۱/ در راهروی مجلس که عارف دیدم، رفتم سراغش تا ازش درباره #ژن_خوب سوال کنم
من: نظر شما درباره ژن خوبی که پسرتون گفته چیه؟
عارف: نظر خاصی ندارم، به اندازه کافی در فضای مجازی افاضه فرمودند... #رشتو #شهید_حسن_عبدالله_زاده
۲/ من: شما تذکری به فرزندتان دادید؟
عارف: بنده همان توصیهای که به جوانان میکنم به فرزند خودم هم دارم، حالا این توصیه چقدر موثر باشد یا نباشد...
۳/ من: یعنی درباره گفتن ژن خوب به پسرتان تذکر دادید؟
عارف: فرزند من نیز همیشه شاگرد ممتاز بوده و شاگرد اول کلاسش بوده؛ در هر مسابقه ای که از دبستان تا به حال شرکت کرده اول بوده...
۴/ یادم میاد اون روز وقتی سوالات از عارف تموم شد و رفت، با جمعی از خبرنگارا تو راهروی مجلس هم کلام شدیم:
-خجالت نکشید از اون حرف پسرش دفاع کرد
-انگار بقیه همه شاگرد آخرن
-اینا با این بچه هاشون پدر مارو دراوردن
-انگار این امتیازات برای همه مردم هست
۵/ حالا چند سال از پرسش اون سوالات از عارف گذشته و اینبار اما من می نویسم درباره یک آقازاده با #خون_خوب
آقازاده ای که پست دولتی، عضویت در شرکتهای اقتصادی، پستهای مهم نظامی، تجارت و میز و اتاق و دفتر ول کرد و رفت در خط مقدم نبرد
۶/ سردار زاده ای که ترجیح داد حرف و عملش یکی باشه و برای آرمان و ایدئولوژیش بجای نشستن در خانه و حرف زدنهای بی حاصل و سپس با خدم و حشم زندگی کردن، ترک منزل و دیار کنه و رزمنده باشه
۷/ ژن خوبی که از پدرش وام، پروژه و سمت مطالبه نکرد و رفت در مسیری که انتهایش خون است...
۸/ دل نوشت: رفیق، دوست، برادر
شهادتت چه تلنگری بود برای ما قبرستان نشینان عادات سخیف
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
روایت جدید و کاملا متفاوت از دیدار رهبر انقلاب و سید حسن خمینی
۱/ ماجرا از این قرار است که سیّدحسن خمینی در ملاقات با رهبر انقلاب از ایشان میخواهد تا درباره ورودش به انتخابات نظر دهند
۲/ رهبر انقلاب طبق همان مشی خود، اظهارنظری نمیکنند. اصرار سیّدحسن خمینی ادامه پیدا میکند و خطاب به رهبر انقلاب میگوید: «فرض کنید که فرزند شما چنین درخواستی از شما داشتهاند، پاسخ شما به او چیست؟»
۳/ استنکاف رهبر انقلاب ادامه مییابد تا اینکه در نهایت پس از اصرارهای متوالی سیّدحسن خمینی، ایشان میگویند که اگر فرزند من چنین درخواستی داشته باشد، میگویم به صلاح او نیست در انتخابات شرکت کند