, 84 tweets, 20 min read
My Authors
Read all threads
در این رشته توییت به بازخوانی افکار هانا آرِنْت می‌پردازیم که از بزرگ‌ترین اندیشمندان سیاسی قرن بیستم است و پایه‌گذار مفهوم "تمامیت‌خواهی" و "ابتذال شر" از منظر سیاسی است. با این دو مفهوم، او نحوه تفکر را در مورد "پلیدی و شر" در گفتمان سیاسی برای تمام متفکران پس از خود تعیین کرد.
زندگی هانا آرنت (Johanna "Hannah" Cohn Arendt) بسیار جالب است و شما را تشویق می‌کنم تا زندگی‌نامه‌ای از بخوانید. به‌صورت خلاصه، او خود قربانی و سپس تئوری پرداز مفهوم "شر" در قرن پیشین بود. او در 1906 در آلمان به دنیا آمد و یک دانش‌آموز بسیار باهوش بود.
با فیلسوف‌هایی همچون مارتین هایدگر و کارل یاسپر درس‌خوانده بود. او مدرک دکترای خود را در 1929 در سن 23 سالگی دریافت کرد، سپس در 1933 از آلمان نازی به فرانسه گریخت و درنهایت در سال 1941 به آمریکا رسید. او در نیویورک آمریکا به تألیف و تدریس مشغول بود و در سال 1975 درگذشت.
آرنت بین سال‌های 1945 تا 1975 و سی سال آخر زندگی خود را به تفکر، درک و تبیین حقایق قرن بیستم و تمام پلیدی‌های آن اختصاص داده بود. او در ابتدا از خودکامگی و تمامیت‌خواهی شروع کرد و در سال‌های آخر عمر، بر این باور بود که وجود شد، نوعی "ابتذال اجتماعی" است.
بسیاری بر این باور هستند که این دو مفهوم، دو قطب مخالف موضوع شر و پلیدی هستند. اما اگر نیک بنگریم، هردو آن‌ها تکمیل‌کننده یکدیگر هستند. درک شرارت موجود در قرن بیستم را می‌توان با مرور و بررسی دو کتاب از آرنت تبیین کرد.
بامطالعه این دو کتاب متوجه می‌شوید که چگونه دولت‌ها افراد عادی را، که در حالت معمول حتی آزارشان به مورچه هم نمی‌رسد، تبدیل به جانیان خون‌ریزی می‌کند که دست به قتل‌عام و جنایت جنگی می‌زنند. ابتدا به کتاب "ریشه‌های تمامیت‌خواهی" (The Origins of Totalitarianism - 1951) پرداخته
و سپس به جنجال‌برانگیزترین و معروف‌ترین کتاب او "آیشمن در اورشلیم" (Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil - 1963) خواهیم پرداخت.
کتاب اول: "ریشه‌های تمامیت‌خواهی". این کتاب در سال 1951 منتشر شد، آرنت عنوان کرد که کشورهای تمامیت‌خواه مدرن مانند آلمان نازی و شوروی استالین، نوع جدید از "پلیدی رادیکالیزه" را پیاده‌سازی کرده‌اند. آرنت بر این باور بود که یک اختراع جدید در دنیای سیاسی را کشف کرده
و نام "تمامیت‌خواهی" یا "Totalitarianism" را بر آن نهاد. آرنت این نام را به این دلیل انتخاب کرد که این دولت‌ها راغب هستند "تمام" آنچه در محدوده خوشان است را کاملاً کنترل کنند. آن‌ها تمام همه‌چیز را می‌خواهند؛
اقتصاد و تولید، فرهنگ مردم، تاریخ خود، حتی جسم و جان، و روح و روان مردم خود را متعلق به حکومتشان می‌دانند و قصد دارد که با آن‌ها، هرچه دلش بخواهد انجام دهد. نمونه ابزار این نوع حکومت‌ها، کنترل آموزش، رسانه‌ها، تکنولوژی، صنایع و دیگر موارد است.
