اگر ساختار سیاسی یک کشور خود را با بافت اجتماعی به معنای افکار، علایق، سلایق، نیازها و مطالبات عمومی مردم تطبیق ندهد، بین آنها شکاف و گسستی رخ میدهد که خواه ناخواه به طغیان و #شورش_اجتماعی منجر میشود.
#طغیان و شورش مهمترین علامتِ شکافِ بین ساختار سیاسی با بافت اجتماعی است و ظهور علائم آن باید دولتها را برای تصحیح رفتارشان در جهت تطبیق با مطالبات عمومی به خود آورد، اما اگر آنها علائم را نادیده بگیرند و یا آنها را طبق میل خود تفسیر کنند،
چه بسا با وقوع یک رویداد غیرمترقبه ناگهان با وضعیتی مواجه میشوند که برای بقای خود مجبور به استفاده از ابزارهای #سرکوب به شدیدترین شکل آن خواهند شد. این سطح از به کارگیری ابزار سرکوب، کارکرد موقت دارد و اوضاع را بینهایت وخیم میکند
بخصوص در کشوری که با محیط پیرامونی و بینالمللی خود نیز همسو و همراستا نیست. متأسفانه دو طیف دلشان برای وقوع چنین مصیبتی در کشور ما لک زده است؛ طیفی که خشونت و سرکوب را بهترین راه ادامۀ بقا میداند و طیف دیگری که از آشوب فراگیر و هرج و مرج و هر نوع بیثباتی و ناامنی
و به خطر افتادن جان و مال مردم در کشور استقبال میکند صرفاً برای آنکه در این میان ضربهای هم به نظام حاکم وارد شود!
از این رو، لازم است در این باره پی در پی هشدار داد بخصوص به دستگاه حکومت که مانند ماشین حرکتش باید تابع پیچ و خمهای جاده باشد. اگر جاده بپیچد و ماشین نپیچد چه در انتظارش خواهد بود؟ #احمد_زیدآبادی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
پیش از این بارها در کلابهاوس توضیح داده بودم که اگر خشم و هیجان بر فضا غالب شود، کمیت امثال من لنگ میشود و حرفهایمان اگر هم سبب ناراحتی و انزجار طرفهای مختلف صحنۀ بازی نشود، عمدتاً نادیده گرفته میشود.
در واقع اینک سه نیروست که در صحنۀ بازی حضور دارند.
نخست جوانانی که احساس عمیقِ نادیدهانگاری فرهنگی، طردشدگی سیاسی، حاشیهنشینی اقتصادی و در یک کلام، احساس حذف از روند تصمیمگیری و سلب اراده و آزادی خود برای انتخاب نوع زندگی خود میکنند.
من فشارِ ناشی از این تحقیرشدگی و نادیدهانگاری و خشم و طغیان ناشی از آن را با پوست و گوشت و استخوانم لمس میکنم و کمال همدردی را با آن دارم. سرزمین ملی یعنی جغرافیایی که فرصت برابر برای تک تک شهروندان خود بدون هرگونه تبعیضی فراهم باشد
هفت خانِ یک الگوی تکرارشونده
اعتراضهای سیاسی در دوران پس از دوم خرداد و عواقب هر یک از آنها، الگویی تکرارشونده را به نمایش میگذارد. طبق این الگو، اعتراضهای سیاسی معمولاً هفت مرحله را پشت سر میگذارند.
♦️در مرحلۀ نخست؛ از سوی یک دستگاه رسمی یا گروه و فرد نزدیک به کانونهای قدرت، تخلف یا تعرضی علیه حقوق شهروندان صورت میگیرد.
♦️در مرحلۀ دوم، عواطف و احساسات عمومی در برابر آن تعرض برانگیخته میشود
و مجموعۀ موضعگیریها و فعالیتها و اعتراضات نیروهای اجتماعی و گروهها و احزاب سیاسی، سبب طرح موضوع در سطح ملی میشود.
♦️در مرحلۀ سوم، مقامهای رسمی و نهادهای حاکم از جمله حامیان پیشین نهاد یا نیروی متخلف یا متعرض، دفاع از عمل انجام شده را ناممکن و نادرست میبیینند
شیخ #حسین_جلالی که به عنوان نمایندۀ مردم رفسنجان و انار وارد مجلس شده است؛ در واکنش به درگذشت #مهسا_امینی (ژینا) به دفاع تمامقد از #گشت_ارشاد و عملکرد آن برخاسته و مرگ ژینا پس از دستگیری را هم موضوعی عملاً بیاهمیت نشان داده است.
