۱) بیست سال قبل به اتفاق گروهی از دوستانم در شرکت #هاتف شروع به ساخت نخستین خودپرداز داخلی کردیم. داستان آن بماند برای بعد. اما در یک نمایشگاه، مدیرعامل بانکی که در حال خصوصی شدن بود وقتی سابقهام در المپیاد را شنید دعوت کرد در امور انفورماتیک به او مشاوره دهم.
۲) همه چیز بسیار خوب پیش میرفت. برخی مدیران و کارشناسان فنی بانک واقعاً دیدگاههای عالی داشتند ولی بعضا صدایشان شنیده نمیشد. سعی کردم با حذف فاصله کارشناس تا مدیرعامل، در تغییراتی هرچند کوچک سهیم باشم. مدتی بعد مدیرعامل ۲ بار عوض شد ولی همکاریم ادامه داشت. اما متوجه چیزی شدم:
۳) یکی از پیمانکاران بانک هزاران دستگاه اتصال به شبکه را با آرم خودش به بانک فروخته بود. کنجکاو شدم و یکی از دستگاهها را باز کردم و روی یک تراشه، اسم Cisco را دیدم. با قدری جستجو متوجه شدم روترهای Cisco 1841 را باز کردهاند، برد اصلی آن را به همراه یک برد کوچکتر ساخت آن پیمانکار
۴) در جعبه فلزی جدیدی با آرم پیمانکار به بانک فروختهاند، اما تا آنجا که خاطرم است حداقل به سه برابر قیمت روتر Cisco. این موضوع را در جلسهای با حضور عضو مربوطه هیات مدیره و چند نفر از مدیران میانی مطرح کردم. حدس بزنید چه پاسخی شنیدم.
۵) یکی از مدیران میانی، که رتبه مدیریت را به پیشنهاد خودم (به خاطر نظرات صریح کارشناسی) به او داده بودند، به من گفت: «ما نمیتوانیم به خاطر هیجانات تو تصمیم بگیریم». حتی از شرکت نپرسیدند کارکرد آن برد کوچک چیست؟ آیا آن افزایش قیمت منصفانه است؟
اما این پایان ماجرا نبود.
۶) مدتی بعد نامه فسخ همکاری با بانک به دستم رسید. دلیلش را پیگیری کردم، گفتند «چون مدتی قبل به آلمان سفر کردهای، فلان اداره بانک گفته ادامه حضورت به صلاح بانک نیست». آن سفر برای یک دوره پژوهشی بیوانفورماتیک در زمینهی سلولهای بنیادی در موسسه زیستپزشکی مولکولی Max Planck بود.
۷) نظیر آن رفتار را بارها با آدمهایی که از سر دلسوزی برای بهبود کشور تلاش کردهاند دیدهام. چند عکس، که حتی خود فرد در آن نیست، را کنار هم قرار دهند، چند جمله بیربط به آن ضمیمه کنند و به کسی که با صداقت و پاکدستی برای مردم کشورش تلاش میکند برچسب بزنند. #علی_مدنی_زاده
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
دکتر سعید اکبری، استاد ریاضی #دانشگاه_شریف، اطلاع دادند آن تمرین و جایزه را برای دانشآموزان تیم المپیاد طرح کردند؛ یعنی #مریم در زمان کشف این گراف دانشآموز بود نه دانشجو.
گراف #مریم هنوز کوچکترین گراف مسطح ۳-رنگپذیر است که ۴-انتخابپذیر نیست.
اما این به چه معناست؟ ⬇️/۱
گراف یکی از کاربردیترین مدلهای ریاضی جهان، مجموعهای از رأسها (نقطههای تصویر) و یالها (اتصال بین جفت رأسها) است. مثلا هر فرد در شبکهی اجتماعی را یک راس، و رابطهی دوستی یا دنبالکردن بین دو نفر را با یک یال میتوان مدل کرد. /۲
یک گراف مسطح است اگر بتوانیم آن را طوری روی کاغذ رسم کنیم که هیچ دو یالی یکدیگر را قطع نکنند. مثلا هرچه تلاش کنید سه خانهی زیر را به سه ایستگاه آب، برق و گاز (بالا) وصل کنید بدون آنکه خطها یکدیگر را قطع کنند موفق نخواهید شد، چرا که این گراف مسطح نیست. /۳
این اثباتی است که #مریم ارائه داد: گراف مریم.
در سال ۱۹۷۹ Erdös (ریاضیدان معروف)، Rubin و Taylor حدسی طرح کردند: «گراف مسطحی وجود دارد که ۴-انتخابپذیر نباشد».
دکتر سعید اکبری، استاد ریاضی #دانشگاه_شریف آن را به عنوان تمرین به دانشجویان داد و برایش ۱۰ دلار جایزه گذاشت. /۱ https://t.co/Xr8wdgIHBJ
حدس دیگری هم توسط Jensen و Toft ارایه شدهبود: «هر گراف k رنگپذیر، k+1 انتخابپذیر است». در سال ۱۹۹۳، Voigt یک گراف مسطح ۲۳۸ رأسی ارایه داد که ۴-انتخابپذیر نبود و نخستین اثبات حدس Erdös محسوب میشد. اما عدد رنگی این گراف ۴ بود و نمیتوانست حدس Jensen را رد کند. /۲
زمانی که دکتر اکبری مسأله را به دانشجویان داد چیزی در مورد پیشینهی مسأله نگفت. چند روز بعد مریم یک گراف مسطح ارائه داد که ۴-انتخابپذیر نبود، تنها ۶۹ راس داشت و به طرز حیرتانگیزی ساده بود. او بعداً با پیشنهاد دوستش اندازهی گراف را به ۶۳ راس کاهش داد. /۳
دانشجویان زیادی از من مراحل یادگیری #هوش_مصنوعی را پرسیدهاند. در این رشتهتوییت سعی میکنم ایدههایم را برای این موضوع توضیح دهم:
هوش مصنوعی را مانند هر دانش دیگری میتوان در سطوح مختلفی فراگرفت. در سطحیترین حالت صرفا یک کاربر و استفادهکنندهی هوش مصنوعی هستید.
