روایت دوم یک بازیگرِ زن از آزارگری #فرهاد_اصلانی
«پشت صحنه مشغول آمادهسازی وسایل صحنه بودم که احساس کردم از پشت کسی به من نزدیک میشود. هیچوقت یادم نمیرود این تصویر وحشتی را که به من دست داد و تمام اعضای بدنم را تا دقایقی قفل کرد. فرهاد اصلانی صورت به صورتِ من ایستاده بود»
جفت دستهایش را محکم حائل دیوار کرده بود و من مانده بودم لای دستهایش. صورتش را جلو آورد و سعی کرد مرا ببوسد. با بدنش به من فشار میآورد. پر زور بود و بدنش را به من فشار میداد. عاقبت در یک لحظه از زیر دستش فرار کردم»
«آن روز من به خانه رفتم و یکی دو روزی سر تمرین نرفتم. گفتم حالم خوب نیست و از تکالیف دانشگاه عقبم. گریه میکردم و به هیچکس حرفی نزدم. با ترس برگشتم به تمرینها. محتاط کار میکردم و سعی میکردم در اتاق تنها نمانم.»
«اصلانی گاهی بداخلاقی میکرد. خشونتی در تمام حرکات و رفتارش بود که سالها بعد فهمیدم بدتر و بیشتر هم شده است. برای من تمام حضورش وحشت و ترس بود. اولین تجربه من در فضای حرفهای به خاطرهای تلخ و تروما تبدیل شد. شبها گریه میکردم و دعا میکردم که کار در بازبینی رد شود که شد!»
«من در این حرفه ماندم و سعی کردم از خودم چیزی بسازم. حرفهام را ساختهام و هربار به گونهای این ماجراها را رد کردهام و در عین حال برای بقای خودم تلاش کردهام. و از هر تلاشی مثل بسیاری از همتایانم زخمی با خود دارم.» #من_هم #آنها_که_سکوتشان_را_شکستند
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
❌خواندن این روایت برای همه مناسب نیست!❌
روایت یکی از افراد جامعه رنگینکمانی از خشونت جنسی:
مامور بسیجی گفت: «اگر میخوای ۴-۳ نفری بهت تجاوز نکنیم رمز گوشی رو بده» در تمام این مدت مرا دستمالی جنسی میکرد.مقاومت میکردم.
«اینجا هر بلایی سرت بیاد کسی نمیفهمه، اینجا ته جهنمه!»
من یک پسر ۲۱ ساله همجنسگرا هستم و در روستایی از توابع شهرستان ایذه زندگی میکنم. به اصفهان رفته بودم و آنجا در اعتراضات شرکت داشتم.
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در میدان انقلاب اصفهان توسط یگان ویژه دستگیر شدم و ۱۷ مهر با وثیقه دو فیش حقوقی آزاد شدم.
۹ روز در انفرادی بودم و ۸ روز هم در زندان مرکزی اصفهان. تجربیات بسیار بدی داشتم. چهارشنبه ۳۰ شهریور حدود ۹ شب بود. ماموران همهجا بودند. با یک مامور یگان ویژه که داشت پیرمردی را کتک میزد بحث کردم. با صدای بلند شروع به شعار دادن «بیشرف، بیشرف» کردم و مردم هم با من شعار دادند
امروز ۱۵ خرداد، خبرگزاری رسمی قوه قضاییه، ضمن تایید برهنگی اجباری نوشت: «اینگونه بازرسیها با رعایت موازین قانونی، شرعی و حفظ حریم خصوصی افراد انجام میشود»
این در حالیست که تعدادی از زنان، چه با اسم خود و چه ناشناس، در روایتهای متعدد، از حضور دوربینها و مامورین مرد گفتهاند.
در طول این سالها هرگاه افرادی معترض، دست به افشاگری درباره رفتار مجرمانه و عدم رعایت حقوق انسانیشان در دستگاههای حکومتی زدهاند، بلافاصله مقامات کشوری و لشگری به انکار پرداخته و روایت حقیقت را جعل نمودهاند.