یک حکومت تمامیت‌خواه، دوست دارد همه‌چیز را در کنترل خودش داشته باشد و اعضای جامعه، بزرگ‌ترین کمکی که می‌توانند به این نوع حکومت‌ها بکنند، هدیه دادن سکوت خودشان است. هدف نهایی آن‌ها البته "کنترل" نیست؛
یک حکومت تمامیت‌خواه، آرمانش انسان‌سازی است، مثلاً همین قشر اصلاح‌طلب، افراد ایده آل جمهوری اسلامی هستند، خودشان خودسانسوری می‌کنند، خودشان خود را سرکوب می‌کنند، خودشان در نظر می‌گیرند ظالمان چه چیزی را می‌پسندند و زندگی خود را بر مبنای خوش‌آمد تمامیت‌خواهان تنظیم می‌کنند.
حکومت تمامیت‌خواه وجود خود را درگرو سرکوب فردیت شما می‌بیند، هر اتفاقی بیفتد، علت شمایید، معلول شمایید، خوب و بد شمایید. پیروزی حکومت تمامیت‌خواه روزی است که دیگر "فرد" وجود نداشته باشد و همه یک جامعه یکدست آرمانی باشند.
برای آرنت، تعریف آزادی به‌هیچ‌روی در چهارچوب چند قانون از پیش تعیین‌شده تعریف نمی‌شود. به همین دلیل، حکومت تمامیت‌خواه ضد آزادی، به‌شدت در مورد آزادی خشن است و تلاش دارد شما را در یک فرم مشخص از قوانین محصور کند.
اگر به مسئله حجاب اجباری بنگرید، اولین منطق افراد آرمانی حکومت تمامیت‌خواه جمهوری اسلامی این است که آزادی حجاب "خلاف قانون" است و تلاش دارند با قانون آزادی شما را دربند بکشند. آزادی انسان مساوی باوجود داشتنش است، انسانی که آزاد نباشد، یک انسان مرده است؛ مرده ناطق.
تمام پروژه‌های حکومت‌های تمامیت‌خواه، در راستای نابود کردن آزادی شماست، در راستای نابود کردن انسانیتتان.
به این موضوع بسیار مهم دقت کنید، آرنت معتقد است انسان‌ها توسط فشار سنگین توأمان توسط حکومت تمامیت‌خواه خود نابود می‌شوند؛ که به‌جای انسان واقعی، پوسته‌ای خالی، از حجمی انسان مانند، می‌سازد.
او در بخش پایانی کتاب خود می‌نویسد: " آنچه ایدئولوژی تمامیت‌خواه می‌کوشد بدان دست یابد، تغییر جهان نیست ... بلکه تغییر دادن ذات انسان است." این موضوع به‌خوبی نشان می‌دهد که چرا آرنت، استفاده از عبارت "پلیدی رادیکالیزه" را برای صحبت در مورد پلیدی تمامیت‌خواهی انتخاب کرده است.
این عبارت همچنین راجع به بحث‌های کانت در مورد پلیدی رادیکال می‌باشد و در راستای آن است. برای کانت، پلیدی رادیکال، رادیکال است به این دلیل که یکی از اصول انسانی آن، خودخواهی است؛ و برای کانت، نمود پلیدی مطلق، نوعی خودخواهی رادیکال بنیادی انسان است.
آرنت با این نظر موافق نیست؛ برای او، "پلیدی رادیکالیزه" بیشتر شکل مخرب و شیطانی دارد. رادیکال است زیرا به نابودی جامعه سیاسی و افراد می‌انجامد. او می‌گوید کشف وحشت‌انگیز، خصوصاً در ج. ج. دوم این بود که "پیش از نابودی بدن انسان، روح و روان افراد می‌تواند نابود شود"
و آن‌ها می‌توانند با انتخاب خود به سمت نابودی بروند؛ عامیانه‌تر بگویم، انسان‌ها می‌توانند به‌جای جنگیدن "انتخاب کنند" که مانند زامبی‌ها باشند. این واقعیتی است که قرن بیست و یکم به ما آموخته است، واقعیتی که خود ما با زیستن در جمهوری اسلامی به آن رسیده‌ایم.
