با خواندن اینکتاب یاد گرفتم برای خودکشیِ عزیز از دسته رفتهام چهگونه سوگواری کنم.
فهمیدم احساساتی مثل چهطور ندیدم؟و نکند کوتاهی کردم..از اولین پیآمدهای رویارویی با خودکشی عزیزِ از دست رفته است.آن طور که کتاب میگوید رویارویی با خودکشی و فیصله مؤثرِ آن دشوارترین نوع مصیبت است.
امروز که جمع بزرگی از ما سوگوار مرگِ انتخابیِ همکار و دوستِ قدیمیمان #شيده_لالمی هستیم دوباره سراغ این کتاب رفتم و فکر کردم خوب است اینجا معرفیاش کنم: رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی، نوشته ویلیان وردن و ترجمه اعلای محمد قائد.
خواندنِ این کتاب شبیه نوعی مشاوره ماتم است.
هر فصلاش گرانبهاست.در فصلی که از خودکشی حرف میزند میگوید احساس شرم و گناه اولین احساسی است که بازماندگانِ سوگوار تجربه میکنند. بازماندگان اغلب به خودشان نقشی بزرگتر از آنچه درواقع داشته یا میتوانستند داشته باشند میدهند؛دچار این حس جانکاه میشوند که شاید میشد کاری بکنند.
گاه ممکن است خشم را تجربه کنند و بپرسند چرا عزیزِ از دست رفته به آنها فکر نکرد؟
نویسنده میگوید پذیرش خودکشی اغلب سختتر از باور کردنِ مرگ طبیعی است و پیشنهاد میکند برای روبهرو شدن با واقعیت از کلماتِ حتا خشک و مستقیم استفاده کنیم: «خودش را کُشت»، «انتخاب کرد».
اطرافِ موضوع خیالپردازی نکنیم. دست از تحریف و به دست دادنِ سیمایی تازه از فرد برداریم و تمایلِ سوزان به سراسر خوب یا مطلقا بد جلوه دادنِ فرد را کنار بگذاریم. با به دست آوردنِ اطلاعات دقیق، روندِ افسانهسازی از خودکشیِ او را - در ذهن خودمان - متوقف کنیم.
شیوه ما در سوگواری پیش از آن که خیلی چیزهای دیگر را توضیح بدهد، خودِ ما را، حفرهها و چاههای درون ما را توضیح میدهد.
به این حفرهها که اغلب در مواجهه با اندوهی چنین سنگین سر باز میکنند خیره شویم. ببینیم درونِ ما چه خبر است. سوگواری نه تنها آیینهایی دارد بلکه تکالیفی هم دارد.
نویسنده مشخصا از چهار تکلیفِ سوگواری سخن گفته: ۱/پذیرش واقعیتِ فقدان ۲/گذر از دردِ مصیبت ۳/انطباق با محیطی که دیگر او در آن نیست ۴/تغییر جای او از نظر عاطفی و انتقالش از جایی که در زمانِ حیاتش بود به جای دیگری که هنوز برای ما مهم است اما برای دیگران و زندگیِ جاری هم جا میگذارد.
باید برای کسی که از دست رفته مکانی تازه و مناسب در نظر بگیرید. یادتان باشد او دیگر آن جایی که همیشه بود نیست.
نکته درخشان دیگر که نویسنده از آن حرف میزند زمان است. میگوید در هر سوگ و از دست دادنی بهندرت روشن میشود که چه چیزی از دست رفته است. پس باید در هر روز که میگذرد/
یاد بگیرید چهطور خودتان را با رنجی که همان روز درک میکنید همساز کنید.
و دست آخر هم این که درد دل کنید. با یکی دو آدم مشخص و نزدیک، نه این بلایی که شبکههای اجتماعی به سرمان آورده و به جای گفتوگو که میتواند عمیق و دربرگیرنده شود، همه با هم در خلأیی رو به دیوار هیاهو میکنند/
به جای حرف زدن، مسابقه میدهند که جا نمانند. درددل کردن رفتار بسیار سالم و قشنگی است. کمک میکند که میان ذهن و رنج فاصله بگذارید.
و شیده جانم امروز همه یادگارهایی که از تو داشتم را مرور کردم.
یکی از عکسهایی که برایم فرستاده بودی از گربهها بود. پشمک تازه زن گرفته بود. پنبه به دنیا آمده بود و نوشته بودی: «گربهها پر از عاطفه و مهربانیاند و آن قدر به آدم وابسته میشوند که حد ندارد»...همین طور است...
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
قشنگترین آدمِ مراسم #تحلیفِ امروز اینجا در این عکس ایستاده. میان آن همه مُد و استایل و فشن و دوربین، رفتارِ آشنای خود را تکرار کرده. سناتور سندرز در رسانههای آمریکا معروف است به serial outfit repeater.
کسی که در مراسم مختلف، جلوی دوربینهای رسانههای آمریکا و جهان یک لباس/
را تکرار میکند؛ بارها همان اورکُت یا پالتو را میپوشد و گاه حتا او را میشود با لباسِ تکراری و آشنایاش از دور بازشناخت.
فقط هم این نیست، در مراسم امروز، آقای سندرز یک جفت دستکشِ بدون انگشت/mittens هم به دست داشت که توجه رسانهها را به خود جلب کرد/
دستکشها را خانم جِن الیس، معلمی از ورمانت درست کرده است، با استفاده از کاموایی که از لباسهای پشمی قدیمی شکافته شده و بطریهای پلاستیکی بازیافتی/