یک #خاطره
قدیمها در اصفهان رسم بود که خانوادهها تابستونها بچههارو میگذاشتند سرکار ، کارش هم مهم نبود ، از پدر طرف مغازه داری ، کارگاهداری چیزی بود که از اولین روز شروع تعطیلات تابستانی پسر میرفت سر شغل پدری و کمکش میکرد ، اگر پدر طرف کارمند بود ، براش یجایی ی کاری
۱.
پیدا میکردن و میفرستادنش سرکار .
خلاصه که بچه نیمباس تابستون رو تو خونه یَلَللی تَللی بکونه ، دختر و پسرم نداشت ، پسرا بیرون از خونه ، دخترها هم داخل خونه به قالیبافی و گیوه بافی و منجوق دوزی و ... مشغول بودن .
بچهها با این کارشون پول درمیاوردن و کمک میکردن به
۲.
پدر برای خرج تحصیلشون در سال بعدشون .
حالا دیگه شما نمیدونین که چه عذابی بود کار کردنا .
خلاصه این حقیر هم از این قاعده مستثنی نبود و هرسال تابستون باید رنج کارکردن رو به جون میخریدم و خبری از توکون توپ زدن و گرگمبههوا نبود .
اون زمونا از این قرتی بازیهایی مثل
۳.
کلاس زبان و نقاشی و ...نبود که ، زبان هم اینجوری بود که ی پولی میزاشتی تو ی پاکت و پست میکردی به ی موسسه بود تو تهران ، ی ۱ ماه بعد ۱ جعبه گنده برات میفرستاد که توش ۲۰ ، ۲۵ تا نوار کاست و ۷،۸ تا کتاب بود که باید خودت زحمت شنیدن و زبان اموزی رو میکشیدی .
خلاصه که برای
۴.
سالها ، بازی تو کوچه و ... تعطیل بود و اولین روز تعطیلات میرفتی شاگردی و کارگری تا اولین روز شروع مجدد مدارس .
اما سالها گذشت تا فهمیدم که این زجر دوران کودکی و نوجوانی ، چه نعمتی بود .
برای سالهای آزگار ، شاگرد ی اوس حسین مکانیک بودم که کارش حرف نداشت و اگه نمیدونید
۵.
بدونید که اوساهای مکانیک اصفهان دومی ندارن و به طرز عجیب غریبی تو کارشون حرفهای هستند .
ایناوس حسین داستان منم بعضی شوما نباشد ، تو کارش حرف نداشت و از اون مهمتر این بود که دریغ نداشت و هرچی بلد بود رو به شاگرداش یاد میداد .
کی ؟
اون موقع که اکثر قریب به اتفاق
۶.
ماشینا کاربراتوری بودن و پلاتین میخوردن و فیلرگیری میشدن .
سالهای سال گذشت تا درس تموم شد و دیپلم گرفتم و رفتم دانشگاه و همزمان در ۲ دانشگاه درس میخوندم و دیگه از شر و زجر کارکردن در مغازه مکانیکی اوس حسین خلاص شده بودم .
غافل از اینکه چرخ روزگار ، قرار بر این داره که
۷.
منو برگردونه به کنج همون مغازه سراسر کَل وکثیف مکانیکی اوس حسین و قراره که برای سالهای متمادی ، با داشتن ۲ مدرک دانشگاهی به شغل شریف مکانیکی مشغول باشم .
داستان اینجوری شد که سالهای ۷۶ ، ۷۷ (یکم عقب جلوتر) بود که تازه در دانشگاه مشغول بکار شده بودم که یروز وقتی داخل
۸.
دفتر کارم داشتم کارامو ( اون موقع هر ۲ استاد ۱ دفتر داشتن) میکردم ، همکارم وارد شد و درحالی که ناراحت و متفکر بود گفت :
- حراست خواستنم .
