شیخ #حسین_جلالی که به عنوان نمایندۀ مردم رفسنجان و انار وارد مجلس شده است؛ در واکنش به درگذشت #مهسا_امینی (ژینا) به دفاع تمامقد از #گشت_ارشاد و عملکرد آن برخاسته و مرگ ژینا پس از دستگیری را هم موضوعی عملاً بیاهمیت نشان داده است.
صحبتهای آقای جلالی واقعاً نیازی به نقد ندارد، اما از آنجا که وی عنوان نمایندگی از طرف همشهریهای کرمانی مرا با خود دارد، برای آنکه درد و رنج برخوردهای تحقیرآمیز و بعضاً منجر به فاجعه را اندکی لمس کند، داستانی خیالی را به او گوشزد میکنم.
فرض کنیم درزمان شاه ویا رضاشاه، شیخ حسین جلالی به همراه اهل و عیال و صبیههای خود،راهی تهران میشد تا مثلاً هوایی تازه کند. بعد هنگامی که در خیابان به اتفاق خانوادهاش مشغول قدم زدن بود، پاسبانی-نه لزوماً از آن بیتربیتها بلکه متین و متشخص-جلو آنها سبز میشد و به صبیۀ وی میگفت؛
برای دختری در سن او پوشیدن چادر سیاه، خلاف پیشرفت و ترقیات عصر تجدد است و او باید به پاسگاه برود تا در مورد آسیبهای این نوع پوشش دست و پا گیر و خلاف عرف و مغایر ترقی زنان آموزش ببیند. پرسشم از آقای جلالی این است که در مقابل چنین درخواستی چه میکرد؟
با خونسردی و آرامش به صبیهاش توصیه میکرد که برای دیدن آموزش به همراه پاسبان به پاسگاه برود یا اینکه این درخواست را اهانت به خود و خانوادهاش میدانست و خونش به جوش میآمد و بر سر پاسبان فریاد میکشید که به تو چه مربوط است که خانوادۀ من چه نوع پوششی دارند؟
مگر تو چه کارۀ مملکتی که اینطور گستاخانه مدعی پوشش زن و بچۀ مردم میشوی؟ پیشرفت و ترقی توی سرت بخورد! اگر ما نخواهیم مترقی و پیشرفته باشیم که را باید ببینیم؟ و اگر در این میان پاسبان آن روی دیگرش را نشان می داد و تهدید به استفاده از زور میکرد آیا آقای جلالی غیرتش گل نمیکرد
و خونش به جوش نمیآمد و با او درگیر نمیشد؟ اگر پاسخ آقای جلالی مورد نخست باشد؛ در آن صورت دفاع او از عملکرد #گشت_ارشاد موجه است، اما اگر مورد دوم باشد، پس چطور به خود حق میدهد تحمل چنین اهانتهایی را از سوی شهروندانی با فرهنگ و سبک زندگی متفاوت، توصیه و توجیه کند؟
من خود بارها شاهد بودهام که مأموران گشت ارشاد جلوی خانوادهای را گرفته و به زن و دخترشان جلوی همسران و برادران آنها یا با لحنی آمرانه تذکر #حجاب داده و یا اصلاً آنان را با تندی و شدت عمل از خانواده جدا ساخته و سوار ون کردهاند!
یعنی یک جوانمرد یا جوانزن در این دم و دستگاه یافت نمیشود که حال آن پدران و پسران را در چنین وضعیتی دریابد؟ بعضی از شهروندان با دیدن چنین صحنههایی از شدت خشم حال جنون پیدا میکنند به طوری که میخواهند سر خود را به سنگ بکوبند!
این وضع دیگر برای بسیاری از خانوادهها واقعاً قابل تحمل نیست! چطور میتوانند شاهد صحنهای باشند که عدهای زن و بچۀ آنها را جلوی چشم یا در غیابشان دستگیر کنند و با خود ببرند؟ مگر چه جرمی مرتکب شدهاند؟
بنابراین، بحث بر سر چگونگی فوت زندهیاد مهسا نیست؛ بحث بر سر اصل پدیدهای با کارکرد گشت ارشاد است که اسباب تحقیر و خشم مردم شده است که لازم است بساط آن برچیده شود!
عده ای واقعاً باید به سر خودشان بیاید تا حس دیگران را درک کنند؟ #احمد_زیدآبادی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
پیش از این بارها در کلابهاوس توضیح داده بودم که اگر خشم و هیجان بر فضا غالب شود، کمیت امثال من لنگ میشود و حرفهایمان اگر هم سبب ناراحتی و انزجار طرفهای مختلف صحنۀ بازی نشود، عمدتاً نادیده گرفته میشود.
در واقع اینک سه نیروست که در صحنۀ بازی حضور دارند.
نخست جوانانی که احساس عمیقِ نادیدهانگاری فرهنگی، طردشدگی سیاسی، حاشیهنشینی اقتصادی و در یک کلام، احساس حذف از روند تصمیمگیری و سلب اراده و آزادی خود برای انتخاب نوع زندگی خود میکنند.
من فشارِ ناشی از این تحقیرشدگی و نادیدهانگاری و خشم و طغیان ناشی از آن را با پوست و گوشت و استخوانم لمس میکنم و کمال همدردی را با آن دارم. سرزمین ملی یعنی جغرافیایی که فرصت برابر برای تک تک شهروندان خود بدون هرگونه تبعیضی فراهم باشد
هفت خانِ یک الگوی تکرارشونده
اعتراضهای سیاسی در دوران پس از دوم خرداد و عواقب هر یک از آنها، الگویی تکرارشونده را به نمایش میگذارد. طبق این الگو، اعتراضهای سیاسی معمولاً هفت مرحله را پشت سر میگذارند.
