «میبخشیم، اما فراموش نمیکنیم» را گسترش داد و با آن توانست مسیر توسعه آفریقای جنوبی را هموار کند.
حالا اوجالان نیز در حال بازآفرینی این نقش اسطورهای و ماندگار است، اما به شیوهی خودش. اوجالان در روزهای گذشته در دیداری با نمایندگان طدفدار کردها، در زندانی در ترکیه، نامهای را منتشر کرد که اهمیتی تاریخی دارد.
برای فهم اهمیت این نامه باید در نظر داشت که اوجالان اگرچه عنوانش رهبر «حزب کارگران کردستان» (پ.ک.ک.) است؛ اما فراتر از این حزب، او دارای اعتباری غیرقابل مقایسه با هیچ رهبر کرد دیگری، در میان کردهاست.
اوجالان در نامهاش دیدگاهی فراتر از یک صلح برای حقوق کردها را طرح میکند. او از این منظر آغاز میکند که «نیاز به یک جامعه دموکراتیک اجتناب ناپذیر است». نتیجه این نگاه آن است که «تنها از طریق یک جامعه دموکراتیک و فضایی سیاسی آزاد میتوان به احترام به هویتها، آزادی بیان و سازماندهی دموکراتیک گروههای مختلف جامعه دست یافت.» و «در مسیر تحقق یک نظام سیاسی پایدار، هیچ جایگزینی برای دموکراسی وجود ندارد». به این ترتیب او برنامه نهاییاش را اعلام میکند: «خواهان زمین گذاشتن سلاح هستم و مسئولیت تاریخی این درخواست را برعهده می گیرم... این کار بهصورت داوطلبانه انجام میشود. پکک باید کنگره خود را تشکیل دهد و تصمیم بگیرد.»
به این ترتیب اوجالان با یک مسوولیتپذیری تاریخی پای در راه و برنامهای گذاشته است که میتواند به بزرگترین موفقیتها یا شکستها ختم شود.
Feb 23 • 9 tweets • 9 min read
امروز #انتخابات_آلمان برگزار میشود.
انتخابات آلمان یکی از پیچیدهترین سازوکارهای انتخاباتی در جهان شناخته میشود، گویی چندین متخصص #نظریه_بازیها آن را طراحی کردهاند:
۱-برگه رای و رایدهی در آلمان چگونه است؟
برگه رای در انتخابات آلمان (تصویر زیر) دو ستون دارد، یکی برای رای به یک فرد و دیگری برای رای به یک حزب.
به این ترتیب هر رایدهنده در انتخابات بوندستاگ دو رای دارد: یک رای برای انتخاب نماینده مستقیم از حوزه انتخابیه خود (رای اول) و یک رای برای انتخاب حزب (رای دوم)
درنتیجه نیمی از نمایندگان مجلس (#بوندستاگ) افراد انتخابشده در حوزههای انتخاباتی هستند و نیم دیگر نمایندگان احزاب سیاسی هستند.
به عبارت دیگر در محیط کوچکتر، فرد انتخاب میشود چون قابل شناسایی است و صلاحیت او بر اساس ادراک جمعی بررسی میشود. اما در محیط بزرگتر، نیاز به سازمان (حزب) است و نمیتوان به فرد به تنهایی اعتماد کرد. حزب به عنوان یک سازمان، نوعی از اعتماد جمعی را نمایندگی میکند.
این وابستگی متقابل میان محیط کوچکتر و بزرگتر، نوعی مهار دوگانه ایجاد میکند که در آن سازمان یا همان حزب فرد را کنترل میکند و افراد نیز به عنوان نمایندگانی از مردم بر سازمان کنترل دارند.
۲-نمایندگان مجلس چگونه انتخاب میشوند؟
به دلیل تفکیک رای فردی از حزبی به این ترتیب سهم هر حزب از دو طریق قابل محاسبه است:
۱.یک بار سهم اعضاء آن حزب که توانستهاند به عنوان رای اول حوزه انتخاباتی خود وارد بوندستاگ شوند، مبنا قرار میگیرد و از سوی دیگر،
۲.سهم هر حزب بر اساس رایی که از طریق ستون دوم، یعنی رای حزبی آورده است.
