این سرباز که امروز با رضایت تام و بدون هیچ فشاری مالباختگان را به جای مالخورندگان مضروب میکرد، بنده را به یاد "رضاکار" ها میاَندازد!
در ۲۶ مارس ۱۹۷۱ پاکستانِ غربی(کنونی) به شهروندان بنگالیِ پاکستان شرقی(بنگلادش کنونی) که خواستار استقلال از پاکستانِ مسلمان بودند حمله کرد!
مسلماننشینِ بنگالِ شرقی به هندو نشینِ بنگالِ غربی که تا چند سال قبل تر مستعمرۀ راج بریتانیا بود حمله ور شد تا مانع از افتادن بنگالیها بدامن هند شود.
این میل به استقلال در ۱۹۶۶ به جنبشی به نام "شش هدف" منجر شد.
خلاصۀ ماجرا اینکه بعد از به قدرت رسیدن یک حزبِ ائتلافی موسوم به (عوامی لیگ)، یحییٰخان رییسجمهور پاکستان سعی کرد با آنها وارد مذاکره شود اما عوامی لیگ هنوز میل به استقلال از مسلماننشینِ پاکستان داشت.
یحییٰخان دست به عملیات نظامی برای سرکوبِ عوامی لیگ زد!
در پاسخ، عوامی لیگ هم استقلالِ هندو نشینِ بنگال شرقی را اعلام کرد.
و این ابتدای نبرد آزادی بخش بنگلادش بود.
در این جنگ که ۹ ماه به طول انجامید، بنگالِ شرقی با کمک هند پیروز شد.
پاکستان غربی در داکا (پایتخت بنگلادش) تسلیم شد و بزرگترین معاملۀ تبادل اُسرا بعد از جنگ جهانی دوم انجام شد.
نتیجه...
طبق برآورد تا ۳ میلیون بنگالی به بدست پاکستان کشته شدند.
تجاوزها و خشونتهای بیرحمانه در عرض فقط ۹ ماه جهان را در بهت فرو برد!
اما کدام گروه چنین با قساوت انسانها را روفته بود؟
«رضاکار»ها!
شبه نظامیانی سازمان دهی شده توسط پاکستان.
واژۀ "رضاکار" برگرفته از زبان فارسی و به معنای کسی است که کاری را با رضایت خود انجام میدهد.
تعدادی از رضاکار ها بعد ها زیر رضایت قلبی خود زدند گفتند: ما تحت نظارت ارتش پاکستان بودیم و از این رو مأمور بودیم و معذور!
همین رضا کاران به همراه ارتش پاکستان مردانی که ختنه نشده بودند را به تیر بسته بودند.
اگر سرباز وطن چنین است خوشا به حال خامنهای با این رضاکارهایی که دارد.
تصویری از نتیجۀ رضاکاری برای این اوباش هم میگذارم تا برای سربازان فعلی و آینده درسی باشد.
تا عامل سلطهگری اشرار نباشند.
ارزش شما در طول دوران مقدس سربازی همین است:
پس رضاکاری نکنید!
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
امپراتوری عثمانی، مردِ بیمار اروپا فروپاشیده بود.
"محمد پنجم" مرده بود و کارِ «اتحاد تُرکان جوان» که او را کنار زده بودند به نسلکشیِ ارامنه کشیده شده بود.
در اواخر ۱۹۱۸ با نزدیک شدن شکست عثمانی در جنگ جهانی، دولتِ ترکان جوان سقوط کرد و رهبرانشان متواری شدند. #رشته_توییت
در نوامبر ۱۹۱۸، یک زیردریایی آلمانی اَنور پاشا، طلعت پاشا، جمال پاشا و چند رهبر دیگر ترکان جوان را به اودسا در اوکراین برد.
گروهی از ارامنه هم آنها را منزل به منزل دنبال میکردند تا به پاداَفره خون ارامنه، خونشان را بریزند.
بگذریم...
ترکان جوان هر چه که بودند، پُلی بر تاریخ زدند تا ترکیهٔ کنونی از آن برهه عبور کند و یک مرد از آن پل بگذرد، دستِ «مردِ بیمار اروپا» را بگیرد تا او را از بستر نزع بیرون بکشد.
مصطفی کمال پاشا، مُحصّل مدارس نظامیِ سکولار، غربگرا و خواهان گسست از میراث عثمانی.
