طبق آنچه که از جنایات نازیها میدانیم، اتاقهای گاز علاوه بر بازدهی بالا، طراحی شده بود تا رابطهی بینِ جانیان و قربانیان را کمتر کند و سربازان نازی تبدیل به "هیولاهایی بیبازگشت" نشوند.
اما در #بابییار، گروه ضربت نازیها(آینزِتز گروپن) ۳۳۷۷۱ نفر را مستقیما و بدون واسطه کشتند.
پاییزِ ۱۹۴۱ یکی از وحشیانه و سنگینترین جنایات قرن بیستم در درهی تاریخیِ #بابییار در حومهی کیِف، تحت اشغال نازیها رخ داد.
کشتاری عظیم که از لحاظ مقیاس و مدت زمان، با کشتارهای صنعتی برابری میکرد.
در ژوئن همان سال، پس از دو سال بیطرفیِ یهودیان بینِ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و نازیها، آلمان طیِ یک حملهی غافلگیر کننده به نام عملیات بارباروسا شرقِ لهستان و اوکراین را به تصرف خود درآورد.
نازیها با برجسته سازیِ زمینههای یهودیِ برخی از رهبرانِ شوروی به یهودستیزی در آن حومه دامن زدند تا وجههای دیگر از آزار یهودیان را نشان داده باشند.
بدین ترتیب کمونیسم و رهبرانش بَد بودند، چون یهودی بودند.
(مردم یک یهودی را روی مجسمهی لنین تحقیر میکنند)
در همین زمان نازیها طبق همین ایدهی بلشویکِ یهودی، ملی گرایانِ اوکراین را با این توطئه تغذیه میکردند که عاملِ هولودومور(بزرگترین قحطی دستسازِ بشر)، بلشویسمِ یهودی است.
پوستر:"مرگ بر طاعونِ یهودی-بلشویکی".
با تشویق نازیها، به وحشتِ ملی گرایان اوکراینی افزوده شد.
مردمِ یهودی که هولودومور را درک کرده بودند، خود عامل قحطی معرفی شدند و دیگر در شهر جایی برای آنان نبود.
(این زن یهودی در شهرِ لووف/لهستان از جمعیت شهر میگریزد)
اما در کیِف، دو بمب کنار جادهای که از عقب نشینی نیروهای شوروی بجای مانده بود، منفجر و باعث کشتن چند سرباز آلمانی شد.
از منظر نازیها، مقصرِ همیشگی یهودیان بودند؛
این انفجارها شروعِ کشتارِ #بابییار بود.
در تاریخِ ۲۶ سپتامبر، نازی در طی نامهای تحقیرآمیز به زبانهای روسی،اوکراینی و آلمانی از همه یهودیانِ کیِف و اطراف خواستند در ۲۹ سپتامبر راس ساعت ۸ به همراهِ اسناد،پول و اشیای قیمتی و لباس های گرم در خیابانِ ملنیکووا جمع شوند.
یهودیان فکر میکردند که قرار است طبق معمول در یک گِتو تجمیع شوند یا با راهآهن به فلسطین اخراج شوند، اما این آخرین خوشباوری بود.
طبقِ دستورات ۳۰هزار یهودی از کیِف و اطراف آن در نقاط مختلف مرکزشهر جمع شدند.
در یک راهپیمایی به سمت شمالغربی و درهی #بابییار بُرده شدند.
یهودیان از نگرش نازیها بیخبر بودند، آنها نمیدانستند که قرار است تحت عنوان عناصرِ نامطلوب به صورت فلهای نابود شوند.
دستور کشتار از فرماندهی SS (فریدریش یِکلن) و فرماندهی آینزتز گروپنC (اوتو راش) صادر شده بود تا بزرگترین قتل عام با اجرای پائول بِلابل، درتاریخ هولوکاست ثبت شود.
نامِ #بابییار اولین بار در سال ۱۴۰۱ در رابطه با فروشِ آن توسط «بابین» پیرزنی در نزدیکی صومعهی دومنیکن، به کار رفته است.
«یار» در اصل کلمهایی با ریشهی تُرکی است که به معنای خندق یا دره آمده است.
این مکان قبرستانی برای مسیحیان ارتدوکس بود که در سال ۱۹۳۷ رسماً بسته شد.
اینجا همان درهایی است که SS تصمیم گرفته بود در پاسخی تلافیجویانه به انفجارهای کیِف، یهودیانش را منقرض کند.
از یهودیان خواسته شد تا توشه، لباس و کفش و اشیای قیمتی خود را در مکانی معین بگذارند.
ازدحام و گُنگیِ جمعیت اوضاع را بهت آورتر میکرد تا اینکه دیر شد...
صدای خندهی اولین مسلسل بهت اجتماع را دَرید.