به این ترتیب سهم هر حزب از دو مسیر محاسبه میشود و سهم اصلی برابر با جمع آنهاست.
اما در قانون انتخاباتی آلمان سازوکارهایی برای متناسب کردن این دو سهم در نظر گرفته شده است:
تا پیش از قانون جدید (۲۰۲۳) این تناسب از طریق افزایش کرسیهای جدید جبران این تفاوت انجام میشد، اما بر اساس قانون جدید، این امر از طریق کاهش کرسیها. به منظور تشریح آنچه در این خصوص اتفاق میافتد با یک مثال فرضی قانون جدید و قدیم مقایسه میشوند.
مثال فرضی: فرض کنید که یک حزب بر اساس رأیهای دوم (رایهای حزبی) ۲۸ کرسی سهم داشته باشد، اما اعضاء آن حزب در ۳۰ حوزه انتخابیه پیروز شده باشند.
تا پیش از قانون جدید انتخابات، افرادی که رای اول حوزه انتخاباتی خود میشدند، مستقیم وارد مجلس میشدند. و به منظور حفط این نسبت، کرسیهای جدیدی به مجلس افزوده میشد. به این ترتیب از طریق سازوکاری به نام کرسیهای اضافی این عدمتناسب جبران میشد.
اما بر اساس قانون جدید انتخابات فقط ۲۸ نفر از برندگان حوزههای انتخابیه که بالاترین درصد آرا را دارند، وارد بوندستاگ میشوند. به عبارت دیگر به صورت وارون حزبی که افرادش از خودش معتبر باشند، تنبیه میشود. در حالی که در گذشته پاداش میگرفت.
در حالت عکس، اگر به حزب ۳۰ کرسی تعلق بگیرد اما ۲۸ نفر از نامزدهای حوزههای انتخابیه برنده شده باشند، ۲ کرسی باقیمانده توسط لیست حزبی جبران میشود. یعنی اگر حزبی معتبر از افرادش باشد، میتواند نمایندگانی را از طرف خود به مجلس بفرستد.
به عبارت دیگر تا پیش از قانون جدید انتخابات، هر کاندیدایی که بیشترین رای حوزه انتخاباتی خود را میآورد وارد مجلس میشد. اما در قانون جدید این امر مانند گذشته نیست. کاندیدایی وارد بوندستاگ میشود هم خودش و هم حزبش از سهمیه لازم برخوردار باشند.
Jul 29, 2024 • 6 tweets • 4 min read
بررسی دولت پزشکیان در ۴ سناریو:
⚛️سناریوهای دولت پزشکیان
زندگی پر است از اتفاقات و رویدادهایی که وضعیت ما را دچار تغییر میکنند. به این ترتیب آینده، بیش از آنکه پیشبینیپذیر باشد، پر است از عدمقطعیت.
برای قرنها بشر تلاش میکرد تا پیشبینی بهتری از آینده داشته باشد و به اتکاء آن پیشبینی بتواند، هم تصمیمهای بهتری بگیرد و هم منافع خود را افزایش دهد. اما این تلاشها به بشر نشان داد تا به جای پیشبینی، بهتر است خود را برای آیندههای باورپذیر آماده کند، به همین دلیل مفهوم «برنامهریزی پابرجا» شکل گرفت، یعنی آمادگی برای آینده.
برنامهریزی و سیاستگذاری در دنیای امروز یعنی آمادگی برای سناریوهایی که میتوانند شکل بگیرند، و هر یک از آن سناریوها میتواند وضعیت ما را متفاوت از امروز کنند.
به همین دلیل ابتدا باید سناریوهای مختلفی که ممکن است رخ دهند، شناسایی و چارچوببندی شوند.