کشف سیاه قرن بیست و یکم این بود که انسان‌ها بسیار بیشتر از آنکه فکر می‌کردیم مطیع و دستور پذیر هستند. انسان‌هایی که تحت یک حکومت تمامیت‌خواه زندگی می‌کنند، تبدیل به ربات یا زامبی می‌شوند، که به نابودی خود و دیگران برمی‌خیزند؛ تمام این‌ها نیز در راستای منافع حکومت تمامیت‌خواه است.
این ایده بسیار بحث‌برانگیز بود و پس از مطرح‌شدن در مورد آن بحث‌های زیادی صورت گرفت، اما 10 سال پس‌ازآنتشار این کتاب، آرنت در جریان دادگاه محاکمه آیشمن حضور پیدا کرد. آیشمن مسئول "اداره امور مربوط به یهودیان" در "اداره اصلی امنیت رایش" بود. وی که از افسران بلندپایه حزب نازی بود،
در جریان جنگ جهانی دوم، دستور فرستادن بسیاری از یهودیان را به "کوره‌های آدم سوزی" صادر کرده بود. وی پس از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، موفق شد تا به همراه خانواده‌اش به آرژانتین فرار کند،
اما توسط موساد شناسایی شد و توسط یک گروه کماندویی متشکل از افسران موساد و شاباک، ربوده و به اسرائیل آورده شد. وی در دادگاهی در اورشلیم به ۱۵ جرم مختلف که مهم‌ترین آن‌ها "جنایت علیه قوم یهود"، "جنایت علیه بشریت" و "جنایت جنگی در دوره آلمان نازی" بود، متهم و محکوم شد.
آرنت در این دادگاه حاضر شد و به‌عنوان خبرنگار برای مجله نیویورکر، جریان دادگاه را نقل کرده و به چاپ می‌رساند. این مقالات، به‌عنوان نوشته‌های اولیه مهم‌ترین و جنجالی‌ترین کتاب او شد، "آیشمن در اورشلیم" (Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil - 1963)
و آنچه او در آن دادگاه دید، چه پروسه دادگاه و چه در مورد متهم درجه اول دادگاه، آیشمن، باعث شد در مورد آنچه در ده سال پیش "شر" می‌پنداشت، درجاهایی تغییر ایجاد کرده و در برخی موارد درک عمیق‌تری پیدا کند.
آیشمن یک کاراکتر جالب است، نقش اصلی را او در برنامه "راه‌حل نهایی مسئله یهود" بازی می‌کرد که برنامه آلمان نازی برای کشتارجمعی سیستماتیک یهودیان در طول جنگ جهانی دوم بود و موجب به وقوع پیوستن هولوکاست شد.
داستان او را هم از منظر نقشی که در کشتار مردم بی‌گناه بازی کرد و هم ازنظر آنچه در مورد هولوکاست به‌صورت کلی نمایندگی می‌کرد، قابل‌بررسی است. از تمام رهبران نازی که پس از جنگ دستگیر و محاکمه شده بودند، آرنت معتقد است که آیشمن جالب‌ترین آن‌هاست.
از منظر گوناگون، آیشمن شخصیتی سورپریز کننده دارد و رشد او در آلمان نازی بسیار عجیب است. پیش از ورود به حزب نازی، در اوایل دهه 1930 او فروشنده روغن پمپ بود، و در 1932 به اس‌اس حزب نازی پیوست.
درست پیش از آنکه حزب به قدرت برسد و پس‌ازآن، یکی‌یکی پله‌های ترقی را در سلسله‌مراتب رهبری حزب نازی طی کرد. آرنت یک جمله معروف دارد، می‌گوید "فرض کنید که شیطان، یک فروشنده ساده روغن پمپ باشد، آنگاه چه می‌کنید؟".
درواقع او می‌خواهد بگوید که در قرن بیستم، شیطان در یک مفهوم پیچیده چندوجهی ظهور نکرد، بلکه نمادش می‌تواند حتی یک فروشنده روغن پمپ باشد و یا یک آخوند مثل محمدصادق صادقی گیوی معروف به صادق خلخالی، که تنها مزیتش همدرس و هم مباحثه مصطفی خمینی بودن در هفده‌سالگی بود.
