ـ #رشتوی_جدید
کمبوجیه، شاه هخامنشی و فرعون بزرگ مصر
ـ #کمبوجیه پسر ارشد #کوروش_بزرگ و شهبانو #کاساندان بود. کوروش به جز کمبوجیه، یک پسر دیگر به نام بردیا و سه دختر به نامهای آتوسا، رکسانا و آرتیستون داشت. بعد از مرگ کوروش، بنابر وصیت او، کمبوجیه بر تخت پادشاهی ایران نشست.
٢-
در دوران پادشاهی کوروش، کمبوجیه از جانب پدر مدتی فرمانروای بابل شد. در کتیبهها و اسناد بازمانده از کوروش به عنوان شاه سرزمینها (معادل شاهنشاه) و از کمبوجیه به عنوان شاه بابل و ولیعهد سرزمینها نام رفته.
٣-
بنابر گزارش هرودوت، کمبوجیه در کنار کوروش در آخرین نبرد با ماساژتها در شمالشرقی ایران حضور داشت ولی کوروش که احتمال میداد این نبرد با شکست (کشته شدن یا اسیر شدنش) به پایان برسد، پیش از آغاز نبرد دستور داد کمبوجیه به عنوان وارث تاج و تخت هخامنشیان به پارس بازگردد.
۴-
بعد از این نبرد که با کشته شدن کوروش همراه شد، کمبوجیه به عنوان جانشین پدر بر تخت نشست. تقریبا همه بزرگان او را به رسمیت شناختند و شورشی شکل نگرفت.
۵-
در چهار سال اول سلطنت، کمبوجیه وضعیت ایران شرقی را سر و سامان داد، به سمت غرب لشگر کشید و قبرس را ضمیمه امپراطوری ایران کرد و به تامین امنیت راهها و بنیانهای حکومت پرداخت. سپس خود را برای حمله به مصر آماده کرد.
۶-
کوروش در زمان حیات، قصد داشت به مصر حمله کند. ولی این کار را به بعد از نبرد با ماساژتها موکول کرد. با مرگ کوروش در این نبرد، فتح مصر چند سالی به تاخیر افتاد تا کمبوجیه آماده این کار شد.
(اطلاعات بیشتر در مورد کوروش و مرگ او در کتاب کتیبههای کوروش 👇 bahmanansari.ir/inscriptions-o…
٧-
در سال ۵٢۵ پیش از میلاد، کمبوجیه بعد از برگزاری شکوهمند جشن #نوروز، با لشگر بزرگی برای فتح مصر، عازم شد. او با کمک شیوخ نبطی عرب از صحرای عربستان گذشت. این شیوه کمک به این شکل بود که شیوخ عرب متعهد شده بودند در هر چند فرسنگ، هزاران شتر با مشکهای آب قرار دهند تا لشگر کمبوجیه
٨-
در طول مسیر از این آبها استفاده کند و سربازان تشنه نمانند. کشتیهای جنگی هخامنشی نیز در طول ساحل دریای مدیترانه، این سپاهیان را که در خشکی راه میپیمودند، از کيلومترها دورتر پشتیبانی میکردند.
٩-
فرعون مصر در این زمان پسامتیکسوم پسر آمیسیسدوم بود. لشگر کمبوجیه به پلوزیوم (شهری مرزی که بین دو قاره آسیا و آفریقا قرار دارد) رسید. در جنگ نخست لشگر ایران پیروز شد. سپس مصریها در شهر هلیوپولیس مقاومت کردند که آنجا هم شکست خوردند و فرعون به کاخسفید خود در ممفیس پناه برد.
١٠-
کمبوجیه نمایندهای به سوی او فرستاد و وی را دعوت به تسلیم کرد اما مردم ممفیس این نماینده و ملوانان قایق او را کشتند. پس از این، شهر محاصره شد و پس از ده روز مقاومت، تسلیم شد و به این ترتیب، هخامنشیان با پیمودن درهٔ نیل از شمال به جنوب، سراسر مصر را تسخیر کردند.
١١-
لیبیاییهای ساکن در غرب مصر، و نیز یونانیهای دولتشهر ساحلی «کیرِن» و شهر «بارکا» با فرستادن پیشکش، داوطلبانه به تبعیت کمبوجیه درآمدند.
