از ابتدای انقلاب تا امروز، روش تظاهرات مردم به طرز حیرت انگیزی اصلاح شده و مردم با محله محور کردن تظاهرات، توان اصلی نیروی سرکوب رو ازش گرفتند.
اما هنوز چاشنی اصلی موفقیت، یعنی #خرابکاری_شرافتمندانه به طور گسترده استفاده نشده و ما باید این موضوع مهم را یاد بگیریم 👇 #مهسا_امینی
در ادامه چند مثال برای انجام #خرابکاری_شرافتمندانه زدم که که با هزینهی نسبتا کم، حداکثر نتیجه رو از حضور خودتون در خیابان بگیرید: 1- وقتی نیروی سرکوب از محل فرار کرده، احتمالا اولین چیزی که ازش به جا میمونه، تجهیزات شخصیش (باتوم و شوکر و یا اسپری) که رها شده. برش دارید
برای خودتون! اما اگر میترسید نگه داشتنش براتون مشکلی پیش بیاره، بردارید و بندازیدش توی سطل زباله و یه جوری جا بدید که اتفاقی نتونن پیداش کنن. گوشی و بی سیم هم اگر پیدا کردید بندازید توی جوب پر آب برای غسل ارتماسی:)
2- اگر در حین تظاهرات، سرکوبگری رو خفت کردید، اول از همه اونی که میگه ولش کنید رو بزنید بره (لباس شخصیه). بعد حتما تجهیزاتش رو ازش بگیرید و همون کاری که بالا گفتم رو بکنید. (مثال، کاری که با ایشون کردن)
چرا این دو کار مهمن؟ چون هر گروه از این سرکوبگرها منابع محدودی از این تجهیزات دارند (خصوصا بیسیم) و بابت از دست دادن تجهیزات به شدت تنبیه میشن. کسی که یک بار تنبیه بشه، دفعهی بعد موقع حیدر حیدر گویان کتک زدن مردم بیشتر فکر میکنه.
3- اگر دیدید موتور یگان ویژه و یا لباس شخصی روی زمین افتاده و خودشون فرار کردن، حتما تخریبش کنید و ترجیحا آتشش بزنیدش (یادمه موتورهای قدیمیشون درِ باک بنزینش قفل نداشت. اگر هنوز همونطور باشه، بنزینش رو بریزید بیرون و یه فندک بزنید زیرش)
اهمیت موتور سیکلت در سرکوب رو خودشون توضیح دادن اینجا:
4- اما از همهی این ها موثرتر، چپه کردن و آسیب زدن به خودروهای اونها، خصوصا ون هاست. اینکار میتونه لجستیک جا به جایی نیرو و تجهیزات رو به شدت مختل کنه. بذارید اهمیتش رو براتون توضیح بدم:
یه موتور با ترکش، حداکثر میتونه دو نفر رو بدون تجهیزات اضافهای بیاره،
یه سمند ۴ نفر با تجهیزات بیاره و یک یا دو نفر بازداشت شده رو ببره.
یک ون میتونه هفت یا هشت نفر نیرو و تجهیزات با خودش بیاره و به جاش ده نفر بازداشتی ببره.
پس خارج کردن یک ون از لجستیک سرکوب، هم تحرک نیروهاشون رو میاره پایین، هم باعث میشه جان تعداد کمتری به خطر بیفته. بنابراین اگر جایی خودروی اینها رو دیدید که رها شده، حتما و حتما بهش اسیب بزنید و اگر جمعی اطرافتون بود ازشون بخواید که چپهاش کنید(آتش زدن هم که همیشه ثواب اضافه داره)
این رو بدونید که خودرو های انتظامی به سادگی قابل جایگزینی نیستند. جایگزینی با خودروی جدید با توجه به تحریم، اعتصابات و فساد گسترده هفتهها یا ماهها زمان میبره. اگر هم جایگزینی از قبل باشه، سالهاست در انبار خاک خورده و زمان میبره تا بتونن ازش استفاده کنن.