⭕️سناریوهای آینده دولت پزشکیان
آینده این دولت و کارنامه آن را میتوان تابع دو عدمقطعیت کلیدی زیر دانست:
1️⃣همراهی یا تقابل داخلی: اینکه آیا دولت پزشکیان حمایت یا تقابل حاکمیت و به دنبال آن نیروهای سیاسی پرنفوذ در ساختار حاکمیت را داشته باشد یا نه، نقطه شروع شکلگیری یک همراهی یا تقابل خواهد بود. اگر دولت پزشکیان بتواند همراهی حاکمیت را کسب کند (برخلاف روحانی) میتواند نقطه شروع یک آشتی ملی باشد.
2️⃣انزوا یا تعامل خارجی: تحریمها و فشارهای خارجی دولت ایران را در نقطهای شکننده قرار داده است. شکلگیری یک توافق خارجی با بازیگران جهانی یا عدم آن، عدمقطعیت دیگر است.
به این ترتیب ۴سناریو ساخته میشود (تصویر زیر). فراموش نکنید که سناریوها وضعیتهایی از آینده هستند که تابع تصمیمهای شما نیستند، بلکه بر شما تحمیل میشوند.
✳️سناریوی دوباره برجام
در این سناریو مشابه با تجربه برجام، دولت یک توافق جهانی را پیش میبرد، اما فقدان همراهی حاکمیت و سنگاندازی در برابر آن، بهرهبرداری از نتایج آن را امکان ناپذیر میکند.
تجربه تلخ برجام منجر به تحریک سرمایهگذاری خارجی (FDI) در ایران نخواهد شد. به این ترتیب افزایش فشارهای اقتصادی منجر به شکست کامل دولت خواهد شد.
یکی از بزرگترین پیامدهای چنین سناریویی، قلع و قمع تعداد زیادی از افراد آزادیخواه و روشنفکر، به همراه بخشی از تکنوکراتهای توانمند، به بهانههای امنیتی خواهد بود که مسیر توسعه آینده را سخت میکند.
Jun 21, 2024 • 10 tweets • 17 min read
از قطعی اینترنت ۹۸ در حدود ۵ سال می گذرد. روایت این قطعی به دلایل زیادی اهمیت دارد. آبان۹۸ اما تنها سرآغاز سلسله اتفاقاتی است که بعدترها ما را رساند به اینجا، همینجایی که «مایوستر از این حرفها باشیم که به آینده امید داشته باشیم».
من هم میخواهم روایت خود را از آنچه دیدم و انجام دادم، داشته باشم. روایت نسلی که خیلیهایشان سرنوشتهایی کموبیش مشابه داشتند و شاید برای آنان که امروز انتخابات را دنبال میکنند، تکرار شود. من از سالها قبلترش شروع میکنم.
سالها قبلتر
این روزها که انتخابات ریاستجمهوری در حال برگزاری است، برای من یادآور روزهایی دورتر است، انتخابات سال ۹۲. اینکه این حادثه چگونه با سرنوشت من و همنسلهای من پیوند خورد.
احمدینژاد که انتخاب شد، کارشناسی ارشد ما تمام شده بود. شبی که انتخابات مرحله دوم ۸۴ بود، گودبایپارتی رضا و سمیرا بود. آنجا بود که اولین بار کسی از همنسلان ما میگفت «دیگر این کشور جای زندگی کردن نیست». تا پیش از آن هم خیلیها مهاجرت کرده بودند، اما قرار بود بروند درس بخوانند و برگردند. حداقل آن روزها چنین فکر میکردیم.
انتخابات ۸۸ اما دیگر اغلب اطرافیان و همکلاسیهایم را برای رفتن مصمم کرده بود. ما خسوخاشاک، در خیابانها کتک خورده بودیم، دستگیر شده بودیم و کشته شده بودیم. در راهپیماییهای بعد از ۸۸ بارها از زیر کتک و باتوم نجات پیدا کرده بودم، با مرگ وحشتناک ندا آقاسلطان بارها گریسته بودیم. در عاشورای ۸۸ وقتی مرا داشتند میبردند، این سونیا بود که مرا از دست ماموران نجات داد. در همان روزها خواهرم و همسرش هم از ایران رفتند.
