, 33 tweets, 12 min read Read on Twitter
یکی از مثالهای جالب برای من در مقایسه شوروی و آمریکا نحوه برخورد دستگاه حاکمه ی آنها با دو فیزیکدان ارشد از چشم افتاده شان بود. پیوتر کاپیتسا فیزیکدان کاشف ابرشارگی و از پیشگامان فیزیک دمای پایین و برنده ی نوبل و رابرت اوپنهایمر مدیر آزمایشگاه لوس آلاموس درپروژه بمب اتمی.
بمباران اتمی ژاپن شدیدا جامعه فیزیکدانان درگیر در پروژه ی منهتن را دو دسته کرد و نقطه ی اصلی منازعه ی این دو گروه ساخت یا عدم ساخت بمب هیدروژنی(گرماهسته ای)‌بود. در یک سمت اپنهایمر،‌لئوزیلارد و ... به دلایل اخلاقی مخالف ساخت آن بودند و بقیه را از همکاری منع می کردند ودر سوی دیگر
ادوارد تلر،‌استانیسلاو اولم که به زیر یوق کشیدن زادگاه هاشان( بلغارستان و لهستان) را توسط حکومت کمونیستی شوروی می دیدند به همراه جان ون نیومان و گروهی دیگر تنها را مقابله با غلبه کمونیسم را هر چه قدرتمندتر کردن دنیای آزاد می دانستند و طرفدار ساخت بمب هیدروژنی بودند.
در آغاز دهه پنجاه میلادی، لو رفتن شبکه جاسوسی اتمی شوروی و در صدرشان کلاوس فاکس و فراگیری موج دوم وحشت سرخ در آمریکا(مک کارتی)، گروهی به این شائبه دامن زدند که اوپنهایمر که هم برادر و هم همسرش زمانی عضو حزب کمونیست بودند، با استفاده از موقعیت خود به عنوان رییس کمیته ی اتمی
تعمدا مانع تحقیق و توسعه و ساخت سلاح گرماهسته ای شده است.پرونده ای که برعلیه او ساخته شده بود ضخیم ورنگارنگ بود وازگزارش نکردن یک مورد تماس عوامل شوروی تادستنوشته ی خودش درفرمهای امنیتی ۱۹۴۲ که خودراعضو همه نوع انجمن کمونیستی مستقر درساحل غربی آمریکا معرفی کرده بوددرآن یافت میشد.
ارتباطات مشکوک اوپنهایمر و موضع گیریهای متعددش ردیابی شده بود و افراد مختلف در دستگاه حاکمه در هر دو حرب دموکرات و جمهوریخواه از رییس اف بی آی، جی ادگار هوور تا چارلز ویلسون معاون وزیر دفاع در دولت آیزنهاور در فکر حذف اوپنهایمر (به روش آمریکایی و نه با محاکمه و اعدام) بودند.
قرعه به نام لوئیس استراوس بازرگان سابق ودومین رییس کمیسیون انرژی هسته ای آمریکا افتاد. اماروش متداول اوبرای حذف افراد مشابه که استفاده از ارتباطات اش برای فراهم آوردن پیشنهادات شغلی-آکادمیک چنان جذابی خارج ازحوزه ی اتمی بود که قابل رد کردن نباشند،‌درباره ی اوپنهایمرکارگرنبود.
اوپنهایمر در آن زمان در بهترین موقعیت شغلی خارج از حوزه اتمی بودو تنها ارتباط اش دسترسی امنیتی ومشاوره بود. او مدیریت موسسه مطالعات پیشرفته در دانشگاه پرینستون را به عده داشت که در کنار دستمزد سالانه ۲۰ هزار دلار درسال، اقامتگاه مجلل با خدمه نیز در اختیارش بود.
ضدیت با او به حدی رسیده بود که در نقطه ای موضوع توجه سناتور مک کارتی را جلب کرد و او قصد داشت که اوپنهایمر را برای پاسخگویی به سنا فرا بخواند اما جی ادگار هوور و معاون وقت رییس جمهوری آمریکا ریچارد نیکسون به کمک اشتراوس شتافتند تا مک کارتی را ازاینکاربازدارند.
درنهایت با بالا گرفتن موضوع، گزارش امر به آیزنهاور رییس جمهوری آمریکا داده شد و او به دادستان کل دستور داد که دیواری بین دوایر دولتی و اوپنهایمر کشیده شود. آیزنهاور در یادداشتهای شخصی اش نوشته است که چندان قانع نشده بود ولی ریسک وفادارنبودن اوپنهایمر غیرقابل پذیرفتن است.
درنتیجه تنها راهی که به ذهن اشخاص درگیررسید لغو دسترسی امنیتی اوپنهایمروشرمسار کردن اودرافکار عمومی برای خاتمه نفوذ اش برسیاستگذاری هسته ای بود. در روز دوشنبه ۲۱ دسامبر ۱۹۵۳ اشتراوس فهرستی از اتهامات
اوپنهایمر را به دست او داد و گفت که دسترسی امنیتی او تا پاسخگویی به آنها ملغی شده است. اشتراوس انتظار داشت که اوپنهایمر با استعفا خودش و آنها را از مخمصه جلسه ی بررسی اتهامات برهاند اما نه خودش مستقیماتقاضای استعفا را طرح کرد و نه اوپنهایمر پیش قدم شد.
