#رشتو #ريتوييت_لطفا #انگیزه
توی این رشتو میخوایم یه کم راجع به «منبع کنترل» یا Locus of Control حرف بزنیم و اساسا بدونیم چی هست.
در سال ۱۹۹۸ طی یک مطالعه در دانشگاه کلمبیا به وسیله پروفسور «کلادیا ام مولر»
یه گروه بزرگ از کلاس پنجمیا رو جمع میکنه تا روی یه تعدادی پازل کار کنند
این پازلها خیلی سخت و چالش برانگیز بودن برای یه کلاس پنجمی
سوای اینکه هر دانش آموز چقدر خوب کارشو انجام داد به همشون نمره A+ داد و به هر کدوم گفت تو از بیشتر دانش آموزا کارت بهتر بوده
بعد اومد دانش آموزا رو دو قسمت کرد
به نصفشون گفت شما نمرتون بالا شد چون سخت تلاش کردید
به اون یکی نصفه گفت شما نمرتون بالا بود چون شما باهوش بودید
در آزمایش بعدی به هر دانش آموز سه مدل پازل داد:
سخت
متوسط
آسون
نتیجه جالب بود
دانش آموزایی که بهشون گفتند نمرتون بالا شد چون شما باهوش هستید، بیشتر وقتشون رو روی پازل های آسون گذاشتند و تقریبا اصلا وقتی روی پازل های سخت
نذاشتند و در کل وقت کمی برای حل پازل ها گذاشتند که نشون دهنده سطح پایین انگیزه بود.
وقتی در آخر ازشون پرسیده شد که چه احساسی داشتن گفتند:
گفتن که زیاد براشون فان نبوده
گروه دوم یعنی دانشآموزایی که بهشون گفته شد نمره ی بالا بخاطر تلاشتون بوده، بیشتر وقتشون رو روی پازل های سخت تر گذاشتند و در کل وقت بیشتری نسبت به گروه اول روی پازل ها گذاشتند که نشون میداد سطح انگیزشون بالا رفته بود و در آخر گفتن که براشون فان بوده و لذت بردن از این تجربه
حالا از این مطالعه چی میتونیم برداشت کنیم؟
در روانشناسی یه کانسپتی به اسم Locus of Control یا همون «منبع کنترل» وجود داره که اساسا یعنی درجه ای از اعتقاد به اینکه شما بر زندگیتون کنترل دارید
گروه اول دانش آموزا که فکر کردن بخاطر باهوش بودن نمره ی بالایی گرفتن باور کردند که یک منابع کنترل خارجی(مثل هوش) باعث شده بود نمره ی بالا رو بگیرن (شما نمیتونید کنترل کنید که باهوش بدنیا بیاید یا بی هوش)
گروه دوم دانش آموزا که فکر کردن بخاطر تلاش زیادشون نمره بالا گرفتن شروع کردن به باور اینکه یک منبع درونی کنترل باعث شده نمره بالا بگیرن
یعنی باور کردن بخاطر تلاش تونستن پازل ها رو حل کنن و نمره ی بالایی بگیرن
چون میزان تلاشی که برای یه چیزی میذاری چیزیه که روش کنترل داری
مطالعات راجع به «منبع کنترل» بارها نشون دادن که داشتن یه منبع کنترل درونی کلید باانگیزه موندنه. یعنی اگه میخواید همیشه باانگیزه بمونید،باید احساس کنید که هرچیزی در زندگی در کنترل شماست و برای اتفاقایی که براتون میفته مسئولید
مثلا توی همین یادگیری برنامه نویسی خیلی راحت میشه فهمید
که کی با انگیزه است و کی بی انگیزه
کسانی که عوامل بیرونی رو مقصر عدم پیشرفت میدونن، زود تسلیم میشن
چون وقتی ببینی دنیا علیه توست چرا تلاش الکی بکنی؟
ولی وقتی کسی فکر میکنه همه چی تحت کنترل خودشه و میشه براشون راه حل پیدا کرد، اونموقع باید فهمید که اون شخص با انگیزه است
حالا چطوری با منبع درونی کنترل وفق پیدا کنیم و همیشه با انگیزه بمونیم؟
میگن بهترین کار برای شروع اینه که مسائل زندگی شخصی خودتون رو حل کنید و یه کم وقت بذارید و قدردان خودتون باشید
و به این فکر کنید که عمل شما باعث شد مشکل حل بشه (کارای شخصی مثل ظرف شستن، تمیزکاری، حل یک مسئله، نوشتن مشقامون، آشپزی)
یه مثال: فکر کنید شما کسی هستید که هرشب برای خوابیدن مشکل داره
میرید یه سرچ میکنید و میفهمید اگه صبحا یه کم آفتاب به کلتون بخوره و از تخت خواب فقط برای خوابیدن استفاده کنید و یه فیلتر آبی روی گوشیتون داشته باشید، مشکل خوابتون حل میشه و شب توی تخت خواب زودتر خوابتون میبره
همه اون کارا رو انجام دادید و مثلا میبینید که دیگه یه ربع زودتر میخوابید
وقتی این پیشرفت رو دیدید باید با خودتون بگید وواوو، همه اش بخاطر تلاش خودم بود. بخاطر اینکه اون کارا رو کردم الان میتونم بهتر بخوابم
به همین راحتی
باوری برای خودتون بسازید که سرنوشتتون در دستان خودتون است و قابل کنترل
که شما یک منبع درونی کنترل دارید و دیگه هیچ وقت در زندگی مشکل انگیزه پیدا نمی کنید
برای دیدن بقیه رشتو ها توییت پین شده رو ببینید.
