تایم لاین را نگاه اجمالی که می اندازم یاد مثال مرحوم دولابی رحمة الله می افتم
ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ چگونه خواهد بود
ﻣﺜﺎﻝ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺯﺩﻧﺪ، ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ

#رشتو۱)
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺣﺒﺲ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:
ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻡ.
ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ

۲)
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﭘﺴﺮﺍﻭﻝ،ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﭘﺪﺭ ﺳﻮﺀﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪﺑﻪ ﺑﻬﻢ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﻭﺷﺮﺍﺭﺕ!
ﭘﺴﺮﺩﻭﻡ؛ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻝ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﺪ

۳)
ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﺑﯿﺎ ﺑﺎﺑﺎﺑﯿﺎ!
ﭘﺴﺮﺳﻮﻡ؛ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﻮد!
ﭘﺴﺮ ﭼﻬﺎﺭﻡ؛ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ

۴)
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ.
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:
ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ

۵)
ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ، ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻣﺪن ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ.
ﺁﺭﯼ؛ ﺍﯾﻦ ﻣﺜﺎﻝ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎن.

ﻋﺪهﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﯾﻢ..!
ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺻﻼ ﺁﻗﺎ ﺭا...

۶)
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ
ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺖ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯿﻢ
عده‌ای هم از هیچ کاری برای
رضایت ولی امرشان دریغ نمی‌کنند...

۷)

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with م - رضا یوسفی ⁦🇮🇷⁩

م - رضا یوسفی ⁦🇮🇷⁩ Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @m_reza_yosefi

Apr 25
حکایت ضرب المثل
« ﻓﻼﻧﯽ ﺩﻭﺩﭼﺮﺍﻍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ »

ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ
ﺭﻭﻏﻦ ﭼﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺷﺐ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﻮﺩ ﻭ
ﭼﺮﺍﻍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ، ﻓﺘﯿﻠﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ
ﺭﻭﺷﻦ...

#رشتو۱)
ﮐﺮﺩﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯽﮐﺸﯿﺪﻧﺪ.
ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﻓﺘﯿﻠﻪ
ﺭﻭﻏﻦ ﯾﺎ ﻧﻔﺖ ﻣﺨﺰﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﺎﻻ ﻧﮑﺸﺪ ﻭ
ﻣﺼﺮﻑ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻧﻮﺭ ﺿﻌﯿﻒ، ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺻﺒﺢ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﯿﺪﻧﺪ.
ﭼﻮﻥ...

۲)
ﺭﻭﻏﻦ ﯾﺎ ﻧﻔﺖ ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺯ ﻣﺨﺰﻥ ﺑﻪ ﻓﺘﯿﻠﻪ ﻧﻤﯽﺭﺳﯿﺪ. ﻟﺬﺍ ﺩﻭﺩ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﻓﻀﺎﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﺍ ﺩﻭﺩ ﺁﻟﻮﺩﻣﯽﮐﺮﺩ.
ﻓﺮﺩ ﺩﻭﺩ ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﻪ
ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﺍﺩ

۳)
Read 4 tweets
Apr 25
یکی از اساتیدحوزه نقل میکرد:
روزی یکی ازشاگرداش بهش زنگ میزنه که فورا استاد واسش یه استخاره بگیره
استادهم استخاره میگیره وبهش میگه:
بسیارخوبه معطلش نکن وسریع انجام بده
چندروز بعدشاگرد اومد پیش استادوگفت
میدونید استخاره رو برا چی گرفتم؟
استاد:نه
شاگرد:تو اتوبوس نشسته بودم

#رشتو۱)
دیدم نفر جلوییم،پشت گردنش خیلی صافه وباب زدنه
هوس کردم یه پس گردنی بزنمش
دلم میگفت بزن.عقلم میگفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میزنه داغونت میکنه
خلاصه زنگ زدم و استخاره گرفتم وشما گفتین فورا انجام بده
منم معطل نکردم وشلپ زدمش
انتظار داشتم بلند شه دعوا راه بندازه امایه نگاهی به من

۲)
انداخت وگفت استغفرالله.
تعجب کردم گفتم:ببخشید چرا استغفار؟
گفت:دخترم یه پسر بیکار رو دوست داره و من با ازدواج اون مخالفت کردم ولی پسر همکارم که وضعیت مالی خوبی دارن به خواستگاریش اومده و میخوام مجبورش کنم که زن پسر همکارم بشه و الان توی دلم داشتم به خدا میگفتم:

۳)
Read 4 tweets
Apr 24
اگر علی نبود!

