چهره ای سرد با همان عینکِ گردِ تکراری که از بچگی به صورت داشت، کفِ اتاقِ اردوگاه مانند یک فرد عادی، گویی به خواب رفته بود؛
اما نه!
او نه فردی عادی بود و نه خواب بود.
او هاینریش هیملر بود!
زمانی نامِ او تنِ هر اروپایی را میلرزاند.
روزِ قبل، ۲۲ مِی ۱۹۴۵ جایی در نزدیکیِ برمرفورد، درحالی که یک هفته از پایانِ جنگ جهانی دوم میگذشت، ایست بازرسیِ نیروهای بریتانیایی به سه مرد مشکوک شدند.
دو مرد با پالتویِ بلندِ سبز، جلویِ مردی که چشمبند به صورت داشت حرکت میکردند.
آنها به داخل پاسگاه برده شدند و برای اثبات اینکه نیروهائی رده بالا نیستند، یک مدرک به افسر بریتانیایی ارائه کردند که در آخرین روزهای جنگ به بیشترِ نیروهای آلمانی داده شده بود.
مدرک شناسایی، فردِ سوم را گروهبانی به نام "هاینریش هیتسینگر" معرفی میکرد.
با ارائه این مدرک او امید داشت که از ایست بازرسی به سلامت عبور کند اما مُهرِ مدرک، شکِ افسر را برانگیخت.
این مُهر در هفته گذشته پوششی برای فرارِ چند افسر بلند پایه نازی شده و به نوعی لو رفته بود
فردا آن سه مرد را به اردگاه فرستادند؛
در اردوگاه، "هیتسینگر" درخواستِ ملاقات با یک افسر ارشد را داد.
او میدانست که به زودی لو خواهد رفت و شاید میخواست با یک افسرِ بلند پایه برای فرار صحبت کند.
(از آخرین فیلمهای موجود از هاینریش هیملر در حال اعطای درجه نظامی به افسران نازی)
وقتی با درخواستش مخالفت شد به آرامی چشمبندِ خود را برداشت و خود را (هاینریش هیملر) معرفی کرد!
آرشیتکتِ هلوکاست، مهم ترین و بَدنام ترین نازیِ زنده!
کسی که در کُشتار شمارش نمیکرد حال به همین راحتی گرفتار شده بود.
بعد از تائید هویّت، افسر پزشکی برای معاینه ی او وارد اتاق شد.
در حینِ معاینه، هیملر جسمِ قُرص مانندِ آبی رنگی را که در بُنِ دندان گذاشته بود با زبان آزاد کرد و قورت داد.
سعی پزشک در خارج کردن قرص بی نتیجه ماند.
سیانور بود...
هیملرِ "سخت کُش" به آسانترین روش خود را رهانید اما نکته مدّنظر، سازوکاری بود که یک لیسانسه ی کشاورزی را به فرماندهی کلّ اس اس برگزید.
راوبط ایدئولوگی که توانست از او "هاینریش هیملری" بسازد که طراح چند اردوگاه مرگ، از جمله #راونسبروک باشد.
آخرین فرزندِ هیملر، "گودرون" تا لحظات آخر عمر(سال ۲۰۱۸) عاشقانه پدرش را دوست میداشت و اینکه پدرش بزرگترین کُشتارگر در تاریخ خوانده میشد را منصفانه نمی دانست.
اما با این وجود نام خانوادگی خود را تغییر داده بود و در اوایل، حتی دامادش نمیداست که مادرزنش، دختر هاینریش هیملر است.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
امپراتوری عثمانی، مردِ بیمار اروپا فروپاشیده بود.
"محمد پنجم" مرده بود و کارِ «اتحاد تُرکان جوان» که او را کنار زده بودند به نسلکشیِ ارامنه کشیده شده بود.
در اواخر ۱۹۱۸ با نزدیک شدن شکست عثمانی در جنگ جهانی، دولتِ ترکان جوان سقوط کرد و رهبرانشان متواری شدند. #رشته_توییت
در نوامبر ۱۹۱۸، یک زیردریایی آلمانی اَنور پاشا، طلعت پاشا، جمال پاشا و چند رهبر دیگر ترکان جوان را به اودسا در اوکراین برد.
گروهی از ارامنه هم آنها را منزل به منزل دنبال میکردند تا به پاداَفره خون ارامنه، خونشان را بریزند.
بگذریم...
ترکان جوان هر چه که بودند، پُلی بر تاریخ زدند تا ترکیهٔ کنونی از آن برهه عبور کند و یک مرد از آن پل بگذرد، دستِ «مردِ بیمار اروپا» را بگیرد تا او را از بستر نزع بیرون بکشد.
مصطفی کمال پاشا، مُحصّل مدارس نظامیِ سکولار، غربگرا و خواهان گسست از میراث عثمانی.