در خلال دهه 1930، تعهد او به سیستم بوروکراتیک آلمان نازی و سرسپردگی بدون پرسش او (به معنای واقعی کلمه) به دستورات، او را روزبه‌روز ارزشمندتر کرده بود. در سال 1942 او مسئول حمل‌ونقل اسراء یهودی به کمپ‌ها برای کشتار شد و قسمت اعظمی از لجستیک و پشتیبانی از عملیات منجر به هولوکاست را
عملاً بر عده گرفته بود. او وظایف خود را با بهره‌وری غیرقابل‌باوری به انجام می‌رساند و کاملاً به کار خود متعهد بود. همین نقش او در سیستم بوروکراتیک آلمان نازی برای متهم کردنش به جنایت علیه بشریت کافی است اما داستان او به اینجا ختم نمی‌شود.
برای کاوش در روح او باید وقایع ماه‌های آخر جنگ را مرور کنیم. پس‌ازآنکه برای رهبری نازی مسجل شد که آلمان در جنگ شکست خواهد خورد، هاینریش هیملر، مدیرکل اس‌اس، که مسئول بالادستی آیشمن بود (رئیس او درواقع) تصمیم گرفت که فرستادن اسرا به کمپ‌های کشتار را متوقف کند.
او به آیشمن دستور داد که فرستادن اسرا را متوقف کرده تا از آن‌ها به‌عنوان برگ برنده و گروگان برای مذاکره با متفقین استفاده کند. بااین‌حال آیشمن از انجام این دستور مستقیم سر باز زد و در حرکت قطارها برای کشتار اسرای یهودی تا روز آخر هیچ خللی وارد نشد.
بسیاری بر این عقیده بودند که این موضوع نشان‌دهنده قساوت قلب و بی‌رحمی آیشمن بود، حتی در زمانی که نازی‌هایی مانند هیملر تصمیم به کند کردن این ماشین کشتار کردند، آیشمن با تمام قوا به‌پیش رفت.
اگر بیندیشید، این ایده کاملاً منطقی به نظر می‌رسد که آیشمن شر مطلق بود؛ آرنت اما نظر متفاوتی داشت. آرنت می‌گوید، آنچه را که به‌عنوان "پلیدی رادیکالیزه حکومت‌های تمامیت‌خواه" می‌خواند و شر می‌پنداشت، اکنون در کاراکتر آیشمن، به‌صورت "پلیدی مبتذل" می‌بیند.
درواقع، چیزی شیطانی در مورد آیشمن وجود نداشت. برای آرنت، داستان آیشمن، تنها استعاره‌ای است که به کمک آن بتواند نظر اصلی خود را بهتر تبیین کند. آرنت بیشتر نگران خود دادگاه و نحوه برگزاری و بررسی پرونده آیشمن بود.
سوأل اصلی کتاب او، این بود که آیا درک ما از اخلاق به‌اندازه‌ای است تا به ما کمک کند که به تصویر بکشیم واقعاً هولوکاست چه بود و توجیه کند که چگونه آن‌هایی که در این جنایت دست داشتند را باید مجازات کنیم. سپس آرنت در پاسخ به خود می‌گوید که درواقع
ما به تمام آنچه نیازمندیم، هنوز دست نیافته‌ایم؛ به‌عبارت‌دیگر او می‌گوید که باید بیشتر و دقیق‌تر به این جنایت بنگریم تا با درک بهتر آن بتوانیم بهتر به قضاوت آن‌هایی که انجامش دادند بنشینیم و برای موارد مشابهی که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد، پاسخ درخوری داشته باشیم.
از سوی دیگر، آرنت اساس دادگاه جنگی را ازنظر اخلاقی و حقوقی به چالش می‌کشد و مدعی بود که باید "طرحی نو دراندازیم". سنجیدن جنایات هولوکاست، آن‌هم بر پایه دانسته‌های اخلاقی پیشین در مورد مسئولیت شخصی، تمامیت فردی و نیت افراد، برای آرنت غیرقابل‌پذیرش بود
و استفاده از آن‌ها را بزدلانه می‌پنداشت. او می‌گفت که دادگاه در حال گریختن از اتفاقات وحشتناک انجام‌شده است و درک درستی از هولوکاست ندارد.