صرفا جهت مثال، ارتشی به بزرگی ارتش روسیه بعد از از دست دادن تجهیزات اولیه اش، الان دست به دامن انبارهای شوروی با تجهیزاتی به عمر نیم قرن شده. ج.ا با این فساد فکر چنین روزی رو نکرده، پس تاثیر تخریب تجهیزاتش رو دست کم نگیرید.
در پایان:
ما برای زندگی میجنگیم، اما آنها برای کشتن ما. پس قهرمانانه مردن ما، اگر چه بسیار با ارزشه، اما هدف ما نیست. هدف ما باید زنده ماندن وکشتن این مار هفت سر باشه.
به امید پیروزی!
فضای توییتر تا قبل از انتخابات 96، مثل زنگ تفریح مدرسهی ابتدایی بود. اکثر کاربرها همدیگر رو میشناختن، شوخیها در حد جوکهای پ ن پ بود (البته با کیفیتی بیشتر از فیس بوک). مردم از اینجا پارتنر، شغل، دوست و آشنا تو دنیای واقعی پیدا میکردن. اگر کسی نود میذاشت/
هفتهها در موردش صحبت میشد (نتیجهی اکثریت دهه پنجاه و شصتی، مثالش هم پشمِ منزوی و کون پروفسور). اتفاقات بد و منفی تقریبا کم بود. در این حد که اگر فلان فعال اصلاحطلب اسهال میشد، توفان توییتری راه میفتاد.
گذشت و جو انتخابات 96 راه افتاد. فضا تقریبا تک قطبی و دست اصلاحات بود و مادر به خطاهایی مثل امیرتنها و حمزه گوریل و صبا آذرپیک میتازوندند. تقریبا تو اکانت اکثر کاربرهای اون موقع جفنگیات /
حالا این دوستان بدشانسی آوردن و کارشون به کمد کشید.
ما دوتایی برنامه ریخته بودیم که من شب برم توی کمد بخوابم. اونم نه یک شب، که دو شب.
تو اون مدت که تو کمد بودم، هی در رو باز میکرد که ببینه من سالمم یا نه 😅
برای خروج هم قرار بود که صبح وقتی همه خوابن بزنم بیرون ولی از ترس/
اینکه کسی صدای پامو بشنوه و بیدار بشه، کفش به دست و با جوراب تا تو کوچه رفتم.
حالا ممکنه بپرسید "چَرا"؟
چون وسط کرونا اومده بودم ایران، بعد از ساعت ده محدودیت رفت و آمد گذاشته بودن، مکان هم نداشتیم.
سوالات دوستان: 1- دستشویی رو چیکار کردی: قبل از اینکه بیان رفتم. بقیه شب رو هم نگه داشتم. 2- کمدتون مگه چقدر بود: کمد دیواری بود طول 180 عرض 1 متر. پاهامو جمع میکردم توی آخرین طبقهاش جا میشدم. 3- چرا از فلان جا خونه نگرفتید: بیشتر از یک هفته دنبال خونه گشتیم. من برای یه مدت/
از فرودگاه شیراز تاکسی گرفتم. پنجرهی ماشین باز بود و هوای داغ تابستون شیراز میخورد به صورتم. خونهاشون دورترین جای شهر به فرودگاه بود و توی این مسیر طولانی، راننده پر چونگی میکرد اما من اونجا نبودم که بخواد اذیتم کنه. فکرم یه جای دیگه بود.
قرار بود بعد از دو سال دوری (آبان98/هواپیما/کرونا) ببینمش و دل توی دلم نبود. دیدید توی بچگی قبل از باز کردن کادوی تولد آدم چه حسی داره؟ همون جوری توی دلم مثل ماشین لباسشویی میچرخید. رسیدم به محله اشون. قرار بود براشون مهمون بیاد و بخاطر همین من یه کوچه بالاتر از خونه اشون از
ماشین پیاده شدم که مهمونشون منو نبینه. بعد رفتم یه جایی که بتونم از دور در خونه اشون رو ببینم. یه عطری داشتم که هر دومون خیلی دوستش داشتیم، اون رو زدم و منتظر شدم. مثل همیشه یکم دیر حاضر شده بود. یکی دو بار از در خونه اومد بیرون و دوباره رفت تو. اولش نفهمیدم چرا.
