Hosseyn ShanbehZaadeh Profile picture
۱- خیلي وقتا واقعاً نمی‌رسم همۀ پیاما و جوابا و منشن‌هاتونو ببینم. از این بابت عذر می‌خوام. ۲- به‌خاطر من، به کسي فحش ندید. ببخشید البته.
Msd Vafaei Profile picture Sam Profile picture آزادی‌خواه Profile picture Mehdi Profile picture سوره Profile picture 6 subscribed
Apr 12 11 tweets 3 min read
او. جِی. سیمسون مُرد؟!
به همین راحتی؟ ای بابا.
سر دادگاه ۱۹۹۴-۹۵ش هرچی وکیلِ قدَر تو آمریکا بود دور خودش جمع کرد. تو قتل بی‌رحمانه‌اي که همۀ شواهد نشون می‌داد کار خودش بوده. مشهور شد به محاکمۀ قرن. نکته: خونوادۀ کارداشیان هم سر همون قضیه مطرح شدن. باباشون از وکلای سیمسون بود. دست گذاشتن روی موضوعي که نمی‌شد باهاش شوخی کرد: هر کس می‌گه سیمسون گناهکاره، نژادپرسته.
دادگاهش چنان مشهور شد که ملت از اعضای اخراج‌شدۀ هیئت منصفه هم که تیم کهکشانیِ وکالت سیمسون با دقتِ تمام دست‌چینشون کرد، تو خیابون عکس و امضا می‌خواستن!
و نتیجه رو با یه «دستکش» تعیین کردن.
Jan 26 8 tweets 2 min read
یه سخنران مشهور «افشاگری» می‌کنه در مورد چندهزار تراول صد تومنی. مجموعاً گمونم به ارزش ۵۰۰ میلیون تومن.
خود یارو خداوندگار توهم توطئه‌ست. پس علی علی، منم نظریۀ توطئه دارم براتون باقلوا:
شخص مخالفِ این جماعت، و ساده‌دل، وقتي این موضوع رو می‌بینه اول به خودش می‌گه اَی لاشیای فاسد./ \کمي بعد ممکنه توجهش به این نکته جلب بشه: وایسا ببینم... تهِ فسادشون پونصد میلیونه؟ پول رهن یه آپارتمان نقلی تو تهران؟ پول یه پژو ۲۰۶ دست دوم؟ همین؟ پس زیادم اوضاع بد نیست.
اما واحد مفاسد مالی این حکومت میلیون تومن نیست. حتی میلیارد تومن هم نیست. «همت‍»‍ه: هزار، میلیارد، تومن./
Jan 20 28 tweets 5 min read
از اون رشته توییتا که بسیار کم، ولی بسیار باکیفیت خونده می‌شه. شرح غزل شمارۀ ۱۷۷۶ از مولانا. دو غزل در دل یک غزله، حتی با قافیه‌های متفاوت، و ظاهراً بی‌ربط به هم. یه غزل فارسی، یه غزل عربی.
با غزل فارسی محشرش خیلیامون آشناییم، ولی عربی‌شم بعضاً ابیات خوبي داره.
#رشته_توییت
#رشتو ۱- منم آن بندۀ مخلص که از آن روز که زادم
دل و جان را ز تو دیدم، دل و جان را به تو دادم

۲- کَتَبَ العشقُ بِأَنّي بِهَوَی العاشقُ أَعلَم
فَاِلَیْهِ نَتَراجَعْ، وَ اِلَیْهِ نَتَحاکَمْ

۳- چو شراب تو بنوشم، چو شرابِ تو بجوشم
چو قَبای تو بپوشم، مَلِکَم، شاه قُبادم
Dec 28, 2023 13 tweets 3 min read
ظرف دو دهه، دهۀ ۸۰ و ۹۰ خودمون، تقریباً دهۀ ۲۰۰۰ و ۲۰۱۰ از ما بهترون، دنیا یه طوري پیشرفت کرد که قابل باور نیست. خیلي از افرادي که این رشته توییت رو می‌خونن مدلِ اواخر هفتاد یا حتی اوایل هشتادن، و چیزایي رو که ما درک کردیم درک نکردن. چند نمونه: ۱- داییِ من معاون بانک بود و دستش به دهنش می‌رسید. همسایۀ روبه‌رویی‌شون نمایشگاه ماشین داشت و خیلي دستش به دهنش می‌رسید. این دو خونواده، سال ۱۳۷۹ تصمیم گرفتن با هم برن مشهد. تو راه، همدیگه رو تو ترافیک گم کردن و هرگز پیدا نکردن؛ و با سه روز اختلاف برگشتن به ولایتمون. گوشی نداشتن.