در حالت دوم، میتوانید یک توسعهدهندهی ساده باشید، یعنی مثل کسی که قطعات LEGO را به یکدیگر متصل میکند تا یک اسباببازی بسازد، اجزای مختلف یک شبکهی عصبی ژرف را به هم متصل کنید تا یک شبکهی جدید بسازید، بی آنکه بدانید با چه منطقی دارید این کار را میکنید یا درون هر قطعه چیست.
در حالت سوم، شما دانش و بینش عمیقی نسبت به یکایک اجزای یک الگوریتم یادگیری ماشین یا شبکهی عصبی ژرف دارید، با ریاضیات و پایههای الگوریتمی آن به خوبی آشنا هستید، و علاوه بر «چیست» میتوانید به سوال «چرا» پاسخ دهید:
«آقای دکتر، من خودِ محمدم»
۳۸ روز از زمان بازداشت محمد نژاد، دانشجوی #دانشگاه_شریف میگذشت. خانوادهاش هرروز مسیر طولانی را طی میکردند و ساعتها پشت در اوین منتظر آزادیش بودند. چند بار صحبت از آزادیاش شده بود، اما در عمل اتفاقی نیفتاده بود. شنبه ۷ آبان بود. /۱
از دانشجویان دانشگاه شریف، فقط علیرضا آزاد و محمد کماکان بازداشت موقت بودند. از صبح شدیداً مشغول بودم و فرصت نکرده بودم خبرها را چک کنم. بعدازظهر یکی از همکاران گفت پیرامون دانشگاه تهران قدری ملتهب بود اما درگیری نبود. عصر در منزل مطلع شدم علیرضا با قید وثیقه آزاد شده. /۲
با زحمت همیشگی به توییتر وصل شدم، خبر آزادی علیرضا با قید وثیقه را ارسال کردم و قطع شدم. با خانواده از منزل بیرون رفتیم. ساعت ۲۲:۲۳ بود که تلفنم زنگ خورد. ابتدا فکر کردم یکی از اعضای خانواده محمد نژاد است و خبر آزادیاش را میدهد. تبریک گفتم ولی گفت: «آقای دکتر، من خودِ محمدم» /۳
۱) عجیب نیست چرا طول ماههای میلادی اینقدر بینظم است؟ بعد ژانویه ۳۱ روز، فوریه ۲۸ روز دارد، ژولای و آگوست متوالی ۳۱ روز دارند، اکتبر با واژه Oct (عدد ۸) همخانواده است ولی ماه دهم است، و...؟
در این #رشتو پیشینه جالب این موضوع را تقدیم میکنم:
۲) بیش از ۲۰۰۰ سال قبل تقویم رومی ۱۰ ماه داشت:
شروع تقویم ماه March همنام Mars، خدایگان جنگ در فرهنگ روم باستان بود. جالب اینکه هماکنون March با نوروز منطبق است.
ماه دوم April به معنی عدد ۲ بود.
ماه سوم May همنام Maia، الهه رشد گیاهان بود، درست هنگامی که درختان شکوفه میکنند.
۳) ماه چهارم June از نام Juno ملکه خدایان روم بود.
اما نام اصلی ژولای Quintilis به معنی عدد ۵ بود.
ماه ششم هم به جای آگوست Sixtillia (عدد ۶) نام داشت.
نام ماههای بعد هم صرفا شماره آن ماه بود:
September=Seventh
October=Oct=Eighth
November=Ninth
December=Tenth
۱) چرا از پیام رسان داخلی استفاده نمیکنم؟
سال ۸۸ در حال تدریس در دوره تابستانی المپیاد کامپیوتر بودم، در کلاس را زدند، یکی از همکارانم با ناراحتی گفت موبایل و لپتاپت را بردار بیا بیرون. همراهش مضطربانه رفتم، یک ماشین با چند نفر لباس شخصی که خود را ضابط قضایی
۲) معرفی کردند بیرون باشگاه دانش پژوهان منتظرم بود. یکی از دوستان المپیادیام در ستاد میرحسین دستگیر شده بود (که البته بعداً تبرئه شد) به من هم مظنون شده بودند، گفتند موبایل، لپتاپ و رمز ایمیلهایت را بده. از ترس آنکه دستگیر نشوم مجبور شدم همه را تحویلشان دهم.
۳) بلافاصله به یکی از دوستانم در گوگل اطلاع دادم و ایمیلم را غیرفعال کردند. بعد از چند هفته موبایل و بعد از یکی دو ماه لپتاپم را تحویل دادند. ویندوز، فایلهایی که اخیراً مورد دسترسی قرار گرفته بودند را نشان میداد، و بین آنها «چند» تا از عکسهای خانوادگی ام بود.