و حالا ما داشتیم مناظرههای انتخاباتی ۹۲ را از تلویزیون میدیدیم. روحانی که روزی ما از او متنفر بودیم، حرفهایی میزد که اندکی برایمان امید داشت. شعارش آن بود: بهاری که پشت زمستان مانده است.
ولی هیچوقت نمیدانستم که چند ماه بعد، از دفتر او به من تلفن خواهد شد. من که در کل خانوادهام، از عموها و خالهها و داییها و عمهها و فرزاندانشان هیچکدامشان هیچگاه در نظام جمهوری اسلامی حتی یک رییس اداره هم نبودند و در هیچ سازمان حکومتی نیز استخدام نشده بودند. حتی در میان عموها و خالهها و داییها و عمههای پدر و مادرم و فرزندان آنها هم چنین کسی نبود. درست مثل خانوادهی همسرم، سونیا.
سال ۹۲ پس از آن سالهای ناامیدی، کمی امید به نسل ما برگشته بود. امید به یک زندگی نرمال در یک کشور نرمال. برای همین بود که رفته بودیم رای داده بودیم و در کمال تعجب انتخابات را برده بودیم. میگویم ما برده بودیم، چون ما ناامیدهایی که سلاحمان امید بود، رای داده بودیم. من و دوستان و همکارانم شاد آن شب به خیابان ریخته بودیم. بعدش هم برجام به ما امید داد و فکر میکردیم میتوانیم تغییراتی در نظام حکمرانی ایران بدهیم. فکر میکردیم دولت میتواند خیلی چیزها را تصحیح کند. من با همین رویاها به دولت رفته بود.
در دوره اول همه چیز بهتر بود، اینترنت به سرعت داشت رشد میکرد. تا سال ۹۵ هنوز 3G هم حتی حرام بود و اینترنت بالای ۱۲۸Kbit/s ممنوع. و کل کسانی که همان سال ۹۲ اینترنت بالای ۱۲۸ کیلو داشتند فقط ۳۰۰هزار نفر بودند، از جمعیت ۸۵ میلیونی.
وقتی به دولت رفتم و کار را شروع کردیم همهی کارها با سرعت جلو میرفت. اکوسیستم استارتآپی شکل گرفت. شرکتهای بزرگ به وجود آمد و همهی اینها دلیلهای بزرگی بودند که به من و ما نشان میداد میشود کارهایی کرد. مصممترمان میکرد تا در دولت بمانیم، هرچند موانع زیادی هم پیش رویمان بود.
بعضی چیزها هم از قبل مانده بود و میراث گذشته بود، که نمیشد از بین بردش، تنها میشد تا حد ممکن آنها را کمخطر کرد، مانند سیستم فیلترینگ، مانند فیلترینگ شبکههایی مانند یوتیوب و توییتر، مانند تفکیک ترافیک داخل و خارج. اما آن سرعت بالای نفوذ اینترنت و شکلگیری شرکتهای فناوری آنقدری خوبی داشت برای ایران که بتوانیم خودمان را راضی کنیم که باید ماند و ساخت. شاید این تنها فکر من نبود. شاید فکر خیلیهای دیگری که آمده بودند به دولت تا بسازند، مثل کاوه مدنی و تیم خوبش، مثل محمد فاضلی، محمد درویش، مهدی آهویی و یک فهرست طولانی که از نوشتناش پرهیز میکنم.
تا آنکه رسید به آبان ۹۸. رسید به شروع روزهای تلخ، آغاز یک تسویه حساب سیاسی که حالا نسل ما هم ناخواسته درگیرش شده بود. البته ماجرا از روزها قبلترش شروع شده بود. به نظرم نشانه این تغییر از زمانی بود که کاوه مدنی مجبور شده بود از ایران خارج شود. سرنوشتی که شاید منتظر خیلیهایمان بود. آنان در شبنامهها، بولتنها و تلویزیون بیپروا به ما میگفتند نفوذی و جاسوس و تهدید میکردند. همانهایی که هنوز هم هستند و میگویند.