Nov 25, 2023 5 tweets 2 min read
دو قورت و نیمش باقیه:
حضرت سلیمان یه روزي به خداوندِ تبارک وَ تعالی گفت یه روز مهمون من. خداوند گفت بابا کي مکالمه رو این‌طور شروع می‌کنه آخه؟ سلامي، علیکي... یعنی چی مهمون تو؟
گفت یعنی یه روز، تمام مخلوقاتتو من روزی می‌دم. تو لازم نیست زحمت بکشی. خدا گفت ببین سُلی، نمی‌‌تونیا! سلیمون گفت می‌تونم. خدا گفت بسم الخودم. شروع کن.
حضرت یک ماه تمام، کل جن و انسِ زیر فرمونش رو مجبور کرد برن غذا جمع کنن بذارن لب یه ساحلي. روز موعود که رسید، همۀ بندگان خدا رو جمع کرد که بیاید مهمونی.
Nov 23, 2023 26 tweets 7 min read
بچه‌ها محصول نخل، سه مرحلۀ خوراکی داره: خارَک، رطب، خرما.
اگه خارکش قرمز باشه رطب و خرماش سیاه‌رنگ می‌شه (مثل چیزای موسوم به خرمای بم). اگه خارکش زرد باشه، رطبش تقریباً... عکسشو می‌ذارم خانما بگن به رنگش چی می‌گن. خردلی؟ نمی‌دونم. :-(
و خرماش به رنگِ، حدس بزنید، «خرمایی» می‌شه. مرحلۀ اول: خارَک. دو رنگ متفاوتش رو می‌بینید.
تُرد و شیرین و یه مقدار گسه، و مثل خرمالو دک و دهن رو یه ذره جمع می‌کنه. گرچه صدها نژاد مختلف داره و طعمش ممکنه از گسِ کم‌شیرین، تا بسیار شیرین و یه ذره متمایل به گس، فرق کنه.
نژاد زرده رو باید از مامان بپرسم. قرمزه بسیار شیرینه.
Image
Image
Oct 18, 2023 39 tweets 7 min read
این شعر مفصل رو که ظاهراً هیچ‌جای فجازی وجود نداره به رسم یادداشت اینجا می‌نویسم که بعدها اگه خواستم گوگل کنم پیداش کنم (ممنون می‌شم اگه دوستي وبلاگي چیزي داره اونجا هم کپی کنه.)
توضیح شخصی هم نمی‌دم، اما اگه بیتي براتون مبهم بود بگید.
سپاس بی‌قیاس از استاد عزیز،
@MasoudRp «هان و هان ای خان اصفهان سروش
جبرئیلِ شرعِ مدّاحان سروش»

نقد منظومي‌ست این

ویلک ای جِبریلَکِ چُربَک‌فروشِ جِی، سروش!
ای که صُحفِ مدح دیدم دستک و دفتر تو را!

جبرئیلِ عرشِ مدّاحان به شعرِ «بازگشت»
می‌توان نامید با این شعر و شور و شر تو را
Sep 14, 2023 7 tweets 2 min read
ما توی سلول شمارۀ پنج از سالن شمارۀ ۱۰ از بند هشت اوین بودیم و تلویزیون اتاق روی شبکۀ خبر بود و یه خبر تندتند زیرنویس می‌شد: خانم #مهسا_امینی به مرگ طبیعی درگذشته.
تعجبِ من از این موضوعْ بسیار بود. این «مهسا امینی» کیه؟ چرا ازش «اسم» می‌برن؟ شما رویۀ جمهوری اسلامی رو می‌دونید و من هم می‌دونم. از کمتر قربانی‌اي واقعاً اسم می‌بره (و رهبر جمهوری اسلامی، از هیچ قربانی‌اي، هیچ اپوزیسیوني، هرگز. حتی به شجریان می‌گفت «یک "مشت" مطرب»). پس سؤالي که برام ایجاد شد این بود: #مهسا_امینی لابد یه سلبریتیه دیگه، نه؟
Sep 6, 2023 9 tweets 2 min read
هعی...
