یا هرآنچه که میخواهید درباره «گرتا تونبرگ» بدانید، از «میشل فوکو» بپرسید!
#رشته_توئیت
2-مدرنیته یعنی پیوند تمام گوزها با تمام شقیقهها.
3-مدرنیته حامل یک دیالکتیک بنیادین است: فربه کردن عینی و ذهنی مفهوم «فردیت» در فرآیندی توآمان با خلق و غنای عینی و ذهنی مفهوم «دیگری».
این معما اینست: معنای «زندگی» (حیات اجتماعی یا حیات جمعی) در عصر جدید چیست و چه فرقی با قبل از مدرنیته دارد؟
7-از مجموعه بحثهای درگرفته پس از هگل، بحث فردیناند تونیس بیش از همه به کار بحث ما میآید: تفاوت جامعه(Gesellschaft) و اجتماع (Gemeinschaft)
9-بر این اساس، برای «درک» رابطه «گوز و شقیقه»، درک تفاوت مفهوم جامعه و اجتماع حیاتیست.
پاسخ در گروی درک مفهوم «دیگری» است. ما در جامعه دیگر فقط خودمان نیستیم، بلکه ما محصول مجموعهای در هم تنیده از «روابط با دیگران» هستیم که «هستی اجتماعی» ما را تعیین میکنند.
«جامعه» خصلت «آیینگی» دارد، حال آنکه «اجتماع» فاقد این خصلت است.
اما آنچه که فصل مشترک تمامی این کشفهاست، مسئله «دیگری» است.
در دوران مدرن چه چیزی«همه»ما را به هم وصل میکند و چه چیزی همه ما را دیگری همدیگر میکند؟
پاسخ مارکس یک چیزست:پول، یا همان«میانجی»و«قرارداد» خیالیای که همه آنرا به عنوان تنها واقعیت زندگی پذیرفتهایم.
فوکو این کانونی شدن مسئله «بدن»و «سازماندهی شدن اجتماع»را با تحول مفهوم حاکمیت(sovereignty)به حکومت (Governmentality) عجین میداند.
«حاکمیت»: وجه سمبلیک دارد. آن بالاست.کاری به کار جزئیات«اجتماع» ندارد.
«حکومت»:وارد فرآیند سازماندهی جامعه میشود، دیگر فقط آن بالانیست،همه جا هست.
افشین جهاندیده، اصطلاح Governmentality را «حکومتمندی» ترجمه کرده که من آنرا نمیپسندم. چون به نظرم مقصود را نمیرساند. اما اینجا مینویسم که احیانا اگر رساناست، دوستان استفاده کنند.