شاید بگویید چرا به نیلی و غنینژاد و ...برچسب #لیبرال میزنیم؟
پاسخ این است که ما مطلقا چنین کاری نمیکنیم و آنها با افتخار به لیبرال بودن خود اعتراف دارندو اصلا #لیبرالیسم را چیز بدی نمیدانند. مثل این است که کسی به من برچسب انقلابی بزند. مگر بدم می آید؟
مثلا این مقاله از غنینژاد:
در اینجا غنینژاد به شکل شگفتانگیز و اغراقآمیزی از لیبرالیسم و لذتگرایی و سرمایهداری و حتی شیاطینی مثل جان استوارت میل که یکی از افتخاراتش ریاست کمپانی استعماری هند شرقی است دفاع میکند و بلکه آنها را تقدیس میکند.
خلاصه حرف جان استوارت میل این است:
هر چه لذت بخش باشد خوب است و هر چه انسان را از لذت (قاعدتا با نگاه ماتریالیستی) دور میکند بد است. اساسا فقط لذت است که ارزش مطلق دارد و تمام ارزشهای دیگر نسبی هستند.
شاید برایتان باورپذیر نباشد این حرفها و بگویید امکان ندارد چنین شخصی در ایران استاد دانشگاه است اما متاسفانه هست.
زندگی جان استوارت میل هم مثل بقیه ی فیلسوفان غربی پر از زشتی و الحاد و شرک بوده. حتی ارتباطش با یک زن شوهردار که بعدها با او ازدواج هم میکند مشهور است.
نکته جالب ماجرا اینجاست که نئولیبرالهای وطنی حتی از جان استوارت میل افراطی هم افراطیتر هستند. میل اعتقاد داشت که ممکن است مطلوبیت یک فرد با یک رفتار نجیبانه کم شود اما در نهایت مطلوبیت کل جامعه را بالاببرد. این یعنی حتی میل هم منفعت اجتماعی را ملاک قرار میدهد نه منفعت شخصی
اما امثال غنینژاد بین لذتگرایی را در منفعت شخصی میریزند و یک آش شوری می پزند که نتیجهاش میشود وضع موجود! نتیجهاش میشود همین که در بخش دولتی ایران فاصله سقف و کف حقوق 15 برابر است و در نئولیبرالترین کشورهای دنیا نهایتا دو سه برابر!
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
هرچی بگم از طنز ماجرا کم میشه!
اما دلم نمیاد توضیح ندم...
جنایاتی که دیکتاتور #پینوشه در #شیلی انجام داد قابل دفاع نیست. همکاری فریدمن و بچههای شیکاگو با پینوشه و در حقیقت دخالت آمریکا در کودتای شیلی هم مثل روز روشن است. اما فریدمن در ایران مالهکشانی دارد که:
فکر میکنند همه مثل خودشان بیسوادند و شروع به افسانهسرایی میکنند. البته شاید به این خاطر فریدمن و #بچههای_شیکاگو را با دروغ تطهیر میکنند که خودشان هم از بچههای شیکاگو هستند...!!
مدنیزاده میگوید: اولا اینها با پینوشه ارتباط نداشتند و حتی از او برائت جستند! #فریدمن و #پینوشه
باز میگوید: پینوشه رفت سراغ بچههای شیکاگو و اونها خودشان نرفتند سراغ پینوشه:
عکس: نامه فریدمن به پینوشه و سفرها و سخنرانیهای او در شیلی 👇
حتی در مستند بچه های شیکاگو که برای تطهیر خودشان ساختهاند، بچههای شیکاگو از بمباران کاخ ریاست جمهوری و کشتن آلنده ابراز خوشحالی میکنند!!
گفتیم آمریکا ۷ تریلیون دلار در یک سال چاپ کرد (در پنجاه سال گذشته مجموعا ۴ تریلیون چاپ کرده بود)
گفتن تورم بوجود میاره
گفتیم نیاورد
گفتن تورمش رو صادر میکنه
گفتیم تورم بوجود اومد
گفتن دیدید گفتیم رشد نقدینگی تورمزاست
گفتیم تورمش به نسبت ۷ تریلیون چیزی نیست
گفتن
برای اقتصاد آمریکا خیلی زیاده
گفتیم خودشون میگن پنج درصد تورم مناسبیه برای اقتصاد آمریکا
گفتن نخیر خیلی زیاده
گفتیم خب الان میگن علتش افزایش قیمت انرژی بوده
گفتن تورم زیادی نیست پنج درصد
عمیقترین لایه جنگ شناختی، سطح نظریه است.
یعنی آنجا که پای نظریهپردازان و فیلسوفان به میان میآید.
در آنجا ممکن است یک درجه زاویه ایجاد شود اما در نتیجهی کار میلیونها کیلومتر فاصله ایجاد شود.