کمبوجیه (همچون پدرش کوروش که با شکستخوردگان به نیکی رفتار میکرد) با پسامتیک به ملاطفت رفتار کرد و او را به عنوان فرماندار مصر منصوب کرد.
١٢-
کمبوجیه پس از نشستن بر قدرت در مصر، همچون اقدامات پدرش در بابل، اقدام به برقراری امنیت و نظم کرد، از تعدی و تجاوز سربازانش به خانههای مردم و اماکن مقدس جلوگیری کرد و جوانمردانه و کوروشوار مصر را مطیع خود ساخت. او رسماً «فرعون مصر» لقب گرفت و خود را «شاه مصر علیا و مصر سفلی»
١٣-
و «از نسل خدایان هوروس، رع و اوزیریس» نامید.
کمبوجیه با زندگی مردم عادی کاری نداشت. اما قدرت کاهنان را کاهش داد. او مقرری و مواجب این قشر را کم کرد. در پاپیروسنبشتهای از همان دوران که امروز در کتابخانه ملی فرانسه نگهداری میشود، برخی از این تصمیمات ذکر شدهاند: «از
١۴-
چارپایان کوچکی که وقف معابد خدایان بودهاست، بعد از این فقط نیمی داده شود». در مورد پرندگان اهدایی دولت نیز آمدهاست: «دیگر به آنها ندهید! کاهنها باید خودشان غاز پرورش بدهند و آنها را به خدایانشان تقدیم کنند».
کمبوجیه ماهرانه از اعتقادات محلی استفاده کرد و خود را در
١۵-
قالب یک فرعون مشروع مصری درآورد. او شایعه کرد که او حاصل ازدواج کوروش با نیتیس دختر یکی از فرعونهای قبل به نام آپریس است تا خود را مصری جلوه دهد. این جعل شجرهنامه در آن زمان مورد قبول مردم قرار گرفت و او رسما به عنوان اولین فرعون از سلسله بیست و هفتم فراعنه معرفی شد.
١۶-
کمبوجیه سپس یک لشگر بزرگ برای فتح لیبی در غرب مصر فرستاد که این لشگر در شنزار صحرای بزرگ آفریقا مدفون شد. بقایای این لشگر حدود ١٠ سال پیش پس از 25 قرن در شنزارهای آفریقا پیدا شدند. لینک این خبر👇 web.archive.org/web/2011080905…
١٧-
خود کمبوجیه با لشگر دیگری به جنوب حرکت کرد و سراسر بخش شمالی کشور امروزی سودان را تصرف و ضمیمه امپراطوری کرد. در اینجا بود که خبر رسید پسامتیکسوم فرعون سابق که با بزرگواری کمبوجیه از مرگ نجات یافته و به عنوان فرماندار مصر منصوب شده بود، از نبود کمبوجیه در پایتخت (شهر تب)
١٨-
سواستفاده کرده و شورش کرده است. کمبوجیه که در این زمان در پی فتح مناطق جنوبیتر بود، با آگاهی از شورش فرعون سابق و فرماندار فعلی، با عجله به سوی شهر تب بازگشت. شاهنشاه برای تعجیل در بازگشت، راهی را که درست از میان کویر بیآب نوبه میگذشت انتخاب کرد و چون آب و آذوقهٔ سپاه
١٩-
کافی نبود، پیش از به مقصد، دچار قحطی گردید و پس از دادن تلفات زیاد، به تب رسید. به هر حال او در تب پسامتیک را سرکوب و اعدام کرد. و از این زمان تغییر اخلاق داد و مماشات با مصریها را کنار گذاشت، شروع به تخریب معابد کرد. استرابون که ۴قرن بعد از تب دیدن کرد، در کتابش نوشته است:
٢٠-
«بسیاری از معابد شهر تب ویران است
میگویند این ویرانی کار کمبوجیه بودهاست».