+ واقعاً ، چرا ؟
- ی تعهدنامه دادن به تمام استادها که باید امضاء کنند وگرنه قراردادشون لغو میشه .
(حالا تعهدنامه چی بود ، بماند)
۹.
تورو نخواستن ؟
+ نه ، چیزی نگفتن بهم
هنوز حرفم تموم نشده بود که تلفن زنگ خورد و گوشی رو که برداشتم صدائی پشت گوشی گفت آقای ...
+ بله بفرمائید .
- امروز بعد از کلاستون وقت کردید ی سر تشریف بیارید حراست .
+ چشم .
بعد از کلاس رفتم حراست و بعد از احوالپرسی باهام و ...
۱۰.
ی برگه گذاشتن جلوم و گفتن امضاء کن .
گفتم این چیه ؟
طرف خندهای کرد و گفت چیز خاصی نیست و تمامی اساتید امضاء کردن ی برگه فورمالیته است
- میتونم بخونمش ؟
+ بله بفرمائید
خط اول و دوم رو که خوندم دیگه نتونستم ادامه بدم ، برگه رو اروم هل دادم جلوی طرف و گفتم که متاسفانه
۱۱.
نمیتونم این برگه رو امضاء کنم .
خندهای کرد و گفت :
بنده خدا ، این ی برگه فورمالیته است ، اما اگه امضاءش نکنی قراردادت تمدید نمیشه ، حیف این همه سال درس خوندن و دودچراغ خوردن نیست که حالا با ی لجبازی الکی و بیمورد خرابش کنی و بیکار بشی ؟
گفتمش :
شما همین الان هم
۱۲.
منو تو بلک لیستتون گذاشتین ، دقیقاً از همون لحظهای که برگه رو هل دادم جلوی شما ، من اخراج شدم ، حالا دیگه توفیری نمیکنه که امضاءش بکنم یا نه ، اما اگه امضاء کنم ، دیگه به خودم توهین کردهام .
بعدم گفتم ببخشید و بلند شدم ، طرف گفت
- پس فکر ی کار دیگه باش ، قرارداد
۱۳.
شما تمدید نخواهد شد .
خندیدم و بهش گفتم
- زحمت نکشید ، من خودم از فردا دیگه نیستم خدمتتون .
رفتم کلاس بعدازظهر و برگذار کردم و در اونجا به دانشجوها گفتم که جریان چی بوده و چی شده و اینکه دیگه از فردا نیستم خدمتشون .
هرگز نگاه خوشحال دانشجوها رو از اینکه این عنصر
۱۴.
ضد نظام و ضد اصلاحات داره گورش رو گم میکنه فراموش نمیکنم .
فردا صبح بجای پوشیدن کت و شلوار و رفتن به سمت دانشگاه ، لباس کار پوشیدم و رفتم سراغ اوس حسین .
تازه مغازه رو باز کرده بود و تا منو دید خنده بلندی کرد و گفت :
- دکتر ، نبینمت با لباس چرکوندی .
تمام ماوقع رو براش
۱۵.
گفتم ، خنده بلندی کرد و گفت :
- برو پِسِره دعا بجونی آقات کون ، ۲۰ سال پیش وقتی آوردت اینجا ، کوچولو بودیا . بهم گفت اوس حسین ، این پسره ابش با این حکومت تو ی جوب نمیره ، بزن توسرش و کار یادش بده که فردا روزی تو این مملکت برای ی لقمه نون دستش جلو هر مادرقحبهای دراز
۱۶.
نباشه و گردنش رو جلوی هر تخم حرومی کج نکنه .
کار شروع شد و برای سالهای سال ، بجای کتاب و جزوه و .... اچار و پیچگوشتی و روغن سوخته و بنزین ، شد وسایل کارم .
در تمام این سالها به اندازه موهای سرم دکتر ، مهندس و استاد دانشگاه دیدم که ماشینهای لاکچریشون گیر ی بست ، یا
۱۷.