رسیده بود به آبان ۹۸ و من که تمام سالهای زندگیام برای تغییر این فضا جنگیده بودم، حالا در آن طرف میز نشسته بودم. به یاد کتاب «هیاهوی زمان» افتادم، زندگی شوستاکوویچ آهنگساز روشنفکر و آزادیخواه روسی در دوران استالین و خروشچف، که از قضا روزها مسوول فرهنگستان شوروی بود و شبهایش در کابووس دستگیری. جایی که میگوید: «و حالا به نظر خودِ جوانش چه میآمد که کنار جاده ایستاده بود و بهتزده رد شدن اتومبیلی دولتی را تماشا میکرد؟ شاید این یکی از تراژدیهایی است که زندگی برای ما در آستین دارد: تقدیرمان این است که در پیری تبدیل به همان چیزی شویم که در جوانی بیش از هرچیز دیگری از آن بیزار بودیم».
و من برای رهایی از این تراژدی باید تصمیمهایی میگرفتم که فردا بتوانم به وجدان خودم پاسخ بگویم، حتی اگر هزینههای بزرگی داشته باشد. بسیاری از آن جوانانی که در طول دولت روحانی با همین تلفنها به دولت دعوت شدند، سرنوشتشان کموبیش مشابه من بود.
حالا که تجربههای تلخی ماند یورش ماموران امنیتی به خانه را از سر گذارندهام، حالا که بارها وسایل شخصیام مانند موبایل و لپتاپهایم جلب شده و هر بار خریدهام دوباره جلب شده است. حالا که تجربه کردهام که ماموران امنیتی سوشالهایت را میگیرند و جای تو مینشینند به خواندن پیام و پیام فرستادن، حالا که برای مدتها هیچ کلاسی در دانشگاه ندادهاند و ممنوعالکار بودهام، حالا که تجربه دههاساعت بازجویی داشتهام و تمامی اینها نه تنها برای من، بلکه برای همهی آنهایی که من بهشان تلفن زدم و دعوت به کارشان کردم، روی داده است، مثل معاونم در سازمان فناوری، باید گفته شود.
حالا که پس از چند سالی ممنوعالخروجی توانستهام از ایران بیرون بیایم. هرچند این یادداشتها هیچ چیز افشاگرانهای ندارد، تنها روایت من است از ماجرا. شاید مرتبشدهی همان چیزهایی که پیش از این گفته شده است. تنها روایت میکنم، چراکه شاید از آن تراژدیهایی که زندگی در آستین دارد، الان در انتظار زندگی شما نشسته باشد.
هرچند خوب میدانم که این روایت هم یعنی حملههای نیروهای سیاسی. چون هیچ واقعیت، نه سیاه مطلق است و نه سفید مطلق، چیزی است میان این دو. و کسانی که انتظار دارند، این روایت سراسر سیاهی باشد، به همان اندازه برآشفته میشوند که کسانی که انتظار دارند، سراسر سفید باشد. من تنها میتوانم روایتگر شخص خود و تجربههایم باشم. هرچند شاید احساس یا عملکرد دیگران را دیده باشم، اما نمیتوانم روایتگر آنان باشم، چرا که برداشت من میتواند به هزاران دلیل اشتباه باشد. پس من تنها تلاش میکنم در مرزهای روایت شخص خود باقی بمانم.
کسانی که تجربه بازجوییهای بلندمدت را داشته باشند، خوب میدانند که بازجو در ذهنشان باقی میماند، زندگی میکند، تغییر میکند ولی همواره یک بازجو میماند. این بازجو است که مینشیند و از تو بازجویی میکند، فرقی ندارد کجا باشی، یا حتی از طرف چه کسی بازجویی کند، تنها مینشیند و بازجویی میکند. پس پرسشها ابتدا مثل بازجوها پرسیده میشود و بعد من روایت خود را نیز بر آن اضافه میکنم. روایتها در {} آمده است و جواب بازجوی همیشه حاضر من که اکنون سه سالی است با من زندگی میکند، در ادامه سوال.