یه فعل انگلیسی یاد گرفتم که معادلش رو در فارسی نداریم:
Sulking
برای توصیف حالیه که کسی از شخصی ناراحته، اما بجای بیان احساسش، اوقات تلخی میکنه. وقتی هم ازش میپرسن چی شده، جوابش "هیچی" یا "نمیدونم، خودت نمیدونی؟ پس هیچی" عه.
با خودم فکر کردم دیدم این رفتار توی ایرانی ها خیلی شایعه و یه جورایی مدل بیان ناراحتی ماست.
تو این ویدیویی که این زیر گذاشتم توضیح داده که دلیل این رفتار اینه که ما نمیدونیم چطور ناراحتی خودمون رو از کسی که برامون اهمیت داره، به درستی بیان کنیم،
اما توقع داریم اون شخص ذهن ما رو بخونه و احساسات ما رو پیش بینی کنه. منشا این رفتار هم از کودکی ما میاد و این که اگر در کودکی موضوعی ناراحتمون میکرد و اون رو بیان میکردیم، بجای اینکه به حرفمون اهمیت داده بشه،
چون وقتی ایران بودم برای خودمم سوال بود:
من توی سه تا کشور کاملا متفاوت McDonalds و KFC و برگرکینگ رو امتحان کردم. تجربهام اینه: 1- توقع ما ایرانیا از همبرگر و مرغ سوخاری، چیزیه که این شرکتها توی تبلیغاتشون میذارن، که خب واقعی نیست. 2- تقریبا هر سه تاشون آپشنهای پرمیم دارن که/
هم سایزشون نرماله و هم مزه اشون خوبه، اما قیمتشون واقعا متفاوته. مثلا "همبرگر" McDonalds یه چیزی حدود 2.5 یوروعه که فقط یه دونه همبرگر کوچیک (که از فریز در اومده)، نون، و یه ذره سسه. یادش میارم میخوام عوق بزنم😅.
در حالی که Big Tasty Bacon که خوبه ممکنه تا 10 یورو هم برسه.
3- کشور به کشور کیفیتها و اندازهها فرق میکنن(جدا از کیفیت هر شعبه). مثلا KFC روسیه چندتا شعبهای که من رفتم، سایز مرغها بزرگتر از بقیه کشورها بود، قیمتشون به نسبت ارزونتر. یا مثلا مک روسیه یه چیزی داشت شبیه لقمهی همبرگر لای لواش که خیلی خوب بود و من جای دیگه ندیدم.
اخبار ترکیه رو که بخونی، مغزت سوت میکشه که فساد همه جا چقدر شبیه به همه.
َاین آقا که عکسش رو میذارم، اسمش "حکمت گونسِی"عه با مدرک مدرسه ابتدایی که تا الان 1500 تا ساختمون ساخته. اما از هر 4 تا ساختمونی که ساخته، یکیش با زلزله کاملا فرو ریخته (اکثرشون بعد از 2010 ساخته شدن)/
چندتا از شاهکارهاش رو توی شهر آنتاکیا میتونید اینجا ببینید. حالا چرا این ساختمونا ریختن؟ چون طرف کلا قوانین زلزلهی ترکیه رو دور زده بودن. دور نمیزدن چی میشد؟
میشد مثل شهر کوچک ارزین که باید با خاک یکسان میشد، ولی چون شهردار فعلی و شهردار قبلی از قانون کوتاه نیومدن، نه ساختمونی/
فروریخت و نه کسی کشته شد. یعنی این سی و چند هزار نفری که تا الان کشته شدن، کشتهی زلزله که نه، کشته فسادن.