پس از برهنه شدن، مردم به دره(با ۱۵۰ متر طول، ۳۰m عرض و ۱۵m عمق) رانده شدند و توسط یک تونل ده نفره از سربازان بیامان تیرباران شدند.
لایهای زندگان روی لایه مردگان اضافه میشد و مجدد صدای قهقههوارِ مسلسلها گردِ مرگ را برسرشان میریخت.
۳۰سپتامبر بعد از کشتن ۳۳۷۷۱ نفر در دو، غروب هنگام، دیوار های درهی #بابییار را روی مردگان آوار کردند در حالی که صدای نعرهی نیممردگان سکوت دره را مشوّش میکرد.
فردای آن روز لباسها و اشیای گرانقیمت به نازیها تحویل داده شد.
دینا پروونیچوا بازیگرِ تئاتر عروسکی کیِف زنده مانده بود تا روای و دادخواهِ جنایت #بابییار در دادگاه جنایات جنگی در ۲۴ ژانویه ۱۹۴۶ باشد.
او قبل از دستور شلیک، روی تلِ مردگان افتاد، در انبوهِ جنازهها و صدای نفسنفسِ نیممردگان تکان نخورد و در غروب خود را از سطح خاک بیرون کشید.
داستان زندگیش را به آناتولی واسیلیویچ کوزنتسوف رساند تا کتاب #بابییار نوشته شود.
این پایان جنایت در بابییار نبود.
در ماه های بعد کولیها(روماها) و نظامیان دیگری در بابییار کشته شدند.
اعدامهای گسترده در بابییار ادامه داشت تا اینکه نازیها کیِف را تخلیه کردند.
در ۱۰ ژانویه ۱۹۴۲، صد ملوان از شوروی دستگیر و مجبور به جدا کردن و سوزاندن اجساد شدند تا رد جنایت را از #بابییار بزدایند.
سنگهای مرمر بزرگ را به عنوان پایه در بابییار کار گذاشتند و بر روی آن یک لایه چوب- یک لایه جنازه تا ارتفاع یک خانهی دو طبقه انباشته شد.
طیِ هر عملیات ۱۵۰۰ جنازه را میسوزانند و پروسهی سوختن کامل در هر مرحله دو روز بود.
پاکسازی و سوزاندن جنازهها در #بابییار ۴۰ روز به طول انجامید و در آخرین مرحله به ملوانان نیز شلیک شد و جنازهی شان در آخرین کوره سوزانده شد.
در دادگاه نورنبرگ، دادستانِ اسمرینوف تخمین کشته ها در طول اشغال نازیها را تا عدد صد هزار نفر اعلام کرد.
آناتولی واسیلیویچ کوزنتسوف نوشته است:
"این باور که جنایتِ #بابییار منحصراّ مربوط یهودیها بوده است غلط است.
این یک قبر بینالمللی است که کسی نمیداند چه تعداد انسان در آن مدفوناند چرا که خاکستر اجساد را در مزارع اطراف پخش کردهاند."
پائول بلوبل فرماندهی زوندرکماندو و اینزاتز گروپن، به دلیل جنایات جنگی در دادگاه نورنبرگ به اعدام و در زندانِ لندربرگ به دار آویخته شد.
چیزی که خوانندهی امروز را مبهوتتر خواهد این است که بینِ آن سربازانِ مطیعِ بیشفقت که سرهای نوزادان را با کوبیدن روی درخت متلاشی میکردند وکیل، پزشک و افراد تحصیل کرده به وفور یافت میشد.
امپراتوری عثمانی، مردِ بیمار اروپا فروپاشیده بود.
"محمد پنجم" مرده بود و کارِ «اتحاد تُرکان جوان» که او را کنار زده بودند به نسلکشیِ ارامنه کشیده شده بود.
در اواخر ۱۹۱۸ با نزدیک شدن شکست عثمانی در جنگ جهانی، دولتِ ترکان جوان سقوط کرد و رهبرانشان متواری شدند. #رشته_توییت
در نوامبر ۱۹۱۸، یک زیردریایی آلمانی اَنور پاشا، طلعت پاشا، جمال پاشا و چند رهبر دیگر ترکان جوان را به اودسا در اوکراین برد.
گروهی از ارامنه هم آنها را منزل به منزل دنبال میکردند تا به پاداَفره خون ارامنه، خونشان را بریزند.
بگذریم...
ترکان جوان هر چه که بودند، پُلی بر تاریخ زدند تا ترکیهٔ کنونی از آن برهه عبور کند و یک مرد از آن پل بگذرد، دستِ «مردِ بیمار اروپا» را بگیرد تا او را از بستر نزع بیرون بکشد.
مصطفی کمال پاشا، مُحصّل مدارس نظامیِ سکولار، غربگرا و خواهان گسست از میراث عثمانی.