۱-تو در آبان۹۸ رییس سازمان فناوری بودی. این سازمان چه نقشی در قطعی اینترنت داشت؟
وزارت ارتباطات چندین سازمان اصلی زیرمجموعه دارد که مهمترین آنها عبارتند از: سازمان تنظیم مقررات (CT)، سازمان فناوری اطلاعات (IT)، زیرساخت، پست، فضایی.
هر سازمان مستقل از دیگری است و رئوسای این سازمانها همگی معاون وزیر و همسطح هستند، یعنی تصمیمگیریهایشان مستقل از همدیگر است.
درگاه ورودی اینترنت مربوط به شرکت زیرساخت است و اساسا در حوزهی کاری سازمان فناوری قرار ندارد. اساسنامه هر دو سازمان بر روی سایتهای این سازمانها قابل دسترسی است.
{خوب میدانم که این پاسخ حقوقی است، در برابر دادگاه. بله من به لحاظ قانونی نه در حیطهی اختیاراتم بود و نه نقش داشتم، اما بازیگری انسان فراتر از نقشهای تعریفشده در اساسنامهها و قانونها است. برای همین است که باید از آنها هم بگویم.
از اینکه اگر این ظلم یا حماقت یا فاجعه یا هرچیزی که شما مینامیدش را دیدی و نتوانستی کاری بکنی، پس چرا ماندی؟ این را بازجو از شما نمیپرسد، این را وجودان شما میپرسد. بازجو فقط با واقعیتها کار دارد. اما من جواب این پرسشهای وجدان را نیز روایت خواهم کرد.}
Apr 30, 2024 • 12 tweets • 3 min read
#جامعه_آونگی ایران در ۲۰۰ سال اخیر مدام میان دوگانه #استبداد و #هرجومرج حرکت کرده است.
وقتی حکومتها فشارها را از حد گذارنده و از آستانهی تحمل جامعه (یا همان حدِ نهایی قدرت حکومت) عبور میکنند، یک ضربهی سخت دریافت میکنند.
رشتویی به مناسبت چاپ کتاب #ضربه_سخت
/۱
ضربهی سخت به حکومت است که منجر به تغییر حکمرانان در ایران میشود.
به دنبال این ضربهی سخت است که جامعهی ایرانی به دنبال سهم خود از قدرت حرکت میکند، اما به دلیل آنکه جامعه، ظرفیت نهادی لازم برای حکمرانی و مدیریت این قدرت را ندارد به سرعت در دام یک هرجومرج دستوپا میزند.
/۲
Mar 10, 2024 • 8 tweets • 2 min read
این فیلم تاسفبار از رفتار غیرمدنی یک روحانی، نه تنها دردآور است، بلکه نشانه ۸ آسیب #ایران_امروز هم هست:
۱-مردان منفعل
حداقل انتظار از #مردان_تماشاچی حمایت از #انسانیت است.
کاش مردان به جای آن چیزی که #غیرت مینامند، و با آن #زنان خود را میکشند، کمی به انسانیت حساسیت داشتند!
۲-فقدان احترام به #حریم_خصوصی
فیلم گرفتن از زنی که پشت دیوار فرزندش را به آغوش گرفته است، نشاندهنده است که این فرد هیچ ادراکی از حریم خصوصی ندارد، هرچند بیشتر اشکارکننده یک #انحراف_جنسی تهوعآور هم هست.
Feb 18, 2024 • 6 tweets • 3 min read
سال ۱۳۳۹ جمعی از اسلامشناسان، از جمله آیتالله #مکارم_شیرازی، کتاب «زن و انتخابات» منتشر کردند.
بر اساس استدلالهای کتاب زنان از لحاظ جسمی، روحی و عقلی نه تنها حق شرکت در انتخابات ندارند، بلکه #مشارکت اقتصادی و اجتماعی آنان نیز دارای مشکل است.
