حداقل پدرم بنده خدا، دیگر به یقین رسیده.
برداشته برایمان اسکرین شاتی از دو کلام حرف علامه جعفری گذاشته که من بعید میدانم خودش معنیش را نداند.
خب، پدرم و خانواده ام، همهشان انقلابی هستند.
۱
حتا وقتی که از رفقای قدیمیش که جذب گروهکها شدند میگفت، حق را به آنها نمیداد. میداد به نظام.
از دولتها بد گفته کم و بیش. اما اصل نظام و ولایت فقیه را نه.
۲
دزدی نکرده و حق کسی را هم به اختیار نخورده.
اما این دو سه بار که دیدمش، ادم دیگری شده.
من هم فرق کردهام. من مطمئنتر شدهام. اما او، هرروز مشکوکتر شده.
مثل آدمی که چیزی گم کرده.
۳
حتا وقتی که مادرم، عزیزترین کسش، مرد، شک و دودلی در سکناتش ندیدم.
حالا اما انگار به چیزی، به اصل چیزی شک کرده.
پدرم یک مرد ۶۷ ساله است. بغضم میگیرد وقتی شک و دو دلیش را میبینم.
۶۷هشت سالگی سن خوبی برای شک کردن نیست.
۴
مطمئن بود که نظام دارد درست پیش میرود و حالا، روحانی هم چندسالی میاید و میرود اما اصل نظام درخت تنومندیست.
نمیتوانم این حال بدش را تحمل کنم
۵
حالا برای این ادم موسم میوه برچیدن و استراحت است.
اینها دیگر جانی برای انقلاب و اصلاح و هر مزخرفی که به ذهن ما میرسد ندارند.
برای او، اصل چیزی خدشه دار شده
۶
چون فکر میکرد حقم است، کاز خلاف و ضد نظام کردهام و باید چوبش را هم بخورم.
اما حالا وقتی وسط این هیاهو، این عکس را میفرستد، میفهمم که ته ذهنش به همه چیز شک کرده.
۷
ماها به درک! نگذار اینها به انچه بودهاند شک کنند.
هفتاد سالگی سن مناسبی برای شک کردن به انچه چهل سال پایش ایستادهای نیست
۸