او در همین زمان در جشنی که مصریان برای بزرگداشت گاو اپیس برگزار میکردند حمله کرد و گاو اپیس که گاوی مقدس در باور مصریها بود را از بین برد. او حتی به اطرافیان خود هم دیگر رحم نمیکرد و بسیاری
٢١-
از ایرانیان (از جمله برادرش بردیا) را با توهم توطئه از بین برد. البته بخشی از این مطالب که بر پایه گزارش هرودوت است، با تحقیقات باستانشناسی جدید رد شده است. مثل کشتن گاو آپیس که بر پایهٔ نوشتههای رسمی درون مقبرهٔ گاوهای آپیس که جدیدا کشف شده است، مشخص شده که یک گاو در
٢٢-
ششمین سال سلطنت کمبوجیه مُرده بود. این در حالیست که در این زمان، کمبوجیه به اتیوپی رفته بود و در مصر نبود.
هرودوت میگوید که بردیا برادر کمبوجیه در فتح مصر با کمبوجیه بود. اما بخاطر اختلافی که بین آنها افتاد، کمبوجیه بردیا را به پارس بازگرداند و سپس دستور داد مخفیانه او را
٢٣-
بکشند.از این واقعه جز چند تن از بزرگان اطلاع نداشتند جز یک مغ (مغ نام روحانیون ادیان باستانی ایران بود) که برادری داشت به نام گئومات. این گئومات چهرهای شبیه به بردیا داشت. مغها از فرصت استفاده کردند و گئومات را به جای بردیا جا زدند و مردم از همه جا بیخبر او را شاه ایران
٢۴-
دانستند (این داستان هرودوت که داریوش در کتیبه بیستون نیز عینا روایت کرده، بسیار متناقض است و مشخص نیست چقدر حقیقت دارد و چقدر افسانه است).
کمبوجیه در راه بازگشت به ایران در سوریه بود که درگذشت. مشخص نیست که او دقیقا چگونه مرد. در کتیبهٔ بیستون که در زمان پادشاهی داریوش
٢۵-
نبشته شده، عینا این عبارت آمده: «او به مرگ خود، مرد.»
برخی این جمله را به معنای خودکشی میدانند. هرودوت گزارش میدهد شاه هنگام سوارشدن بر اسب بیاحتیاطی کرد و خنجری که بر کمر داشت در رانش فرورفت و پس از سه هفته، درگذشت.
٢۶-
به هر حال با مرگ کمبوجیه در سال ۵٢٢ پیش از میلاد، دوران پادشاهی او به پایان رسید. پس از آن گئومات مغ با نام بردیا ٣ سال سلطنت کرد تا آنکه داریوش بزرگ عموزاده کمبوجیه قیام کرد و حکومت را به نام خود مصادره کرد.
٢٧-
در محوطه پاسارگاد، قبری نیمهکاره وجود دارد که به احتمال زیاد، ساختمان نیمهکاره مقبره کمبوجیه بود که با مرگ نابهنگام او و شورشها و رویدادهای بعدی نیمهتمام باقی ماند.
در ایران باستان، پایان سال و آغاز سال جدید، با سلسلهجشنهایی همراه بود. پنج روز پایان اسفند، (در سالهای پنجهٔ بهیزگ که مدل باستانی کبیسه بود، ده روز آخر سال) جشن فروردگان برگزار میشد. این جشن بهطورکلی به این صورت بود که همه
مردم، خانه و کاشانه خود را تمیز میکردند و بالای پشتبام منزل، آتش میافروختند تا فروهرهای اموات و درگذشتگان، هنگام بازگشت به خانه برای بازدید نوروزی از اعضای خانواده، با دیدن شادی خویشان و پاکی منزل، شادمان بشوند. این سنت به صورت خانهتکانی قبل از عید، تا امروز باقی مانده است.
یکی دیگه از رسوم پایان سال که چهار یا پنج روز مانده به نوروز انجام میشد، جشن #سوری بود که امروز با نام چهارشنبهسوری میشناسیم.
برای آشنایی بیشتر با جشن سوری، اینجا را بخوانید 👇
در ایران باستان بزرگترین گناه، #دروغ بود. دروغ هیچ توجیهی نداشت و چیزهای مثل دروغمصلحتی و دروغسیزده همه ضدفرهنگهای وارداتی هستند و هیچیک ایرانی نیستند.