صحبتهای آقای جلالی واقعاً نیازی به نقد ندارد، اما از آنجا که وی عنوان نمایندگی از طرف همشهریهای کرمانی مرا با خود دارد، برای آنکه درد و رنج برخوردهای تحقیرآمیز و بعضاً منجر به فاجعه را اندکی لمس کند، داستانی خیالی را به او گوشزد میکنم.
فرض کنیم درزمان شاه ویا رضاشاه، شیخ حسین جلالی به همراه اهل و عیال و صبیههای خود،راهی تهران میشد تا مثلاً هوایی تازه کند. بعد هنگامی که در خیابان به اتفاق خانوادهاش مشغول قدم زدن بود، پاسبانی-نه لزوماً از آن بیتربیتها بلکه متین و متشخص-جلو آنها سبز میشد و به صبیۀ وی میگفت؛
اشکال بنیادی #اصولگرایان است که با ماهیت و کارکرد و مفهوم دولت مدرن آشنایی ندارند و ازهمین جهت پیوسته به جاده خاکی میزنند!
یک نمونۀ روشن این عدم آشنایی، مقایسهای است که این روزها بین قتل #میترا_استاد و #مهسا_امینی و واکنشهای صورت گرفته به این دو مورد میکنند.
واضح است که قتل میترا استاد جنبۀ شخصی و خصوصی داشت و عامل آن نیز به اتهام خود معترف بود به طوری که داوطلبانه خود را به مراجع انتظامی تسلیم کرد و روند محاکمۀ وی طبق آیین دادرسی آغاز شد. در این نوع قتلها طبیعی است که ناظران در مورد زمینهها و انگیزۀ قتل نظرات متفاوتی ابراز کنند
و هر کدام به فراخور فهم خود از موضوع، خواستار سطح خاصی از مجازات یا حتی بخشش او از سوی اولیاء دم شوند.
زندهیاد مهسا اما در هنگام بازداشت توسط یک نهاد رسمی جان داد و در واقع دستگاه دولت - به مفهوم اعم آن - مسئول مرگ او شناخته میشود.
«به عنوان یک گام موثر و افشاکننده پیشنهاد میشود دستگاه قضایی افرادی نظیر آقایان #محمد_خاتمی و #جهانگیری و #عبدالله_نوری و... چند مدعی اصلاحات دیگر را احضار کند و در یک نشست رودررو از آنها بخواهد دلائل و اسناد خود را درباره ادعای قتل! خانم #مهسا_امینی ارائه کنند
وازاین نشست فیلم تهیه کرده و برای اطلاع عموم مردم ازتلویزیون پخش شود.دراین حالت،اگر آقایان سند و شاهد وقرینهای برای ادعای خود داشته باشند ارائه میکنند وچنانکه سند و دلیلی درچنته نداشته باشند(که ندارند)، دروغپردازیهای آنهابرای همگان برملا خواهد شد.بسمالله این گوی واین میدان!»
متن فوق آخرین بخش ازسرمقالۀ امروز #روزنامه_کیهان به قلم #حسین_شریعتمداری مدیر مسئول آن است.این متن را دراینجا نقل نکردم که آن را نقد کنم، بلکه در واقع خواستم پیشرفت آقای شریعتمداری را به وی تبریک بگویم!لابد میپرسید چه پیشرفتی؟ این که باز هم با همان لحن همیشگی، پیشداوری کرده است!
خطر آشوب فراگیر در #عراق و دست بستۀ تحلیلگران در ایران
آشوبی که بر #بغداد و برخی دیگر از شهرهای عراق حاکم شده است،بدون حلاجی وواکاوی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی قابل تحلیل نیست.
واکاوی تحلیلی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی دررسانههای داخلی اما منطقهای کاملاً ممنوعه است
به طوری که حتی نزدیک شدن به آن نیز خطر برخوردهای امنیتی و پیگرد قضایی را به دنبال دارد!
هرگاه تصمیم یا سیاستی خارج از حیطۀ نقد و حتی تحلیل قرار گیرد، پس از مدتی آسیبهای آن در عمل ظاهر میشود. به واقع نقد و تحلیل حرفهای، نوعی آسیبشناسی است
که میتواند چشم سیاستگذار را به روی خطرات و احتمالات و سناریوهای مختلف باز کند. به عبارت دیگر، نقد و تحلیل ارائۀ نوعی مشاورۀ مجانی است که فقط افراد بالغ ارزش آن را درک میکنند و با ترغیب و تشویق اهل نظر به نقد و تحلیل، عملاً در فهم و عقل آنان سهیم و شریک میشوند.