♦️در مرحلۀ نخست؛ از سوی یک دستگاه رسمی یا گروه و فرد نزدیک به کانونهای قدرت، تخلف یا تعرضی علیه حقوق شهروندان صورت میگیرد.
♦️در مرحلۀ دوم، عواطف و احساسات عمومی در برابر آن تعرض برانگیخته میشود
و مجموعۀ موضعگیریها و فعالیتها و اعتراضات نیروهای اجتماعی و گروهها و احزاب سیاسی، سبب طرح موضوع در سطح ملی میشود.
♦️در مرحلۀ سوم، مقامهای رسمی و نهادهای حاکم از جمله حامیان پیشین نهاد یا نیروی متخلف یا متعرض، دفاع از عمل انجام شده را ناممکن و نادرست میبیینند
اگر ساختار سیاسی یک کشور خود را با بافت اجتماعی به معنای افکار، علایق، سلایق، نیازها و مطالبات عمومی مردم تطبیق ندهد، بین آنها شکاف و گسستی رخ میدهد که خواه ناخواه به طغیان و #شورش_اجتماعی منجر میشود.
#طغیان و شورش مهمترین علامتِ شکافِ بین ساختار سیاسی با بافت اجتماعی است و ظهور علائم آن باید دولتها را برای تصحیح رفتارشان در جهت تطبیق با مطالبات عمومی به خود آورد، اما اگر آنها علائم را نادیده بگیرند و یا آنها را طبق میل خود تفسیر کنند،
چه بسا با وقوع یک رویداد غیرمترقبه ناگهان با وضعیتی مواجه میشوند که برای بقای خود مجبور به استفاده از ابزارهای #سرکوب به شدیدترین شکل آن خواهند شد. این سطح از به کارگیری ابزار سرکوب، کارکرد موقت دارد و اوضاع را بینهایت وخیم میکند
اشکال بنیادی #اصولگرایان است که با ماهیت و کارکرد و مفهوم دولت مدرن آشنایی ندارند و ازهمین جهت پیوسته به جاده خاکی میزنند!
یک نمونۀ روشن این عدم آشنایی، مقایسهای است که این روزها بین قتل #میترا_استاد و #مهسا_امینی و واکنشهای صورت گرفته به این دو مورد میکنند.
واضح است که قتل میترا استاد جنبۀ شخصی و خصوصی داشت و عامل آن نیز به اتهام خود معترف بود به طوری که داوطلبانه خود را به مراجع انتظامی تسلیم کرد و روند محاکمۀ وی طبق آیین دادرسی آغاز شد. در این نوع قتلها طبیعی است که ناظران در مورد زمینهها و انگیزۀ قتل نظرات متفاوتی ابراز کنند
و هر کدام به فراخور فهم خود از موضوع، خواستار سطح خاصی از مجازات یا حتی بخشش او از سوی اولیاء دم شوند.
زندهیاد مهسا اما در هنگام بازداشت توسط یک نهاد رسمی جان داد و در واقع دستگاه دولت - به مفهوم اعم آن - مسئول مرگ او شناخته میشود.
«به عنوان یک گام موثر و افشاکننده پیشنهاد میشود دستگاه قضایی افرادی نظیر آقایان #محمد_خاتمی و #جهانگیری و #عبدالله_نوری و... چند مدعی اصلاحات دیگر را احضار کند و در یک نشست رودررو از آنها بخواهد دلائل و اسناد خود را درباره ادعای قتل! خانم #مهسا_امینی ارائه کنند
وازاین نشست فیلم تهیه کرده و برای اطلاع عموم مردم ازتلویزیون پخش شود.دراین حالت،اگر آقایان سند و شاهد وقرینهای برای ادعای خود داشته باشند ارائه میکنند وچنانکه سند و دلیلی درچنته نداشته باشند(که ندارند)، دروغپردازیهای آنهابرای همگان برملا خواهد شد.بسمالله این گوی واین میدان!»
متن فوق آخرین بخش ازسرمقالۀ امروز #روزنامه_کیهان به قلم #حسین_شریعتمداری مدیر مسئول آن است.این متن را دراینجا نقل نکردم که آن را نقد کنم، بلکه در واقع خواستم پیشرفت آقای شریعتمداری را به وی تبریک بگویم!لابد میپرسید چه پیشرفتی؟ این که باز هم با همان لحن همیشگی، پیشداوری کرده است!
خطر آشوب فراگیر در #عراق و دست بستۀ تحلیلگران در ایران
آشوبی که بر #بغداد و برخی دیگر از شهرهای عراق حاکم شده است،بدون حلاجی وواکاوی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی قابل تحلیل نیست.
واکاوی تحلیلی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی دررسانههای داخلی اما منطقهای کاملاً ممنوعه است
به طوری که حتی نزدیک شدن به آن نیز خطر برخوردهای امنیتی و پیگرد قضایی را به دنبال دارد!
هرگاه تصمیم یا سیاستی خارج از حیطۀ نقد و حتی تحلیل قرار گیرد، پس از مدتی آسیبهای آن در عمل ظاهر میشود. به واقع نقد و تحلیل حرفهای، نوعی آسیبشناسی است
که میتواند چشم سیاستگذار را به روی خطرات و احتمالات و سناریوهای مختلف باز کند. به عبارت دیگر، نقد و تحلیل ارائۀ نوعی مشاورۀ مجانی است که فقط افراد بالغ ارزش آن را درک میکنند و با ترغیب و تشویق اهل نظر به نقد و تحلیل، عملاً در فهم و عقل آنان سهیم و شریک میشوند.