ی پیچ بود و میاوردن اونجا و ماشینشون برای چند روز ماشیناشون میخوابید و اخرش هم بست رو میزدن و ۲ ، ۳ میلیون تومن از آقای دکتر میگرفتن و خوشحال و خندون میفرستادنش که بره .
شاید غیراخلاقی به نظر بیاد ، اما مادرقحبهای که برای ۴ قرون حقوق میشه چرخ دندههای سرکوب یک ملت
۱۸.
مجازات کمی نبود .
در طی این سالها چند نفر از شاگردای سابق رو دیدم که از صدقه سری امضاهاشون و سرسپردگیهاشون به نون و نوایی رسیده بودن و مجبور شدم که زیر بار نگاه تحقیر آمیزشون ماشینهاشون رو تعمیر کنم و از دست مبارک تمیز و شستهشون دستمزد بگیرم .
امضائی که خودم هم
۱۹.
میتونستم بکنم و عالماً و عامداً نکردم .
اما بزرگترین حسن زجرهای دوران کودکی این بود که دیگه هر سِفله بیشرف و بیپدر و مادری نتونست کنترلم کنه .
دیگه رزقم دست خودم بود و نیاز نبود از هیچ بیپدر و مادر بیصفت بیشرفی رزق خونوادهام رو گدائی کنم .
همین اخلاق موندگار شد
۲۰.
همین امروز هم میبینم هر بچه سراز تخم در نیاوردهای میاد تو دایرکتم ، ۳ روز باهام حرف میزنه و روز سوم به بعد میشه پسرخاله و بعدش فکر میکنه میتونه منو کنترل کنه .
طرف خام دستانه فکر میکنه که من شدم عروسکی که نخهاش دستشه ، میاد تو کلاس من شرکت میکنه ، فکر میکنه میتونه
۲۱.
بره زیر هر پستی که به من فحش بده رو لایک کنه و بعدم سرشو بندازه زیر بیاد کلاس من .
اینکه به اسم دوست ، همراه ، همفکر به من نزدیک بشی ، به خودت مربوطه ، اما اینکه پس از ۲ بار حرف زدنت تو دایرکت فکر کردی دیگه کنترل منو دستت گرفتی دیگه به شخصیت ضعیف و اسکول خودت برمیگرده
۲۲.
وقتی میای پیشم دائم شاهزاده شاهزاده و پهلوی پهلوی میکنی ، مطمئن باش که بیشتر از اونی که بهم فحش میده بهت شک میکنم و البته که همیشه شکهام درست درامده است .
این اکانت ، مستقله ، نه امیدی و چشمی به آینده ایران بعد از این رژیم داره که بخاد مصالحهای با هرکسی بکنه
۲۳.
نه انقدر سالمه که بتونه برای ایندهاش برنامه ریزی کنه ، همین الان هم اگر مریضی عارض نشده بود ، هنوز سر کار اوس حسین بودم و عمراً پامو همچین جائی میگذاشتم و یا رانندگی میکردم .
فلان خبرنگار و مفسر و .... بچهننهای نیستم که برای ۵۰ دلار پول تن به هر بیشرفیی بدهم
۲۴.
خلاصه که ، قبل از هر تماسی با این اکانت ، خوب فکر کن عزیزم ، خریت و حماقتت رو پشت ۲ بار اشک ریختن و ... قایم بکنی ، سریعتر میشناسمت . #مخاطب_خاص #برعنداز_خودگوزپندار
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
#آسیب_شناسی_یک_جنبش (۸)
در سال ۵۷ وقتی بختیار به قدرت رسید ، یکی از کارهائی که کرد این بود که فرودگاههارو بست و ادعاش این بود که میخاد مانع ورود خمینی به ایران بشه .
چرند محض بود
چون خمینی همون موقع هم اومده بود ایران و اگرچه جسمش در ایران نبود ، عملاً حکومتش در ایران بود .