مثلا دو فیلسوف اختلاف نظر سادهای در باب حق بنیادین بشر دارند
یکی میگوید حق حیات است. آن دیگری میگوید حق تکامل. ممکن است یک نفر دیگر یک حق دیگر را مطرح کند
شاید بپرسید خب چه تفاوتی میکند در زندگی ما؟
آیا این تفاوت دیدگاهها در فقر و غنای ما اثر دارد؟ آیا در سبک زندگی ما اثر دارد؟ آیا در نوع حکمرانی ما اثر دارد؟
پاسخ این است که حتما اثر دارد
مثلا وقتی شما مثل کانت حق بنیادین بشر را حق حیات در نظر بگیرید نتیجهاش میشود منشور حقوق بشری که امروز نوشته شده است و خب میبینید حقوق بشر یعنی چه!؟ کشتن کودکان یمنی جایز است و همجنسگرایی حلال و داشتن حجاب حرام!
شاید بپرسید که خب اینها چه ربطی به نظر کانت دارد؟
#رشتو
سال 86بود که استانداردهای آموزش اقتصادآمریکا رو ترجمه کردم. استانداردهای 20گانهای که قرارست انسان اقتصادی مورد نظرشان را تربیت کند! و این پارادوکس را بیپاسخ میگذارند که بالاخره با روش پوزیتیویستی به انسان نگاه کرده و نظریهپردازی میکنند یا انسان مورد نظرشان را میسازند؟
در حقیقت آمریکاییها وقتی دیدند بین نظریات اقتصادیشان که مبتنی بر ایدئولوژی لیبرالیستی و ماتریالیستی بود و انسانی که در جامعه مشاهده میکردند فاصله زیادی وجود دارد به جای اینکه نظریاتشان را اصلاح کنند انسانشان را عوض کردند!
ارزشهای انسانی را به ضدارزش تبدیل کردند و...
بعد از مدتی هم این استانداردها را بین المللی کردند و چیزی شبیه سند 2030 در حوزه اقتصاد شد. یعنی تلاش کردند در تمام دنیا همان نگاه اقتصادی را فراگیر کنند. این پارادوکس بزرگتری بود. یعنی حتی به تفاوتهای نژادی و محیطی و تاریخی و فرهنگی و ... هم احترام نگذاشتند
امام فرمودند اگر ربا حذف نشود نمیتوانیم بگوییم جمهوری ما جمهوری اسلامی است...
خداراشکر که مثل همیشه مراجع عظام و روحانیت انقلابی در خط مقدم هستند و این بار در مقابل #جنگ_با_خدا
👇👇👇👇
حجتالاسلام والمسلمین دکتر احمدعلی یوسفی:
پیشنویس لایحه اصلاح نظام بانکداری
طبق نظر اسلام و مراجع عظام تقلید از سوی حوزه علمیه قم تدوین شده و طبق این پیشنویس تغییرات اساسی در نظام بانکداری کشور اتفاق خواهد افتاد.
ما معتقدیم بهطور کلی امکان خلق پول در اختیار بانک مرکزی باشد و این امکان باید از بانکهای خصوصی سلب شود.
همچنین طبق این پیشنویس بانکهای خصوصی باید حذف شوند و ضرورتی برای وجود بانکهای خصوصی احساس نمیشود و باید به شکلهای دیگر تحت عناوینی چون: صندوقهای تخصصی و یا صندوقهای سرمایهگذاری باید ادامه فعالیت شوند. درواقع بانکهای خصوصی هیچ نقشی در خلق پول نخواهند داشت
مریدی گفت پیری را که ریشهی فساد چیست؟
پیر گریبان درید و سر در بیابان نهاد!
مریدان پس از تفحص بسیار وی را یافتند و سوالشان را تکرار کردند!
پیر دوباره گریبانِ دریدهاش را درید و خود را به چاهی افکند
مریدان بر سر چاه بنشستند تا صبح!
مریدان را گرگها خوردند!
...
کاروانی از آنجا عبور میکرد که پیر را از چاه بیرون کشیدند
پیر را رئیس کاروان قصه جویا شد! (یعنی رئیس کاروان از پیر قصه را جویا شد)
پیر قصه باز گفت و دست از جیب مراقبت بیرون آورد و در جیب شلوارش کرد و کیفش را بیرون آورد.
رئیس کیف را گرفت و نظاره کرد
سیزده کارت بانکی در کیف پیر بود
رئیس گفت ریشهی فساد این است؟
پیر گفت نخیر این است و به پیامک موجودیاش اشاره کرد.
رئیس غازقولنج کرد و به دیار باقی شتافت. راوی میگوید آنروز ما هم متوجه نشدیم چه شد تا آنکه سالها بعد که پیر به مریدان و رئیس کاروان پیوست چند تا از بانکهای خصوصی تعطیل و عزای عمومی اعلام کردند.