اگر علی نبود خط کش و مقیاس ماندن و ایستادن در کشاکش بی عدالتی‌ها یا نشستن بر کنج عافیت و روزمرگی چه بود؟
اگر علی نبود، دادن هزینه‌ی نه گفتن به معاویه‌صفتان و رسوا کردنشان چه حجتی داشت؟
اگر علی نبود، چه کسی به خود جرات کشیدن خط بطلان بر مدعیان دین کاسبکار و

#رشتو۱)
سرنیزه‌کنندگان قرآن را می‌داد؟
اگر علی نبود، اگر آهن تفتیده عقیل نبود، چه دلیلی بود بر این که عدالت بر برادری ارجح است.
اگر علی و پشت کردن به ظاهرفریبی دینی و رفتن به عمق و باطن حق و حقیقت در زمانه زیر پای گذاشتن اصول دین و پافشاری عوام فریبانه بر فروع نبود و اگر در سحرگاه...

۲)
خونین محراب سوالِ «مگر علی نماز هم می خواند نبود» چه فرق بین رهجویان راستینش و داغ کنندگان مهر بر پیشانی و پر کنندگان کیسه‌های دنیایی می‌ماند.
اگر نامه‌های علی به مالک نبود براستی مقیاس تقدس حقوق مردم، آزادی و آزاداندیشی را کجا می‌شد یافت؟
اگر علی نبود، چرا به جای ایستادن در

۳)
Read 8 tweets
Apr 24
نیایشی از دکتر علی شریعتی در شب قدر ۱۳۵۱- حسينيه ارشاد:

خدایا!
به علمای ما مسئولیت
و به عوام ما علم
و به مؤمنان ما روشنایی
و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت

#رشتو۱)
و به اساتید و دانشجویان ما عقیده
و به خفتگان ما بیداری
و به دینداران ما دین
و به نویسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف
و به نومیدان ما امید
و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظه‌کاران ما گستاخی
و به نشستگان ما قیام
و به راکدان ما تکان

۲)
و به مردگان ما حیات
و به کوران ما نگاه
و به خاموشان ما فریاد
و به مسلمانان ما قرآن
و به شیعیان ما علی(ع)
و به فرقه‌های ما وحدت
و به حسودان ما شفا
و به خودبینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر
و به مردم ما خودآگاهی
و به همه ملت ما...

۳)
Read 4 tweets
Apr 24
به نقل از عمار بن یاسر در مستدرک الوسائل آمده است: در شهر کوفه قدم مى‌زدم که دیدم امیرالمؤمنین على(ع) نشسته وعدّه‌اى از مردم گردش راگرفته‌اند و آن حضرت براى اصلاح هر فردى به فراخور حالش نسخه‌اى تجویز مى‌کنند.
من عرض کردم: اى امیرالمؤمنین! آیا براى گناهان هم دارویى دارى؟!

#رشتو۱)
فرمودند: آرى، بنشین.
من دو زانو نشستم، پس حضرت رو به من کردند و فرمودند: دارویى را که مى‌گویم فراهم کن.
عرض کردم: بفرما! اى امیرالمؤمنین!
این دارو را تهیه کن،برگ فقر (مال دنیا را به ارحام و فقراء و کار خیر بده) ریشۀ صبر (آن‌گاه بر فقر خود صبر نما) هلیلۀ کتمان (فقر خویش بر کسی

۲)
اظهار مکن و کمک از او مخواه) بلیلۀ رضا (بر هر چه به تو رسد راضی و خشنود باش) غاریقون اندیشه (بر گناهان و ناشکری خود اندیشه کن) و سقمونیای اندوه (ناراحتی از گناهان و ناشکری) را با آب پلکان (اشک چشم) مخلوط کن و در دیگ نگرانی و بی‌قراری (که اگر خدا گناهانم نبخشد چه کنم)

۳)
Read 4 tweets
Apr 24
#زیارت_مقبول:

زید نساج می گفت:
پیرمردهمسایه ای داشتم که کمتر اورا می دیدم
روزجمعه ای بود ،او لخت شده بود تا غسل جمعه را انجام دهد
درپشتش زخمی را دیدم که به اندازه یک وجب و جایش چرک کرده بود
نزدیکش رفته و علت زخمش را پرسیدم
ابتدا چیزی نگفت ، اما وقتی بیش از حد اصرار کردم

#رشتو۱)
بناچار داستانش را چنین شروع کرد
در جوانی با چند نفر از دوستانم به فسق و فجور و کارهای زشت و گناه مشغول بودیم
هر شب در خانه یکی از دوستان جمع می شدیم
تا این که شبی نوبت من شد
در خانه چیزی موجود نبود
ناگزیر شمشیرم را برداشتم و از کوفه بیرون رفتم ، شاید کسی از کنارم رد شود و من

۲)
به او دستبرد بزنم
مدّتی گذشت ،هوا ابری و تاریک شد
ناگهان رعد وبرق شروع شد و برقی جستن کرد ومن در روشنایی برق ،دو زن را مشاهده کردم
خودم را به سرعت به آنها رسانیدم و فریاد زدم:
هر چه دارید فورا بدهید و گرنه کشته می شوید آن دو زن بیچاره ، جواهراتی را که همراه داشتند به من دادند

۳)
Read 8 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(