از دادگاه آیشمن، آرنت قصد داشت دو پدیده جدید را به سمع و نظر مخاطبان خود برساند. اول اینکه چگونه می‌شود که ارزش‌های اخلاقی افراد را با ایجاد تغییر کلی در هنجارهای اجتماعی منحرف کرد و دوم، چگونه ایجاد چنین تغییر گسترده‌ای ممکن می‌شود.
در ابتدا به موضوع اخلاق فردی و رابطه آن با هنجارهای اجتماعی می‌پردازیم. برای این کار به تصمیم آیشمن برای سرپیچی از دستور هیملر برای متوقف کردن ارسال یهودیان به کوره‌های آدم سوزی می‌پردازیم؛ واقعاً چرا این کار را کرد؟
پاسخی که به ذهن همه می‌آید این است، او به فرستادن اسرا به کمپ ادامه داد، زیرا او یک فرد شیطان‌صفت و اهریمنی بود. اهریمنی‌تر از حتی هیملر. این صفتی بود که دادستان‌ها در دادگاه، به آیشمن نسبت دادند. به‌عبارت‌دیگر، دادستان‌ها می‌گفتند که آیشمن از خود نازی‌های اصلی، نازی‌تر است.
اما این دیدگاه آرنت نبود، او باور داشت که آیشمن، اعمالش را به‌عنوان "فرمان‌برداری" تلقی نمی‌کرد، بلکه آن را "وظیفه خود" می‌دانست و رعایت قانون. این موضوعی بسیار مهم است و آرنت نظریه خود را بر این اساس مطرح کرد. از دید آیشمن، اخلاق کاملاً رعایت شده بود، بااینکه اهدافش پلید بودند.
در گزارش‌هایش، آرنت به یک‌لحظه بسیار جالب اشاره می‌کند؛ شخصی در دادگاه به امانوئل کانت اشاره می‌کند و آیشمن می‌گوید که بله، من کتاب‌های کانت را مطالعه کرده‌ام. یکی از قطعه‌های اصلی پازل، در برنامه "راه‌حل نهایی مسئله یهود" کانت را مطالعه کرده بود،
و به کتاب " نقد عقل عملی" اشاره کرد، که از مهم‌ترین آثار کانت بوده و در آن به مبانی فلسفه اخلاق پرداخته‌شده است. آیشمن نظرات کانت را رد نمی‌کرد، بلکه نظریات او را برای خود تغییر داده بود و می‌گفت که وظیفه، فراتر از فرمان‌برداری است و
"فرد، نه‌تنها از قانون تبعیت می‌کند، بلکه برای اینکه عمل شما منطبق بااخلاق باشد، باید باعلاقه خاطر انجامش بدهید".
درک این موضوع و دیدگاه آیشمن، به آرنت اجازه داد که درک کند چرا آیشمن تا روز آخر به فرستادن اسرا به کمپ‌ها برای کشته شدن، ادامه داد. آیشمن این عمل را نه از روی تعصب و یا تنفر بی‌حد خود از یهودیان، بلکه از روی وظیفه‌شناسی و تعهد انجام داد.
آرنت معتقد بود که ازنظر خود آیشمن، وجدانش قبول نمی‌کرد که در انجام‌وظیفه‌اش کوتاهی کند (حتی وقتی‌که وظیفه‌اش کشتار انسان‌ها باشد). آیشمن با تمام وجودش باور داشت که کشتن یهودیان، طبق قانون "وظیفه" اوست و اینکه دستور هیملر برای متوقف کردن این روند، غیرقانونی بوده است.
این نظری بسیار جنجال‌برانگیز و درخور توجه بود. رسیدن به این نتیجه هم بر اساس مطالعه گفته‌های هیملر در طول جنگ بود. در اکتبر 1943، از هیملر یک سخنرانی وجود دارد (در اینترنت موجود است) که در شهر پوزنان و در نزدیکی مرز لهستان و آلمان در یک کنفرانس
برای افسران ارشد اس‌اس ادا شده است و در آن می‌گوید که (نقل به مضمون) تاکنون در مورد هولوکاست چه کرده‌ایم، وضعیت چگونه است و به کجا باید برسیم. این سخنرانی از مهم‌ترین وقایع در تاریخ اخلاق شناسی انسان بوده است.