نهاد دانشگاه همیشه بدترین دشمنِ نهاد دیانت بوده و هست و خواهد بود. و به‌غیر از اون، هر کاري بکنن، دانشگاه همچنان خاري در چشم نظام‌های دیکتاتوری بوده و هست و خواهد بود. بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی همینو می‌گفت و بنیانگذار صغیر انقلاب اسلامی همینو در عمل نشون داد. علاج؟
هر چند سال یه بار جفت‌پا می‌رن تو نهاد دانشگاه. اولین ومهیب‌ترین موردش کار حضرت استاد فیلسوف، جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش و دارودستۀ گانگسترش، شامل دکتر جلال‌الدین فارسی بود که یه پروندۀ قتل هم در سیاهۀ افتخاراتش داره. بلایي که به سر دانشگاه آوردن مغول به سر ایران نیاورد.
Aug 18, 2023 22 tweets 5 min read
اجازه بدید کل قضایای مؤدب بودن و تنگ بودنِ ایرج‌میرزا رو بگم. گرچه قبلاً، وقتي توییتا ۱۴۰ کاراکتری بود، تو اکانت قبلیم گفته بودم.
ببینید، گفته شده ایرج‌میرزا بسیار بسیار مؤدب و مأخوذ به حیا بوده؛ جز در حضور دوستای بسیار صمیمی.
(رشته توییت آخر شبی). یه شاعر - اگه درست یادم مونده باشه - به‌نام حسین پژمان بختیاری نقل می‌کنه که یه شاعر بزرگ بود که مقام استادیِ ایرج‌میرزا رو داشت به‌نام ادیب نیشابوری. از این غولای قدیمیِ عجیبِ ادبیات که از هر شاعري جلوشون اسم می‌بردی سه هزار بیت ازش برات از حفظ می‌خوندن و/
Aug 16, 2023 4 tweets 1 min read
@smmirkhani بعدش گفتن خیر، سرد و ترِ درجه چهار براش زیادیه. باید سرد و ترِ درجه دو، یا سه، یا هر کوفتي هست بخوره. یعنی سیب و عسل.
بازم بر خلاف تبلیغات شوم و نیات سوء شما، کاملاً اثربخش بود: بیمار قبل از مرگش لااقل توی اون تب و به‌گایی، یه پالودۀ خوشمزه می‌خورد. @smmirkhani یه وقتي اینجا در مورد چرند بودنِ اخلاط و طبایع می‌نوشتم. عده‌اي گفتن اگه جرئت داری ماهی رو با ترشی بخور.
گفتم:
Challenge accepted.
خودمو کردم موش آزمایشگاهی. ماهی با آبلیمو با ترشی با ماست با دوغ. همه‌ش «سردی». هیچیم نشد، چقدرم چسبید. جای شما خالی.
Jun 18, 2023 50 tweets 11 min read
رولر کوسترِ* عمدتاً در حال سقوط
*ترن وحشت. از این قطارای شهربازیا که مسافتي رو معمولاً با شیب کم می‌ره بالا بعدش یهو با شیب وسرعت بسیار تند میاد پایین.
زمان وتاریخ از دستم در رفته. گمونم یک ماه پیش بود که کلمۀ سین‌دار از دهن مامانم دررفت. «فاطمه سرطان داره.» چه سرطاني؟ سرطان خون. وحشت. وحشت براش کمه. یخ زدنِ خون تو رگ‌ها. سرطان فقط اسمش ترسناکه؟ به کسي که عزیزترین شخص زندگیش رو به سرطان باخته این حرفو نزنید. فقط اسمش نیست که ترسناکه؛ اصولاً کمتر بیماری‌اي به قدر سرطان، اونم سرطان خون، خودشم ترسناکه.
دو ماه بود که درگیر بود، و مامانمم تازه خبردار شده بود.
Jun 7, 2023 25 tweets 5 min read
حوصلۀ منبر دارید؟ داشته باشید. نکات عبرت‌آموزي توشه از تلقی اهل حوزه از دنیای امروز، یا بهتر بگم، اون روز.