۱.
بعدها معلوم شدکه بختیار فرودگاههارو نبست برای اینکه خمینی بیاد ، او فرودگاههارو بست که عناصر مهم رژیم قبلی نتونن از کشور خارج بشن و بعدها همگی هم به دست انقلابیون کشتار شدن .
عین همین اتفاق در ایران امروز باز داره اجرا میشه اما از زواویهای دیگر .
درواقع داستان
۲.
بختیار رو بهتون نگفتم که بگم داره این کار اجرا میشه ، بلکه برعکس ، میخام بگم که داستان بختیار و فرودگاههای ایران ، ی عملیات ایذائی بود برای رقم زدن آینده شماها .
اتفاقی که داره الان هم در ایران تکرار میشه .
امروز به روشنی و با وضوح تمام میشه فهمید و به عینه دید که اعضاء دولت
این متن ، حاوی ۳ نکته مهمه
۱. تمام این پدرناشناسانی کهاین کثافتنامه روامضاء کردن که چیزی نیست مگردرخواست عاجزانه ازرهبری برای نشان دادن رعفت اسلامی بلااستثناء نایاکی هستند
۲.بلااستثناءمفسرین و مهمانان دائمی شبکههای لندنی هستند و تشک رختخوابشون #کاندید_من_پهلوی #مهسا_امینی
پهنه اونجا .
۳. تمام خواست ملت رو به چندتا خواسته تقلیل دادن و تمام .
حالا ، تک به تک این دزدهارو اسم بیاری ، لشکر لشکر باند میریزه سرت و فحش کشت میکنن که چرا به حضرت دکتر مادرسگیان ، یا حکاکیان که از صدتا فحش خارمادر بدتره اسمش گفتی نایاکی .
جمهوری اسلامی اختلاس نمیکنه
پول شمارو به اسم اختلاس از شیکم شما و زن و بچههاتون میگیره ، خرج این زنازادگی جهانیش میکنه که در وقت نیاز به اسم استاد فلان سگدونی در مریلند ، پروفسور موسسه تحقیقاتی بهمانخوکدونی اعظم در واشینگتن بیان از این بیانیهها بدن و یمشت دزد مادرقحبهتر از خودشون رو به اسم سناتور بگیرن
اگه به شما بگن ما ی نظریه فلسفی بسیار بسیار مهم و جهانی و ارزشمند داریم به نام #آتئیسم_ایرانی یا #آتئیسم_شیعی و بنیانگذار و نظریه پرداز آن هم حضرت آیتالله فلانیان هست ، واکنش شما چیه ؟
آیا در ذهن کودنترین و احمقترین آدمها هم میشه ۳ عنصر آتئیسم ، شیعه و آیتالله رو
۱.
جمع کرد ؟
داستان #ناسیونالیسم_ایرانی و نظریه #ایرانشهری دقیقاً و طابقالنعل بالنعل اینجوریه
یبار دیگه به این توئیت #تورج_دریائی نتیجه حاجملااحمدنراقی سوپر آخوند شیعه و استاد خمینی توجه کنید .
درواقع ، نتیجه حاج ملا احمدنراقی ی جمله از نوه آیتاللهسیدمحمدطباطبایی
۲.
بروجردی رو نوشته و کل جنبش ملت ایران رو به نفع آخوند یجا کشیده بالا .
حالا این فیلسوف کبیر و شهیر ناسیونالیسم ایرانی و واضع نظریه #ایرانشهری کیه ؟
- خودش ، نوه یک آیتالله هست
- دختر عموش زن حاج احمد خمینیه
- پسرعموش ، معروف به صادق خوشگله مسئول برگذاری رفراندوم ۱۲
این خط (͡° ͜ʖ ͡°)
اینم شون 👈🏼
مرکز فتنه تو تهران نیست . تو لندنه . تا جمع نشین در ایران اینترناشنال و بیبیسی و منوتو ملت در داخل آب تو هاون میکوبند .