امروز، روایتگریِ زنان زندانی، قوه قضاییه را مجبور به پاسخگویی کرد و اینبار هم طبق روال همیشگی، سیستم قضایی حکومتِ استبدادی جمهوری اسلامی وجود دوربین در فضاهای ناامن بازرسی بدنی در زندانها و بازداشتگاهها را انکار کرد.
روایتِ شیما بابایی، فعال حقوق بشر، که در ۳ قسمت از خشونتهای سرکوبگرانِ ج.ا میگوید:
با صدایی لرزان میگویم:«خودم دیدم چند آقا تصاویر دوربینها رو میبینن، این کار قانونی نیست!»
مرد که انگار منتظر دیدن این صحنه نشسته داد میزند: «زر نزن دختر! کاری که میگن رو انجام بده»
زمان: بهار ۱۳۹۵
مکان: پلیس امنیت تهران (ساختمان وزرا)
۲۱ سالهام؛ به اطراف نگاه میکنم. سمت چپ چند قفسه و کمد فلزی؛ روبرو تیغهای شبیه به اُپِن آشپزخانه کشیدهاند؛ آنسو کنار پلههایی که ساختمان را به زیرزمین وصل میکند، میلههای فلزی درب بازداشتگاه قرار دارد
میتوانم آن طرف میلهها را ببینم.
پشت سرم جایی شبیه به بخش اداری است. چند اتاق، تنها در یک طرف راهرو است. برای ثبت مشخصاتم به انتهای راهرو میروم. در راه که برمیگردم چند مرد را در اتاق کناری میبینم که پشت مانیتور نشستهاند.
«گفتند باید لخت بشی تا از تمام بدنت عکس بگیریم که اگر از اینجا خارج شدی نگی من را شکنجه کردند
خجالت میکشیدم. دستانم را در جلوی اندام خصوصیام میگذاشتم، مامور فریاد میزد: رو به من بایست و دستات رو بردار. حالا بشین و پاشو کن با پاهای باز!»
روز ۸ مارس سال ۲۰۱۹ همراه دو کنشگر زن دیگر، به مناسبت روز زن در قطار مترو به زنان گل رز سفید هدیه دادیم و از آنها خواستیم از فعالین زن به حجاب اجباری حمایت کنند. ازشان خواستیم حتی اگر باور به حجاب دارند در کنار زنان بی حجاب در مقابل قانون حجاب اجباری بایستند.
در سال ۱۳۹۸، توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه مجموعا به ۲۳ سال و شش ماه حبس محکوم شدم. به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی» به ۵ سال حبس، برای «تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری» و «تشویق و فراهم نمودن موجبات فساد و فحشا» به ۱۰ سال حبس
روایت سوم از آزارگری جنسی #ابوالقاسم_طالبی:
گفت: «بلد نیستی کسی رو تحریک کنی یا نمیدونی تحریک کردن چیه؟ فکر کردم گفتی دانشجوی بازیگری هستی؟»
گفتم: «بله هستم، ولی نمیتونم».
گفت: «پس بیخود کردی اومدی تست بدی وقت من رو گرفتی».
سال ۸۱-۸۰ بود و من دانشجوی سال اول تئاتر بودم. آگهی داده بودند در بورد دپارتمان نمایش که برای فیلم «عروس افغان» از ابوالقاسم طالبی، تست بازیگری میگیرند. یکی از همکلاسیها تماس گرفت و به او گفتند دنبال دختری با چهره دست نخورده، بدون عمل و شناخته نشده هستند برای نقش اول فیلم.
شدیم ۶-۵ نفر همکلاسی و درخواست نوبت کردیم برای تست. همه با هم رفتیم به دفتری که در آن قرار داشتیم. یادم است ساختمانی بود در بلوار کشاورز نرسیده به میدان ولیعصر. من تا قبل از آن برای انتخاب بازیگر تئاتر و فیلم کوتاه چند جایی رفته بودم و همه چیز خیلی خوب و حرفهای گذشته بود.