برای همهٔ عزیزانی که آخرین پاییز را امسال دیدند و هرگز ندیدند:
امسال پاییز سوزی دگَر داشت
شامش دگر بود، روزی دگر داشت
امسال پاییز خیلِ کلاغان
خیل کلاغان، همبال زاغان
در هم نوشتند طومارِ باغان
پای درختی بیبرگ و عریان
هر شاخسارش صد چشمِ گریان
افتاده برگی، سرد و فِسُرده
لرزنده بر خاک چون دستِ مرده
یاد بهاران اندر نهادَش
از برگ گفتم، بشنو ز بادَش:
امسال بادَش صحرا به صحرا
منزل به منزل پیکارِ خون کرد
هر گلبُنی را در راه خود یافت
از پای ننشست تا سرنگون کرد
هر کلبهای را در پای خود دید
کوبید و کوبید تا واژگون کرد
انقلاب ۵۷، شورشی علیه زن بود.
زن، روحِ بازار است. آنجا که زن و بازار آزاد باشند، آنجا که زنِ آزاد در بازارِ آزادش فعالیت کند لاجرم شکوفا خواهد شد.
به هر کدام حکومتها اقتدارگرای امروز اگر نگاه کنید هر دو یا حداقل یکی از این دو محدودند! #رشته_توییت
غرض از این گفتار نشان دادنِ آن چیزی است که بودیم.
ذیل همین توییت یک مستند تاریخی از سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ را میگذارم تا فارقی باشد میان آنچه قرار بود باشیم و آنچه هستیم.
اتفاقاً در این مستند زنان محجبه هم تحت حکومتی نرمال مشغول به کارند.
بانوی اولی که چنین زیبا و آزاد اندیشانه حرف میزند «دکتر مهیندخت صنیع» است.
شاگرد محمد معین است و نویسندهٔ کتاب «زنان در شاهنامه».
وی همچنین نماینده بیست و چهارمین دوره مجلس از بابل است.
زیرکانهترین بخش از فیلم #عنکبوت_مقدس این پوستر است.
تعجبی هم ندارم که چرا کسی درکَش نکرد.
این یک فرش نیست. یک پُشتیِ قرمز رنگ است.
از همانهایی که همه در خانه داشتیم یا احتمالاً هنوز هم داریم. ⬇️
سعید حنایی (قاتل) میگوید که با دیدن آن زنها احساس میکردم که روی گردنِ همرزمانِ شهیدم ایستادهاند. برای همین اگر با فشارِ روسری نمیمُردند آنقدر روی گلویشان میایستادم تا خفه شوند! (عکسها متعلق به دوران جبههٔ حنایی است)
در هنگام بازسازی صحنه، پسربچهٔ او بجای مقتولان پروسهٔ قتل را با افتخار روی پُشتیِ خانه انجام داد.
صحنهای که با زیرکی توسطِ طراح پوستر انتخاب شده است.
قاتلش ساعاتی پیش مُرد.
قاتلی که البته روزگاری همدست و همداستان خودش بود.
میگفت در گوشِ اردشیر زاهدی، سفیر ایران در ایالات متحده، سیلی زدهام.
ساعات آخر عمرش اما نمُرد تا از دیوی که خود برکشیده بود سیلی خورد. #رشته_توییت
لیبرالتر از چیزی مینمود که قاتلش بود اما در کُنهِ رفتار، همان مینمود که قاتلِ نا لیبرالش.
گاهی در خانه عبا میپوشید و در زمان ریاستش بر صدا و سیما مخالف پخش صدای زن بود.
آنقدر مقیّد به قیود اسلام و خوشحال از به ثمر نشستن انقلاب که از پاریس فقط با لباسهایی که به تن داشت وارد تهران شد.
خودش به خنده میگفت که در روزهای نخستِ ورود به ایران شلوار برادرش(فریدون) را میپوشیده.
ولادیمیر یا ولودیمیر؟
نفرت پوتین از مردم اوکراین غیر قابل کتمان است.
مردمی که در سال ۲۰۱۴ میخِ آخر را به تابوت روسدوستیِ حکومتشان کوبیدند و رییسجمهورشان «ویکتور یانوکوویچ» را به روسیه فراری دادند تا به غرب نزدیکتر باشند. #رشته_توییت
یانوکوویچ رسماً اوکراین را به دامن روسیه انداخته بود.
مخالفت سرسختانهٔ او با پیوستن به پیمان آتلانتیک شمالی اما مورد خوشآمد پوتین بود.
فساد اداری در زمان او و عدم تصویب قوانین منع خشونت نهایتاً مردم را به خیابان کشید.
شکلِ منحط دولترانی او شباهت بسیاری با الیگارشهای ظاهر شده در روسیه داشت.
از همین رو در هنگام فرار هم روسیه را جانپناه بهتری میدانست. (تا همین حالا که در روسیه زندگی میکند)
لابد «چالش سطل زباله»ی اکراینیها در فیسبوک را به خاطر دارید.