١/۴
در مهریشت از کتاب #اوستا، یکی از بزرگترین ایزدان ایرانی یعنی #ایزد_مهر مردم را از دروغگویی نهی کرده و به ایرانیان گفته است که از «مهردروج» که دیوی آفریده شده توسط اهریمن است و مردم را به دروغگویی ترغیب میکند، دوری کنند.
٢/۴
اهمیت راستگویی و پرهیز از دروغگویی تا آنجاست که #داریوش_بزرگ در کنار «دشمن» و «خشکسالی»، از دروغ به عنوان سومین رکن بدبختی ملت نام میبرد و از اهورامزدا میخواهد تا ایران را از دشمن و خشکسالی و دروغ، پاک نگه دارد.
٣/۴
Saturday = Satur + day
Saturn = ﮐﯿﻮﺍﻥ
—
Sunday = Sun + day
Sun = ﺧﻮﺭشید (مهر)
—
Monday = Mon + day
Moon = ﻣﺎﻩ
—
Tuesday = Tues + day
Tues = God of war = Mars
Mars = ﺑﻬﺮﺍم
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury
Mercury = ﺗﯿﺮ
—
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter
Jupiter = ﻫﺮﻣﺰ
—
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues
Venues = ناهید
تصویری زیبا از چنار امامزاده صالح در عهد قاجار.
این درخت یکی از معروفترین چنارهای کهن سال ایران بود که قدمتش دستکم به هشتصدساله میرسید. مادام دیولافوای فرانسوی در سفرنامهاش در ایران به سال ١٨٨١ میلادی دربارۀ این درخت مینویسد: «در مسجد (بقعۀ امامزاده صالح) تجریش چنار
عجیب و غریبی است که کمتر نظیر آن در دنیا پیدا میشود. قطر فوقالعاده آن را نمیتوان دقیقا با رقم معین کرد. تقریبا محیط آن به پانزده متر میرسد. هریک از شاخههای آن مانند تنه درخت کهنسالی در بالای بنای مسجد و سایر اطراف سر به آسمان کشیده است. این درخت عده کثیری را در سایه خود
میدهد. مومنین در زیر آن نماز میخوانند. مکتبدار، اطفال را در آنجا جمع کرده و درس میدهد. قهوهچی سماور و استکان و لوازم خود را در درون آن قرار داده است. سقا هم کوزههای پر آب خود را در گوشه ای از تنه گذارده است.»
طرح قالیهای ایرانی از باورها و اعتقادات ایرانیان ملهم شده است. مطالعه و بررسی آنها منشا اندیشهها و نظام باورها و اسطوره را روشن ساخته، امکان شناخت و درک آنها را مسیر میسازد. باغ، موضوع عمده اکثر قالیهای ایرانی است. اصل واژهٔ باغ فارسی است که در زبان پهلوی باستان و سغدی
به همین شکل آمده است و در زبان تازی نیز باغ به کار میرود. حتی در بعضی زبانها مانند هندی "باک" نامیده شده است. مفهوم باغ و پردیس در زبان فارسی یکی است. پردیس نیز از زبان مادی پارادیزا به معنی باغ و بوستان آمده است و همین واژه ریشه فارسی پالیز و عربی فردوس است. این واژه در اوستا،
کتاب مقدس ایرانیان باستان، نیز بکار رفته است و از دو جزء pairi به معنی پیرامون و daeza به معنی دیوارکشیدن است.
یکی از سوالهایی که زیاد پرسیده میشه اینه که حاجی فیروز کی بوده؟ چرا اسمش عربیه؟ چرا سیاهه؟ حتی یه عده که قوه تخیلشون بالاتره گفتن حاجی فیروز مربوط به سنت بردهداری هست 😂
بریم سراغ رشتوی امشب 👇
١-
نوروز جشن «دوبارهزایی» و تولد است. تولد بهار. تولد طبیعت. پایان سرما. از قدیم در ایرانباستان رسم بود که پایان زمستان و تولد بهار و رویش مجدد طبیعت را جشن میگرفتند.
٢-
قدیمیترین نشانههای نوروز در میان ایرانیان، به اسطوره "جمشید" نسبت داده شده است. این خود نشان میدهد که ایرانیان، در هزاران سال پیش -خیلی پیشتر از هخامنشیان- آغاز بهار و نوزایی طبیعت را جشن میگرفتند.