#رشته_توئیت
طبعا ادعای «هایدگرشناسی» ندارم و درک بسیار «مبتدی» و «خام» خودم را در اینجا برای «رمزگشایی» از این عبارت با مخاطب درمیان میگذارم که ممکن است دچار اعوجواج و خطا باشد.
او یک جاعل بینظیر است، برای هر اصطلاحی در تاریخ فلسفه، یک اصطلاح جعل میکند.
بجای «سوژه»(شناسنده) میگوید «دازاین»
بجای «وجود» میگوید «هستی»
بجای «شدن» میگوید «قیام»(اکستازی)
بهترین جا برای زدن انگ «متافیزیک» به هگل، بحث زمان است.
خودش اما میداند برای طرح این ادعای گزاف، یک مانع بزرگ وجود دارد: هگل!
اما چرا هگل مانع است و چرا باید او را به مابقی تاریخ متافیزیک سنجاق کرد؟
فهم این عبارت عجیب و البته شدیدا درخشان و مهم، مستلزم رجوع به نقل قولی دیگر است:«حقیقت، فرآیند شدنِ خویش است».
هگل،زمان را از تابعیت مکان خارج میکند و به آن حیثیتی مستقل میبخشد.
او نه تنها زمان را از زیر سایه مکان(مکانمندی محور تمام فلاسفه ارسطویی و مکانیک نیوتونیست)خارج کرد،بلکه مکان را تابع زمان کرد.
این انقلاب مهم تاریخ تفکر چگونه رخ داد؟
بر این اساس، زمان چیزی نبود جز بخشی از گزارش شرایط مکانی میز.
بلکه این میز، همواره شرایط مکانی(اینجایی) این شی خاص(میز) در واقعه زمانی تبدیل شدن از «چوب» به «خاکستر» است.
اما هایدگر با تحریف این انقلاب، مدعی شد که هگل زمان را «استعلایی»(ماورای ادراک فاعل شناسا/سوژه) کرده، پس میرود کنار دست ارسطو و مابقی قرار میگیرد و این منم که کاشف مجدد مفهوم زمانم.
چگونه؟
حال آنکه هگل یقین حسی را بدویترین نوع ادراک معرفی میکند.
خلاصه یقین حسی این است: این میز[که در این لحظه اینجاست] یقینا یک میز است.
اما ...
اینجاست که بحث «وقت نیست» طرح میشود.
از نظر هایدگر، وجودی که دازاین ندارد (اشیاء، حیوانات و ...) یعنی در کنون به سر میبرد و آن تعریف «زمان یعنی پیوستار اکنونها» دربارهشان صادق است.
اما این تعریف از زمان درباره موجود دارای دازاین صادق نیست. بلکه موجود دارای دازاین(انسان) تاریخ دارد. اکنونی در میان گذشته و آینده است.
پس دازاین مدام درحال «قیام»به روی آینده است و لاجرم میداند«اکنون»وجود ندارد(چون اکنون همواره بین «گذشته» و «آینده»است)و این یعنی«اکنونیتی در کار نیست» یا به عبارت دیگر«[برای اکنون بودن]وقت نیست»!
ذهنی درخشانتر از او در عرصه مباحث هستیشناختی در قرن بیستم و بیست و یکم نیامد و بعید است به این زودیها هم بیاید.
این درک بدوی و نپخته بنده از او و جعل/خلق او بود که عرض شد. تمام.
شاید اینجور نوشتن عبارت درستتر باشد:
«[برای ماندن در لحظه اکنون]وقت نیست»!
چون آنلاین مینوشتم اگر گسیخته است و ریختگی حروف دارد، عذرخواهی میکنم.
فکرمیکنم ادعای هایدگر که اگر کسی آلمانی نداند، نمیتواند فلسفی فکر کند، کلکی برای پوشاندن سرقتهای مفهومیاش است.
و نیز کسانی که در ایران میگویند اگر آلمانی ندانی، هایدگر را نمیفهمی، ناتوانیشان در فهم هایدگر را پشت این «ژست» پنهان میکنند.
بسیار خوب و روان نوشته شده و بسیار آموزنده است.
philosophy.tabrizu.ac.ir/article_2197_b…