اینم لینک ویدئویی که ترجمه کردم:
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
#رشتو #ريتوييت
چطور با Burnout توی #برنامهنویسی کنار بیایم؟
خیلی از ما برنامهنویسی رو برای سرگرمی شروع کردیم و بعدا علاقمون بیشتر شد ونهایتا شغلمون شد.
شما ممکنه هفته ای ۶۰-۷۰ ساعت هم کد زده باشید ولی بعد از مدتی احساس میکنید انگیزه قبلی رو ندارید دیگه
فکر میکنید هرچی کار میکنید جلو نمیرید یا مثلا کلی تب باز کردید ولی نمیتونید خوب تمرکز کنید. خب اینها میتونه نشونه ی دلزدگی یا همون برن اوت توی برنامه نویسی باشه
برن اوت یه چیز رایچ و جدی توی IT است و گاهی باعث شده بعضی ها برنامه نویسی رو به کل بذارن کنار
برن اوت فروپاشی جسمی و ذهنی به دلیل کار بیش از حد یا استرسه
به آرومی وارد زندگی یه برنامه نویس میشه و اشتیاقش به کد زنی رو از بین میبره
حالا میخوایم بعضی از علامتهاشو باهم بررسی کنیم البته بدونید که برای هر شخصی میتونه متفاوت باشه:
۱-۸ #رشتو #ريتوييت_لطفا
سوال خیلی از #برنامهنویس ها
چطور #کانکشن بسازیم؟
توی این رشتو میخوام تجربه خودم رو باهاتون به اشتراک بذارم:
منم مثل شماها وقتی میخوام یه مسیری رو برم اولین کاری که میکنم میرم از کسانی که مسیر رو رفتن مشورت میگیرم که کمتر بیراهه برم و زودتر به هدف برسم.
۲-۸
توی دنیای برنامه نویسی این کار خیلی راحته چون تقریبا هر برنامه نویسی به اون یکی کمک میکنه
خب ...شما یه سری مهارت یاد میگیرید و در حین یادگیری توی گروه های مختلف عضو میشید و از آدمها سوال میپرسید و تعامل برقرار میکنید
به این میگن کانکشن
هر وقت فرصت شغلی دیدید به همدیگه میگید
۳-۸
دقت کنید که برای استخدام شدن کانکشن معنیش پارتی نمیشه و شما در هر صورت باید مصاحبه بدید
حالا وقتی دنبال کاریم و هنوز نتونستیم چندتا کانکشن و دوست و رفیق برنامه نویس پیدا کنیم:
توی فضای مجازی کلی همایش و کنفرانس و دورهمی و ... هر روز داره برگزار میشه
1/19
سلام
این رشتو رو مینویسم برای همه کسانی که مثل خودم یه زمانی خودشون رو گم کرده بودن و همچنین کامپیوتری نبودن و دوس دارن برنامه نویس بشن
میخوام تجربه وقتی که زبان رو شروع کردم تا برنامه نویس شدن و کار ریموت از یه شرکت اروپایی پیدا کردن رو خلاصه بنویسم #برنامه_نویسی#ریتوییت
2/19
من 27 سالم بود که یهو دیدم ای بابا منم کلی وقت تلف کردم و مثل همه یه لیسانس گرفتم و سربازی رفتم و هیچ تخصصی ندارم و حقوقی که میدن وزارت کاریه
من دوس داشتم مهاجرت کنم که بتونم پیشرفت کنم و پله های ترقی و طی بکشم ولی چهارتا چالش داشتم:
3/19 1- تا وقتی ایرانم به یه سرپناه احتیاج دارم 2- پول نداشتم 3- زبان بلد نبودم 4- تخصص نداشتم
خب پول که باشه میشه رفت خوابگاه یا یه اتاق کوچیک گرفت یا خونه اشتراکی (همه این کارها رو کردم)
1/3 اولین حقوق برنامه نویسیم رو گرفتم
یکسال میشه نه لباسی چیزی خریدم نه غذای خوب خوردم نه از خونه (بجز هفته ای یه بار برای خرید) زدم بیرون نه به دیدار خانواده یا دوستی رفتم
کفشام پاره بود و همیشه با دمپایی میرفتم بیرون :)
2/3 گوشیم بجز اینترنتش نه دوربینش کار میکرد نه موقع تماس میشد باهاش حرف زد و LCDاش کنده شده بود و الان میتونم یه گوشی بخرم
لپتاپم از چندجا شکسته و رمش ضعیفه که الان میتونم رم و هاردشو ارتقا بدم وماه بعد هم یکی دیگه میگیرم کلا
دکمه های کیبوردش کنده شده که میتونم یه کیبورد بخرم :)
3/3 موجودیم تا دیروز 200 تومن بود و دیگه هیچ پولی برام نمونده بود.برای این یکسال چند میلیون پس انداز کرده بودم و یه کم زبان درس دادم که خرج خودمو و اجاره خونه رو در بیارم
چندماه آخر خیلی بهم فشار اومد و توی این یه سال نزدیک ده کیلو لاغر شدم
اولین باره برای چیزی اینقدر خوشحالم :)