نقل‌قولی مستقیم را از آن سخنرانی برای شما برگردان کرده‌ام؛ توجه داشته باشید که این سخنرانی برای تمام آن‌هایی که هولوکاست را انکار می‌کنند، یک سیلی به‌صورت است، خود هیملر نازی می‌گوید که ما کشته‌ایم و برخی ادعا می‌کنند چنین اتفاقی نیفتاده است:
"تصمیم دارم در مورد موضوع بسیار مهمی با شما و با صراحت سخن بگویم که باید بین خودمان بماند و هیچ‌گاه در مورد آن به‌صورت عمومی صحبت نشود ... منظورم تخلیه یهودیان است، نابودی مردم یهودی ... (به این جمله دقت کنید >) بسیاری از شما می‌دانید که دیدن 100 جسد تلنبار شده روی‌هم،
یا 500 یا 1000تا، چگونه است. اینکه تمام این موضوعات را، سوای چند مورد که از ضعف نفرات نشئت می‌گیرد، نجیبانه پشت سر گذاشتیم، باعث شده است که قوی‌تر شویم. این برگی نانوشته، و شکوهمند از تاریخ ماست".
به آنچه گفته شد دقت کنید، انسان باید چگونه باشد که کشتار را نجیبانه بداند. این سخنرانی در 1943 بود و بسیاری از قتل‌ها هنوز اتفاق نیفتاده بودند. نسخه کامل آن‌که 5 دقیقه است، از لینک زیر قابل‌مشاهده می‌باشد.
حرف آرنت این نبود که افسران نازی ازنظر اخلاقی افراد فهمیده و والایی بودند؛ هنگامی‌که آیشمن می‌گفت من در حال انجام‌وظیفه‌ام هستم، آرنت او را از جهتی باور می‌کرد اما، آرنت وظیفه‌شناسی آیشمن را تحسین نمی‌کند. آنچه آرنت می‌گوید این است که
"در میان نازی‌ها، تعدادی انسان وحشی و سادیستیک وجود داشت؛ اما همه آن‌ها ریشه انجام وظایف مرگبار خود را در یک دستور از رده‌های بالا می‌دیدند که ازنظر خودشان، امری و دستوری اخلاق مدارانه بود" و این، نکته بسیار مهمی است که آرنت سعی داشت به دیگران بفهماند.
آرنت می‌گفت، یک جامعه نه‌تنها می‌تواند شاهد فروپاشی اخلاق باشد، بلکه می‌تواند یک تغییر در مفهوم اخلاق را نیز تجربه کند. اخلاق و مفاهیمش سر جای خود هستند، کلماتی مثل وظیفه، شرف، وجدان، درست و غلط؛ همگی وجود دارند، اما معنی آن‌ها دگرگون‌شده است.
به‌طورکلی، ما این موضوع را نمی‌پذیریم، زیرا باور داریم که افراد در ته دل خود می‌داند که بدکردارند، که وجدانی دارند و آن وجدان در حال فریاد کشیدن درست و غلط است؛ آنچه برداشت من بوده، این است که احتمالاً آرنت می‌گوید شاید شما اشتباه می‌کنید، اگر تغییر مفاهیم به وسعت یک جامعه باشد،
مثلاً کاری که جمهوری اسلامی از فهم ما از تروریزم انجام داده است و با فرستادن نیروهای خود، سهیم در کشته شدن 500 هزار زن و مرد و کودک سوری شده است و کشته‌شده‌های در جریان این جنایت جنگی نیز، پس از ورود به ایران تجلیل شهد و به‌عنوان "شهدای مدافع حرم" بزرگ شمارده می‌شوند.
مقاومت در مورد این موضوع بسیار سخت است؛ غیرممکن نیست، اما بسیار سخت است. بسیار سخت است که "شهید مدافع حرم" را یک قاتل جانی بدانیم که برای کشتار مردم سوریه که از زندگی خود ناراضی بودند رفته بود. فرض کنید همین حس شما از ورود حشد الشعبی به ایران را (تازه این‌ها برای کمک آمده‌اند)
مردم سوریه نسبت به نیروهای پاسدار تصور کنید؛ یک نیروی خارجی که صرفاً برای حفاظت از قاتل فرزندان شما آمده باشد و خودش نیز به شما آتش بگشاید؛ یقیناً شما به مقابله با چنین شر مطلقی خواهید ایستاد.