بخشي از سخنرانیِ یه شخص به‌نام علامه کرباسچیان، که تاریخ نداره ولی یه جاش که گفته دنیا ۴.۵ میلیارد نفر جمعیت داره، نشون می‌ده ظاهراً مال سال‌های منتهی به ۵۷‍ه. بخونیم: «الآن اگر ما فکر صحیح داشتیم، آیا در روز در تهران یک میلیون و نیم پول سینما مى‌دادیم؟! این پول شوخى نیست، ممکن است تمام مشکلات مسلمان‌ها را حل کند. این‌همه فقیر، این‌همه مریض، بهایی‌ها جوان‌هاى شما را خریدند! به دانشجویان شهرستانى ماهى ۱۲۰ تومان کمک خرج مى‌دهند و/
Jun 6, 2023 9 tweets 2 min read
هشدار! محتوای به‌شدت چندش‌آور. در مورد سوسک.
یکي دو روز پیش یه عزیزي در این مورد نوشته بود که سوسک‌ها بو دارن. من تأیید کردم و تأییدم بیشتر از اصل توییت دیده شد و چند نفر از رفقا هم اومدن متأسفانه سوسک‌هراسی (کاکوفوبیا، کاک مخفف کاکروچ) رو ترویج دادن. خود منم متأسفانه در این دام افتادم و ترویج امر ناپسند سوسک‌هراسی رو در پی گرفتم؛ فارغ از خدمات این موجودات عزیز و دوست‌داشتنی.
دیشب حوالی ساعت ۱۲ بود که با خارش و سوزش صورتم بیدار شدم.
دیدم یه سوسک حمام، همقد خودم، نشسته رو صورتم داره با تیغ پاهاش صورتم رو نوازش می‌کنه.
May 27, 2023 11 tweets 5 min read
@zooop112 ببین شری جونم، هیچ‌کس قدر من سر این موضوع پاره نشده. تو زندان هم دست از سرم برنمی‌داشتن و چون می‌دیدن من سردی و گرمی رو مسخره می‌کنم، از صبح تا شب سربه‌سرم می‌ذاشتن فلان چیزو نخور سرده، نخور گرمه...
پس بذار اگه حوصله‌ت می‌کشه، یا نمی‌کشه، یه‌کم مفصل بهت بگم. گرچه «تخصص‍»‍م نیست. @zooop112 اما خوشبختانه اینجا قدري شهرت دارم و اگه اشتباه کنم، رفیقایي هستن که تصحیح کنن.
طبع سرد و گرم غذا یه ایدۀ فسیل بازمونده از طب جالینوسه که نه فقط غذاها رو به چهار گروه سرد و گرم و تر و خشک تقسیم می‌کرد، بلکه بدن انسان رو هم تشکیل‌یافته از چهار «طبع» یا «خلط» می‌دونست:
May 25, 2023 6 tweets 2 min read
عطاملک جوینی تو تاریخ جهانگشا از کلمۀ عربی-فارسیِ «حرامزاده»، کلمۀ «تَحَرمُز» رو در معنای حرامزادگی ساخته و چون چنان غولي بوده که سعدی پاچه‌خاری‌شو می‌کرده، و ما اصولاً زبانمون رو مدیون این قبیل غولاییم، می‌گیم کلمۀ درستیه، و به نظر خودمم کلمۀ قشنگیه. مصداق تحرمز: مامانم تلویزیون رو روشن کرده گذاشته رو شبکۀ مستند و خودش خوابش برده. یه برنامه تموم شد و برای تیتراژ پایانش، یه ملودی بسیار آشنا شروع کرد به نواختن. ملودی‌اي که دست‌کم تو سالای ۸۸-۸۹ هزار بار تو خیابونا و کف دانشگاه، دست در دست هم خونده بودیمش و نماد اتحادمون بود.
May 15, 2023 17 tweets 4 min read
در باب «عادی‌سازی»
[خطر لو رفتن. گرچه هرکس سنگ صبور رو نخونده بذا براش لو بره.]
تو نفس‌گیرترین جای سنگ صبور، داداش دو سالۀ راوی رو، وقتي راوی چهار پنج سالشه، از مادرش می‌گیرن و به بهانۀ این‌که مریضه و در شُرُف مرگه و عملاً دیگه مُرده، می‌برن خاکش کنن. مادره با شدت بچه رو به سینه‌ش چسبونده و می‌گه بابا زنده‌ست، تنش گرمه، صدای قلبشو می‌شنوم.