تا امثال تقی رحمانی تو پاریس و علیزاده (دیپلماته) تو لندن ول میچرخن کوچکترین امیدی به اینکه مسیر ملت منحرف نشه نیست
تا
ایرانیای ساکن واشینگتن ادرس شبکه @VOAfarsi رو یاد نگیرن ، هیچ تغییری در بین سیاسیون آمریکا اتفاق نخواهد افتاد .
جنگ ملت ایران ، در شهرای ایران نیست . در پایتختهایی مانند لندن و پاریس و واشینگتن و برلینه .
اون لونهموشهایی که فتنهگران و تجزیهطلبان و منحرفین ۵۷ی جنسی و سیاسی
به راحتی میرن توش و میان بیرون رو باید گل بگیرید .
وگرنه مطمئن باشید که صدها کاریکاتور خمینی ، حقیرتر و بدبختتر و پست فطرتتر از خود خمینی رو به صف کردن که بهتون بچپونند .
باز من میگم و میرم پشت فرمون اتول
شما فرنگ نشینها گوش نکنید و ۷۰ میلیون ایرانی رو برای ۴۰
#آسیب_شناسی_یک_جنبش (۷)
چرا همش از علل شروع این جنبش بگیم ؟
درواقع این مهم را نه من و امثال من ، که جامعهشناسان و مورخین و مردمشناسان و عالمان به علم سیاست در دهههای آینده باید بگویند و بنویسند ، آنان که از دوردستهای آینده ، به درون آتشفشان سرد شدهای نگاه میکنند که
۱.
امروز با قدرت در حال غلیان و جوششه و میره که با انفجاراتی عظیمتر ، صحنه دنیای ایرانی را از سمرقند و بخارا و کولاب ، تا زنگبار رو رقم بزنه .
در این رشتو خوش دارم از اینده بگم
از ان زمان که یک حکومت ملی و میهنی ، با برداشتن قیدوبندهای فرهنگی و اعتقادیش میره که مانند
۲.
یک سیاهچاله تمام منطقه قفقاز و آسیای میانه رو درون خودش بکشه .
ایران آینده ، ینی ایرانی که از دعواهای حقیرانهٔ جمهوری و پادشاهی ، فدرالیسم و مرکزگرایی و .... عبور کرده باید که از خاورمیانه خداحافظی کند و تنها حضورش را منحصر کند به نقش آفرینی در ایجاد ثبات و ارامش دز این
واقعاً ایرانیای ساکن لندن اسکولن ، یا اداشو در میارن ؟
این گاومیش سفید رو با حشیش گرفتنش ، بعد معلوم شد که گرایشات جنسی خاصی هم داره .
اول چندتا فیلم از عملیات محیرالعقول ژانگولر بازیش روی آقایون گرفتن . بعدش ۳۰ ضربه شلاقش زدن و در همون اوین هم تبدیلش کردن به مفسر
و فیلسوف سیاسی .
بعد ی بلیط فرستکلاس گذاشتن تو جیبش ، فرستادنش پیش عشق دوران دانشجوئیش شررکونشور . دست آخر هم برای محکم کاری و اینکه بهش شک نکنند ی همسر سازمانی هم بهش دادن .
بعدم امدادهای غیبی ، هر سال به سمت غرب سوقش دادن و از ترکیه ، رفت قبرس ، سپس یونان ، بعد اتریش ،
آنگاه با ویزای مخصوص رفت بلژیک و هم اکنون هم در لندنه .
حالا رفتن بهش گفتن بگو مرگ برخامنهای
انتظار داشتن اینم بگه چشم و چاک دهنشو باز کنه .
بابا ، این ننه مرده ، صوتی و تصویریش دست سازمان مربوطهاش هست
اسناد دوران دانشجوئیش هست که دهها دانشجو رو گیر انداخته و