روایت دوم یک بازیگرِ زن از آزارگری #فرهاد_اصلانی
«پشت صحنه مشغول آمادهسازی وسایل صحنه بودم که احساس کردم از پشت کسی به من نزدیک میشود. هیچوقت یادم نمیرود این تصویر وحشتی را که به من دست داد و تمام اعضای بدنم را تا دقایقی قفل کرد. فرهاد اصلانی صورت به صورتِ من ایستاده بود»
جفت دستهایش را محکم حائل دیوار کرده بود و من مانده بودم لای دستهایش. صورتش را جلو آورد و سعی کرد مرا ببوسد. با بدنش به من فشار میآورد. پر زور بود و بدنش را به من فشار میداد. عاقبت در یک لحظه از زیر دستش فرار کردم»
«آن روز من به خانه رفتم و یکی دو روزی سر تمرین نرفتم. گفتم حالم خوب نیست و از تکالیف دانشگاه عقبم. گریه میکردم و به هیچکس حرفی نزدم. با ترس برگشتم به تمرینها. محتاط کار میکردم و سعی میکردم در اتاق تنها نمانم.»
«اصلانی گاهی بداخلاقی میکرد. خشونتی در تمام حرکات و رفتارش بود که سالها بعد فهمیدم بدتر و بیشتر هم شده است. برای من تمام حضورش وحشت و ترس بود. اولین تجربه من در فضای حرفهای به خاطرهای تلخ و تروما تبدیل شد. شبها گریه میکردم و دعا میکردم که کار در بازبینی رد شود که شد!»
«من در این حرفه ماندم و سعی کردم از خودم چیزی بسازم. حرفهام را ساختهام و هربار به گونهای این ماجراها را رد کردهام و در عین حال برای بقای خودم تلاش کردهام. و از هر تلاشی مثل بسیاری از همتایانم زخمی با خود دارم.»
#من_هم
#آنها_که_سکوتشان_را_شکستند
Share this Scrolly Tale with your friends.
A Scrolly Tale is a new way to read Twitter threads with a more visually immersive experience.
Discover more beautiful Scrolly Tales like this.