برای همهٔ عزیزانی که آخرین پاییز را امسال دیدند و هرگز ندیدند:
امسال پاییز سوزی دگَر داشت
شامش دگر بود، روزی دگر داشت
امسال پاییز خیلِ کلاغان
خیل کلاغان، همبال زاغان
در هم نوشتند طومارِ باغان
پای درختی بیبرگ و عریان
هر شاخسارش صد چشمِ گریان
افتاده برگی، سرد و فِسُرده
لرزنده بر خاک چون دستِ مرده
یاد بهاران اندر نهادَش
از برگ گفتم، بشنو ز بادَش:
امسال بادَش صحرا به صحرا
منزل به منزل پیکارِ خون کرد
هر گلبُنی را در راه خود یافت
از پای ننشست تا سرنگون کرد
هر کلبهای را در پای خود دید
کوبید و کوبید تا واژگون کرد
انقلاب ۵۷، شورشی علیه زن بود.
زن، روحِ بازار است. آنجا که زن و بازار آزاد باشند، آنجا که زنِ آزاد در بازارِ آزادش فعالیت کند لاجرم شکوفا خواهد شد.
به هر کدام حکومتها اقتدارگرای امروز اگر نگاه کنید هر دو یا حداقل یکی از این دو محدودند! #رشته_توییت
غرض از این گفتار نشان دادنِ آن چیزی است که بودیم.
ذیل همین توییت یک مستند تاریخی از سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ را میگذارم تا فارقی باشد میان آنچه قرار بود باشیم و آنچه هستیم.
اتفاقاً در این مستند زنان محجبه هم تحت حکومتی نرمال مشغول به کارند.
بانوی اولی که چنین زیبا و آزاد اندیشانه حرف میزند «دکتر مهیندخت صنیع» است.
شاگرد محمد معین است و نویسندهٔ کتاب «زنان در شاهنامه».
وی همچنین نماینده بیست و چهارمین دوره مجلس از بابل است.
زیرکانهترین بخش از فیلم #عنکبوت_مقدس این پوستر است.
تعجبی هم ندارم که چرا کسی درکَش نکرد.
این یک فرش نیست. یک پُشتیِ قرمز رنگ است.
از همانهایی که همه در خانه داشتیم یا احتمالاً هنوز هم داریم. ⬇️
سعید حنایی (قاتل) میگوید که با دیدن آن زنها احساس میکردم که روی گردنِ همرزمانِ شهیدم ایستادهاند. برای همین اگر با فشارِ روسری نمیمُردند آنقدر روی گلویشان میایستادم تا خفه شوند! (عکسها متعلق به دوران جبههٔ حنایی است)
در هنگام بازسازی صحنه، پسربچهٔ او بجای مقتولان پروسهٔ قتل را با افتخار روی پُشتیِ خانه انجام داد.
صحنهای که با زیرکی توسطِ طراح پوستر انتخاب شده است.
قاتلش ساعاتی پیش مُرد.
قاتلی که البته روزگاری همدست و همداستان خودش بود.
میگفت در گوشِ اردشیر زاهدی، سفیر ایران در ایالات متحده، سیلی زدهام.
ساعات آخر عمرش اما نمُرد تا از دیوی که خود برکشیده بود سیلی خورد. #رشته_توییت
لیبرالتر از چیزی مینمود که قاتلش بود اما در کُنهِ رفتار، همان مینمود که قاتلِ نا لیبرالش.
گاهی در خانه عبا میپوشید و در زمان ریاستش بر صدا و سیما مخالف پخش صدای زن بود.
آنقدر مقیّد به قیود اسلام و خوشحال از به ثمر نشستن انقلاب که از پاریس فقط با لباسهایی که به تن داشت وارد تهران شد.
خودش به خنده میگفت که در روزهای نخستِ ورود به ایران شلوار برادرش(فریدون) را میپوشیده.
ولادیمیر یا ولودیمیر؟
نفرت پوتین از مردم اوکراین غیر قابل کتمان است.
مردمی که در سال ۲۰۱۴ میخِ آخر را به تابوت روسدوستیِ حکومتشان کوبیدند و رییسجمهورشان «ویکتور یانوکوویچ» را به روسیه فراری دادند تا به غرب نزدیکتر باشند. #رشته_توییت
یانوکوویچ رسماً اوکراین را به دامن روسیه انداخته بود.
مخالفت سرسختانهٔ او با پیوستن به پیمان آتلانتیک شمالی اما مورد خوشآمد پوتین بود.
فساد اداری در زمان او و عدم تصویب قوانین منع خشونت نهایتاً مردم را به خیابان کشید.
شکلِ منحط دولترانی او شباهت بسیاری با الیگارشهای ظاهر شده در روسیه داشت.
از همین رو در هنگام فرار هم روسیه را جانپناه بهتری میدانست. (تا همین حالا که در روسیه زندگی میکند)
لابد «چالش سطل زباله»ی اکراینیها در فیسبوک را به خاطر دارید.