به هزار زجر و زور بچه رو از مامان گریانش می‌گیرن و می‌برن قبرستون.
بقیه از اصل کتاب:
اون‌وخت رباب [خالۀ شوهر] به‌زور بچه رو از تو بغل ننه‌م بیرون کشید و دادش به کَرَم نوکرمون.
Apr 23, 2023 7 tweets 2 min read
زندونی به‌قدر کافی بگایی داره. روزي که فهمیدم مشمول عفو موردی نشده‌م و باید دو سه ماه دیگه بمونم، از شدت بدحالی داشتم به فاک فنا می‌رفتم. ولی چی‌کار کردم؟
از قرنطینه که می‌بردنمون توی بند - این جهنمِ تمیز - یه بنده خدایي هم بود که متهم مالی (بدهکار) بود، و به‌خاطر دیابت/ \چشاش تقریباً کور شده بود. منم وسایل خودم همراهم بود و وسایل انبوه اون بنده‌خدا رو هم ازش گرفتم، دستشم گرفتم (برف شدیدي باریده بود، تو زندان هم حق کفش بردن نداری، با دمپایی و جوراب توی اون مسیر راهپیمایی طولانی تو گِل و شُل)، هی بهش هشدار می‌دادم اینجا چاله‌ست،/
Feb 10, 2023 22 tweets 5 min read
تصور کنید زندگی‌تون داره روی روال می‌افته و شبش تا صبح بیدار بودید و مشغول کار.
درِ خونه‌تونو می‌زنن. فکر می‌کنید همسایۀ معتاد طبق معمول اومده دنبال سیگار.
پنج تا مأمور - یه بازجو و چهار تا گولاخ - پشت درن. اسم می‌پرسن و دستبند می‌زنن و می‌ریزن داخل.
صحنۀ دقیق نابودی ابدی زندگی. بعدها می‌فهمید (خودمو می‌گم) برای این‌که دست‌کم بتونید فریاد بزنید که من آزادی بیان می‌خوام، و مردم کشورم آزادی بیان می‌خوان، نابودی یک زندگی بی‌نهایت چیز بی‌قابلیه. اما این زندگی تنها چیزیه که دارید؛ و کلنجار رفتن با خودتون سر این‌که آیا ارزششو داشت یا نه، دوبله خُردتون می‌کنه.
Feb 8, 2023 15 tweets 4 min read
یاشار توحیدی
لَختي قلم بر او بگریانم.
اگه تو عمرم یک نفر دیده باشم که از خودم هزاربرابر دلقک‌تر باشه، یاشار بوده.
خیلي از شما هم مثل هشت ماه پیشِ من تو زندگی‌تون رفیق‌فاب گِی نداشتید. یه روز تو سرویس بهداشتی بهش گفتم ای چشم و چراغ شهریاری...
سر ضرب گفت: شعرِ جدید از لواط چی داری؟ یه روز یه بیت ساخته بود که مثل مصرعي که سر ضرب ساخت، ایراد وزنی داشت و براش تصحیح کردم و بیت خوبي شد. بعد از تیر خوردنش بود. تصحیح‌شده‌ش اینه: به وقت رزم هم‌سنگر، به گاه بزم همبستــــر/ رفیق لوطی ار داری چه حاجت منت از دختر؟
Feb 1, 2023 6 tweets 2 min read
تو زندان روزای یکشنبه ساعت ۱۱ برای بچه‌ها کلاس آشنایی با مولانا می‌ذاشتم. یه روز یه هم‌بند فرنگی هم بود. بلافاصله بعد از یه بیت که خوندم، خوند:
ز زمان و ز مکان باز رهی گر تو ز خود
چو زمان برگذریّ و چو مکان نستیزی.
فاک. نشنیده بودمش. گفتم خودش برام بنویسه. نمی‌تونست فارسی بنویسه! یه روز تو هواخوری دیدمش. دیدم لباس همیشگی تنش نیست و حسابی شیک‌وپیکه. روز ملاقات بود. گفتم فلانی، از ملاقات برگشتی؟ چشمت روشن.
با همون لهجۀ عجیب و غریب گفت: «چشمت روشن رو به افرادي می‌گن که هر ماه می‌رن ملاقات. من [اسم همسر ایرانیش] رو از عید نوروز ندیده بودم. این آفتاب رو/