آرنت می‌گوید به‌صورت ذاتی، وجدان، ما را تنها زمانی به عدم اطاعت از دستورات فرامی‌خواند که با قوانین و نرم جامعه همخوانی نداشته باشد. در اکثر جهان‌بینی‌ها، اخلاق و قانون، به‌صورت گسترده‌ای همپوشانی دارند، آنچه در جامعه ما درست یا غلط پنداشته می‌شود،
معمولاً برای مایی که عضو آن جامعه هستیم نیز به همان صورت درست و غلط تعریف می‌شود. مثلاً خوردن خیلی از غذاهایی که در چین، نرم جامعه هستند، در ایران حتی قابل‌تصور کردن نیستند. اما در یک رژیم تبه‌کار، صدای فریاد وجدان اعضای آن جامعه، فراتر از قوانین و نرم آن جامعه نیست؛
به‌عنوان‌مثال، کشتن افرا بی‌گناه، صرفاً به این دلیل که یهودی هستند، در هرجایی غلط اندر غلط است؛ آرنت می‌گوید در آلمان نازی، که یک رژیم تبه‌کار است، این فهم که چه زمانی افراد آن جامعه در حال زیر پا گذاشتن وجدان خود هستند، محدود به زمانی است که قانون می‌گوید عملی غیراخلاقی است،
حتی باوجوداینکه خود قانون موردنظر به‌صورت ذاتی غیراخلاقی است. زمانی که حتی قانون در مورد غیراخلاقی بودن خود به ما دروغ می‌گوید. در یک رژیم تبه‌کار، اخلاق مدار بودن، عین بی‌اخلاقی است.
مثال داخلی‌اش هم می‌شود سپاه پاسداران. برای یک پاسدار، وطن‌پرستی عین خیانت به انقلاب است؛ برای یک پاسدار کمک به هم‌وطنش، کمک به کسانی است که قصد براندازی انقلاب رادارند. برای یک پاسدار، ریختن خون هم‌وطنش عین عمل به وظیفه‌اش است.
مورد آیشمن، نشان داد که نمود و ظهور وجدان برای افراد در یک سیستم اهریمنی چگونه است و به چه می‌انجامد. به انقلاب اخلاقی نمی‌رسیم، بلکه انحراف اخلاقی را تجربه می‌کنیم. در متن زیر، آرنت تقریباً آنچه در آلمان نازی بر سر اخلاق آمده را خلاصه می‌کند. توضیحات خودم را در کروشه می‌آورم.
شروع نقل‌قول:
"همان‌گونه که قانون در کشورهای متمدن، به‌صورت پیش‌فرض، باور عمومی این است که «دیگران را نباید بکشید» بااینکه برخی مواقع، انسان میل به کشتن پیدا می‌کند، قانون در آلمان هیتلری این‌گونه بود که
«شما باید بکشید»، بااینکه «طراحان» این قتل‌عام می‌دانستند که کشتن دیگران برخلاف ذات انسانی است. [جمله بعدی بسیار مهم است و در خواندن آن کمی تأمل و دقت کنید] شر و بدی در رایش سوم، خاصیت اغواکنندگی خود را ازدست‌داده بود
[آنچه آرنت می‌گوید این است دلیل انجام یک عمل بد (مثل دزدی یا قتل) برای مشوق آن عمل، انجام نمی‌شد، بلکه برای مردمی که در رایش سوم زندگی می‌کردند، یک حق یا قانون و وظیفه تبدیل‌شده بود.] [توضیح دوم در مورد جمله مهم « شر و بدی در رایش سوم، خاصیت اغواکنندگی خود را ازدست‌داده بود»
آرنت درواقع می‌گفت که وسوسه، برای انجام کارهای خوب در نظر گرفته‌شده بود؛ یعنی اینکه ممکن بود در رایش سوم شما تطمیع بشوید که یک یهودی را نکشید، و این موضوع یک رذیلت اخلاقی برای مردمی که در آن جامعه می‌زیستند، شناخته‌شده بود. خوبی و بدی جای خود را عوض کرده بودند.