پس از چند ماه آماده سازی، بررسی پرونده ی دسترسی امنیتی او با حضور وکلایش ۴ هفته طول کشید و برخی از فیزیکدانان بر علیه او و برخی دیگر به نفع اش شهادت دادند،‌ اما درنهایت هیات ناظر با رای ۲ به ۱ دسترسی اوراملغی کرد.
این ماجرا نه تنها از اوپنهایمر گالیله یا سقراط تازه ای ساخت که بنیان اخلاقی جامعه دانشمندان آمریکا(وجهان)‌را تکان داده است،‌ بلکه تا امروز منشا بحث درباره مصونیت متخصصان در دوایر دولتی برای مخالفت با سیاستگذاری های دولتی در آن کشور است.
اما پیترکاپیتزا: او در خانواده ای با ریشه های رومانیایی و لهستانی در کرونشتات به دنیا آمده بود و با وقفه ای دوساله در نتیجه خدمت به عنوان راننده آمبولانس در جنگ جهانی اول در ۲۴ سالگی در ۱۹۱۸ از پلی تکنیک سنت پترزبورگ فارغ التجصیل شدو ۳ سال بعد برای تحصیل در مقطع دکتری زیر نظر
ارنست راترفورد (پدر فیزیک هسته ای) عازم آزمایشگاه کاوندیش در دانشگاه کمبریج شد. ازکارهای او در کمبریج به راه انداختن کلوب کاپیتسا بود که هدف اش تشویق محققان جوان در به چالش کشیدن افکار و نظریات اساتیدشان بود.
در طول اقامت اش درآزمایشگاه کاوندیش او تکنیکهایی برای تولید آهنرباهای فوق العاده قدرتمند توسعه دادو وابستگی خطی میدان مغناطیسی و مقاومت الکتریکی در فلزات مختلف را کشف کرد.او در۱۹۳۴ برای دیدار با پدرو مادرش به شوروی بازگشت ولی مقامات حکومت کمونیستی مانع بازگشت او به بریتانیا شدند.
او در آن زمان مشهورترین فیزیکدان روس بود. با مشخص کردن این موضوع که او هرگز اجازه خروج از شوروی را نخواهد یافت،دولت شوروی امکاناتی در اختیار او گذاشت تا «موسسه مسایل فیزیک» را بنیان بگذارد و با کمک راترفورد و بودجه شوروی تجهیزاتی را از آزمایشگاه موندکمبریج که خودش پیش از گرفتار
شدن در شوروی مدیر آن بود خرید و تحقیقاتی را در زمینه فیزیک دمای پایین در شوروی بنیان گذاشت. او تجهیزات بسیارکارآمدی را برای مایع کردن گازهایی مثل هلیوم و هوا ابداع کرد ودر ۱۹۳۷ ابرشارگی را کشف کردو تحقیقات اش او را نفر اول فیزک دماهای پایین در آن عصر کرده بود.
با پایان جنگ جهانی دوم، شوروی به سرعت در صدد راه انداختن برنامه سلاح هسته ای خود برآمد. بعد از اندکی ناکارآمدیهای اولیه با درک اهمیت موضوع «بریا»‌رییس پلیس مخوف استالین مدیریت مستقیم پروژه بمب اتم شوروی را به عهده گرفت.
به عنوان مدیرعلمی برنامه بریا، کاپیتزا یا ایوف را پیشنهادکردولی استالین معتقد بود که این مسوولیتی برای همه عمراست و باید فردی جوان را برای آن برگزید و بعلاوه ناپدید شدن دو فیزیکدان شناخته شده جهانی توجهات را جلب خواهد کرد. بدین ترتیب کورچاتوف پدربرنامه ی هسته ای شوروی شد.
به هر رو کاپیتزا نقش کلیدی ای در آن برنامه به عهده گرفت ولی به سرعت با بریا به مشکل برخورد. بریا با دسترسی به اسناد به دست آمده از جاسوسی برنامه ی آمریکایی ها در جستجوی دستیابی سریع و مطمئن به بمب با کپی کردن آنها بود ولی کاپیتزا معتقد بود که باید دست فیزیکدانان روس برای
طراحی کارآمدتر باز باشد. این در ترکیب با نادانی علمی و پارانویای بریا که حتی همان اسناد جاسوسی را هم مشکوک به فریب می دانست،کار را دشوار کرده بود.مثلا فیزیکدانان با توسل به امنیت درمقابل حملات هوایی توانستند او را قانع به ساخت اولین راکتور به صورت عمودی(برخلاف آمریکاییها) بکنند.
بالاخره کار به جایی رسید که کاپیتزا در حرکنی جسورانه، نامه ای به استالین نوشت و درآن یادآوری کرد:« آیا وزن هر شهروند باید براساس موقعیت سیاسی او سنجیده شود؟ وقت آن رسیده است که امثال رفیق بریا شروع به احترام گذاشتن به دانشمندان بکنند».