برای همهٔ عزیزانی که آخرین پاییز را امسال دیدند و هرگز ندیدند:
امسال پاییز سوزی دگَر داشت
شامش دگر بود، روزی دگر داشت
امسال پاییز خیلِ کلاغان
خیل کلاغان، همبال زاغان
در هم نوشتند طومارِ باغان
پای درختی بیبرگ و عریان
هر شاخسارش صد چشمِ گریان
افتاده برگی، سرد و فِسُرده
لرزنده بر خاک چون دستِ مرده
یاد بهاران اندر نهادَش
از برگ گفتم، بشنو ز بادَش:
امسال بادَش صحرا به صحرا
منزل به منزل پیکارِ خون کرد
هر گلبُنی را در راه خود یافت
از پای ننشست تا سرنگون کرد
هر کلبهای را در پای خود دید
کوبید و کوبید تا واژگون کرد
انقلاب ۵۷، شورشی علیه زن بود.
زن، روحِ بازار است. آنجا که زن و بازار آزاد باشند، آنجا که زنِ آزاد در بازارِ آزادش فعالیت کند لاجرم شکوفا خواهد شد.
به هر کدام حکومتها اقتدارگرای امروز اگر نگاه کنید هر دو یا حداقل یکی از این دو محدودند! #رشته_توییت
غرض از این گفتار نشان دادنِ آن چیزی است که بودیم.
ذیل همین توییت یک مستند تاریخی از سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ را میگذارم تا فارقی باشد میان آنچه قرار بود باشیم و آنچه هستیم.
اتفاقاً در این مستند زنان محجبه هم تحت حکومتی نرمال مشغول به کارند.
بانوی اولی که چنین زیبا و آزاد اندیشانه حرف میزند «دکتر مهیندخت صنیع» است.
شاگرد محمد معین است و نویسندهٔ کتاب «زنان در شاهنامه».
وی همچنین نماینده بیست و چهارمین دوره مجلس از بابل است.
زیرکانهترین بخش از فیلم #عنکبوت_مقدس این پوستر است.
تعجبی هم ندارم که چرا کسی درکَش نکرد.
این یک فرش نیست. یک پُشتیِ قرمز رنگ است.
از همانهایی که همه در خانه داشتیم یا احتمالاً هنوز هم داریم. ⬇️
سعید حنایی (قاتل) میگوید که با دیدن آن زنها احساس میکردم که روی گردنِ همرزمانِ شهیدم ایستادهاند. برای همین اگر با فشارِ روسری نمیمُردند آنقدر روی گلویشان میایستادم تا خفه شوند! (عکسها متعلق به دوران جبههٔ حنایی است)
در هنگام بازسازی صحنه، پسربچهٔ او بجای مقتولان پروسهٔ قتل را با افتخار روی پُشتیِ خانه انجام داد.
صحنهای که با زیرکی توسطِ طراح پوستر انتخاب شده است.
قاتلش ساعاتی پیش مُرد.
قاتلی که البته روزگاری همدست و همداستان خودش بود.
میگفت در گوشِ اردشیر زاهدی، سفیر ایران در ایالات متحده، سیلی زدهام.
ساعات آخر عمرش اما نمُرد تا از دیوی که خود برکشیده بود سیلی خورد. #رشته_توییت
لیبرالتر از چیزی مینمود که قاتلش بود اما در کُنهِ رفتار، همان مینمود که قاتلِ نا لیبرالش.
گاهی در خانه عبا میپوشید و در زمان ریاستش بر صدا و سیما مخالف پخش صدای زن بود.
آنقدر مقیّد به قیود اسلام و خوشحال از به ثمر نشستن انقلاب که از پاریس فقط با لباسهایی که به تن داشت وارد تهران شد.
خودش به خنده میگفت که در روزهای نخستِ ورود به ایران شلوار برادرش(فریدون) را میپوشیده.
ولادیمیر یا ولودیمیر؟
نفرت پوتین از مردم اوکراین غیر قابل کتمان است.
مردمی که در سال ۲۰۱۴ میخِ آخر را به تابوت روسدوستیِ حکومتشان کوبیدند و رییسجمهورشان «ویکتور یانوکوویچ» را به روسیه فراری دادند تا به غرب نزدیکتر باشند. #رشته_توییت
یانوکوویچ رسماً اوکراین را به دامن روسیه انداخته بود.
مخالفت سرسختانهٔ او با پیوستن به پیمان آتلانتیک شمالی اما مورد خوشآمد پوتین بود.
فساد اداری در زمان او و عدم تصویب قوانین منع خشونت نهایتاً مردم را به خیابان کشید.
شکلِ منحط دولترانی او شباهت بسیاری با الیگارشهای ظاهر شده در روسیه داشت.
از همین رو در هنگام فرار هم روسیه را جانپناه بهتری میدانست. (تا همین حالا که در روسیه زندگی میکند)
لابد «چالش سطل زباله»ی اکراینیها در فیسبوک را به خاطر دارید.