رشتویی درباره این کتاب
/۱
در ابتدا از جنبههای مختلف پایینتر بودن #زن از مرد استدلال شده است! برخی از این جنبهها قابل توجه است مانند توانایی بویایی با آزمایش #بوی_لیمو!
آنان مدعی هستند که حتی حس شنوایی یا لامسه زنان نیز ضعیفتر از مردان است و همینها پایههای علمی عدم صلاحیت زنان در انتخابات میشود!
/۲
Jan 22, 2024 • 11 tweets • 3 min read
از سال ۱۳۲۰ تاکنون، ایران تنها در ۲ دوره توانسته است #رشدـاقتصادی مثبت را برای حداقل ۵سال تجربه کند و این رشد به پایینتر از سال آغازین هم نرسد.
یادداشتی به مناسبت زادروز #عالیخانی برجستهترین #تکنوکرات ایرانی است که رشد اقتصادی دهه ۴۰ به شدت وابسته به نگاه و تفکر او بوده است./۱
این ۲دوره (۸-۱۳۴۲ و ۸۴-۱۳۷۶) دارای ویژگیهای کموبیش یکسانی هستند؛ که برخلاف انتظار به هیچ عنوان اقتصادی نیستند! بلکه ویژگیهایی فراتر از اقتصادند.
سیاستهای اقتصادی هر ۲دوره بارها و بارها نیز آزمون شدند و البته به همان نتایج نرسیدند، چون به سیاستهایی فراتر از اقتصاد نیاز بود/۲
Oct 7, 2021 • 13 tweets • 4 min read
سریال کرهای «بازی مرکب» #SquidGame این روزها تبدیل به یکی از محبوبترین سریال #نتفلیکس شده است. موفقیت یک سریال کرهای، با بازیگران و زبان کرهای، بر پایه فرهنگ عامیانه کرهای حاصل یک اتفاق نیست، بلکه حاصل یک نگاه راهبردی است/۱:
vrgl.ir/RcipJ
نتفلیکس در همان اوایل کارش متوجه یک واقعیت بیرونی شده بود: فیلمهای بالیوودی در میان جوامع مهاجر آمریکایی بازار خوبی دارد. همین واقعیت کافی بود تا آنها راهبرد جدیدی برای فعالیت خود پیدا کنند: توجه به بازارهای خاص (Niche Market)./۲
Sep 10, 2021 • 14 tweets • 4 min read
مراسم خاکسپاری #بلموندو را میبینم؛ از آنهایی که نیست که خیلی علاقمندش بوده باشم. اما همین تکه فیلم کوتاه چند دقیقهای ذهنام را به سمت مقایسه میبرد؛ مقایسهای میان دو جامعه، میان فرانسه و ایران که انگار در یک مراسم، میتوان بخشی از تفاوتهایشان را مرور کرد و یاد گرفت/۱
۱-شکوه مراسم در برابر درهمریختگیها
همان فیلم کوتاه نشاندهنده نظم و زمانبندی است؛ در مقایسه با مراسمهای هنرمندان ایرانی که ترکیبی از بههمریختگی است. نظم و زمانبندی خودش میتواند از دل همین رویدادها به جامعه تزریق شود./۲
Aug 19, 2021 • 16 tweets • 3 min read
کتاب «بادبادکباز» تازه چاپ شده بود، سال ۸۴ بود. چمن هفتهای یک بار میآمد به خانهمان برای تمیزکاری. چمن اسماش بود؛ انگار از شعر حافظ آمده بود بیرون./۱
روایت کوتاه و واقعیام از چمن: vrgl.ir/tNGFM
آن روز کتاب بادبادکباز افتاده بود روی میز. با همان لهجه افغانستانیاش پرسید: داری میخوانیاش؟
- آره
-این ترجمهاش خوب نیست.
-چرا؟
-ایرانیها در ترجمههاشان فرهنگ افغانی را نادیده میگیرند. به ایرانی ترجمه میکنند نه افغانی. فارسی هست، اما افغانی نیست./۲