قانون به آن‌ها می‌گفت که بکشید، پس نکشتن درواقع عملی غیرقانونی شده بود. ادامه نقل‌قول>] بسیاری از آلمانی‌ها و بسیاری از نازی‌ها، احتمالاً برای نکشتن دیگران وسوسه شده بودند،
برای دزدی نکردن، برای جلوگیری از فرستاده شدن همسایه‌شان به اردوگاه مرگ ...، و یا وسوسه برای شریک جرم شدن در این جنایت. اما خدا می‌داند، که آلمانی‌ها به‌خوبی یاد گرفته بودند که چگونه باید در برابر وسوسه مقابله کنند." /اتمام نقل‌قول.
حال با تمام این توضیحات به آیشمن بازمی‌گردیم. آیشمن باور داشت التزام به اخلاق، برابر با دستورات خود هیتلر بود، نه دستورات هیملر. به همین دلیل آیشمن باور داشت که دستورات هیملر "یک وسوسه است" نه یک دستور قانونی و او در مقابل وسوسه شکستن قانون، مقابله کرد.
سرپیچی از این دستور هیملر به این دلیل نبود که آیشمن از کشتن یهودیان لذت می‌برد، بلکه به این دلیل که آیشمن باور داشت همیشه باید قانون را رعایت کرد. نکته بسیار مهم این است که تمام آنچه گفته شد برای تبرئه آیشمن یا هرکس دیگر در آلمان نازی نیست،
به این دلیل که بسیاری از افرادی که دخیل بودند، می‌دانستند آنچه می‌کنند غلط است و سعی کردند به مقابله با آن بپردازند. بعضی از آن‌ها به دلیل شخصیت قوی و برخی دیگر به دلیل خوش‌شانس بودن از انجام دادن این جنایات در امان بودند. ازنظر آرنت، شیطان خواندن کسانی که در هولوکاست دخیل بودند،
نوعی تعریف از آن‌ها و تسلی دادن به خودمان است. تعریف از آن‌هاست به این دلیل که خصوصیات باشکوه اهریمنی به آن‌ها می‌دهد، و اعمالشان را از انسانیت جدا می‌کند، و تسلی دادن به خودمان است، زیرا برای خود یک بستر آماده برای درک رفتار همچون آیشمنی تصور کرده‌ایم درصورتی‌که آنچه آیشمن بود،
تمام آن درک ما را از بدی، تغییر داده بود. ما به خودمان می‌گفتیم که یک نفر دراین‌بین، رفتاری شرارت‌بار داشته است. اما آرنت با این نظریه مخالفت می‌کند و می‌گوید اتفاقی که افتاد، این نبود که چند تبه‌کار با یکدیگر برای انجام عملی شنیع هماهنگی انجام داده باشند؛
بلکه تمام جامعه آلمان، دیوانه شده و در یک سقوط اخلاقی فرورفته بود. این، تمام آنچه بود که آرنت به‌عنوان "ابتذال شر" معرفی کرد.
ما دیکتاتورها را می‌شناسیم؛ قاتل‌ها و سادیست‌ها را نیز. اما نگرانی ما باید از بروکرات‌ها باشد. کسانی که صرفاً در حال انجام‌وظیفه خود هستند. از شما بابت مطالعه این رشته توییت تشکر می‌کنم. لطفاً برای آگاه‌سازی دیگران، نسبت به بازنشر آن اقدام بفرمایید. /تمام
Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh.

Enjoying this thread?

Keep Current with The Intangibles

Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

Twitter may remove this content at anytime, convert it as a PDF, save and print for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video

1) Follow Thread Reader App on Twitter so you can easily mention us!

2) Go to a Twitter thread (series of Tweets by the same owner) and mention us with a keyword "unroll" @threadreaderapp unroll

You can practice here first or read more on our help page!

Follow Us on Twitter!

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just three indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3.00/month or $30.00/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!