استالین طرف کاپیتزا را گرفت (در حاشیه: چیزی که در ج.ا حتی قابل تصور نیست). اما تلاش بریا برای مصالحه با او بی نتیجه ماند.مساله ی اصلی در نظر کاپیتزا آن بود که اگر روسها به جای ایده های خود دنبال کپی از آمریکایی ها بروند، همیشه یک قدم از آنها عقب خواهند ماند.
یک ماه بعد در نوامبر ۱۹۴۵ کاپیتزا نامه ی دوم را به استالین نوشت:«هرچند رفیق بریا به عنوان رهبرارکسترچوب را در دست دارد ولی درنهایت ویولون اول به عهده ی دانشمند است و بزرگترین مشکل رفیق بریا آن است که نمی داند که غیر ازتکان دادن چوب باید نت خوانی هم بلد باشد».
این دیگر از حد تحمل سیستم کمونیستی خارج بود. بریا از استالین تقاضای دستگیری او را کرد، استالین که می دانست این به معنای مرگ کاپیتزاست و همزمان نگران قدرت بریا شده بودبه اوگفت:« من به خاطر تو او را کنارخواهم گذاشت ولی حق نداری به او دست بزنی».
یک ماه بعد استالین به کاپیتزا اجازه داد که استعفا بدهد و سپس کمتر از یکسال بعد در آگوست ۱۹۴۶، کاپیتزا از تمامی سمت های علمی اش برکنار شد و به مدت ۸ سال تا پس از مرگ استالین در بازداشت خانگی قرار گرفت.
او درنهایت در ۱۹۶۶ اجازه سفر مجدد به انگلستان را یافت و در ۱۹۷۸ به خاطر کشف ابرشارگی جایزه ی نوبل دریافت کرد. هنگامی که او در ۱۹۸۴ درگذشت تنها کسی در آکادمی علوم شوروی بود که عضو حزب کمونیست نبود.
خلاصه: سیستم آمریکایی دانشمندی را به تصور متوقف کردن امور و خرابکاری از دسترسی به اطلاعات محرمانه محروم کرد و سیستم شوروی دانشمندی را به خاطر تلاش برای انجام درست کارش به ۸ سال حبس خانگی با خطرمرگ فرستاد.
پی نوشت:انجمن دانشمندان اتمی آمریکایی به رهبری لئوزیلارد مدافع سرسخت خلع سلاح هسته ای، نشریه ای را منتشر می کرد که درکنار مسایل فیزیک مباحث اخلاقی مربوط به سلاح هسته ای هم درآن بحث می شد. اشتراک این نشریه دردهه ۵۰ درقلب شهرمخفی هسته ای سارو دراختیاردانشمندان شوروی بود و آنها
می توانستند ازنگرانی ها و دغدغه های همتایان آمریکایی شان باخبر شوند.دوستانی که به موسسات مختلف نظامی داخلی سرک کشیده اند، می توانند بگویند آیا جایی نشریات منحصرا فنی غربی(نه با مباحث اخلاقی) مثل Jane's Defense را در دست کارکنان دیده اند؟این هم فرق ما با شوروی (نه حتی آمریکا)است!
ظاهرا کسی پیدا نشد این غلط تایپی یا شاید هم املایی (شرم آور!) بنده را یادآوری کندوباید خودم به روی خودم بیاورم. «یوغ» درست است نه «یوق». البته الان واقعا مطمئن نیستم تایپی بود یا املایی.
کسی دیکشنری فارسی مرورگرها را امتحان کرده ببیند جلوی اشتباهات این شکلی را می گیرند یا نه؟
Missing some Tweet in this thread?
You can try to force a refresh.

Like this thread? Get email updates or save it to PDF!

Subscribe to Jonas Blane
Profile picture

Get real-time email alerts when new unrolls are available from this author!

This content may be removed anytime!

Twitter may remove this content at anytime, convert it as a PDF, save and print for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video

1) Follow Thread Reader App on Twitter so you can easily mention us!

2) Go to a Twitter thread (series of Tweets by the same owner) and mention us with a keyword "unroll" @threadreaderapp unroll

You can practice here first or read more on our help page!

Follow Us on Twitter!

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just three indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3.00/month or $30.00/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!