1. سلام به همه. قبل از اینکه گزارش مشاهداتم رو بنویسم فقط در این حد بگم که گوشی نبردن امروز رسما نجاتم داد. کلا حواستون باشه یا گوشی نبرید یا گوشی پاک باشه، چون اخیراً بخوان گیر بدن میان میگن گوشیتو ببینیم و میرن تو اینستا و گالری و چیزی ببینن ول نمیکنن.
#مهسا_امینی
#بازار
#مهسا_امینی
#بازار
2. امروز از صبح حکومت تلاشش رو بر باز نگه داشتن مغازه‌ها و پاساژها گذاشته بود و از سر صبح وحوشش رو مثل گله گراز ریخته بود جلو پاساژها و بازار.
من قبل از10 بازار بودم. ظاهراً سرکوبگرا امروز قبل از کاسب‌ها اومده بودن تا یجور اولتیماتوم داده باشن بهشون، چون همه باز بودن.
#مهسا_امینی
من قبل از10 بازار بودم. ظاهراً سرکوبگرا امروز قبل از کاسب‌ها اومده بودن تا یجور اولتیماتوم داده باشن بهشون، چون همه باز بودن.
#مهسا_امینی
3.ساعت 10 هنوز جو آروم بود و بیشتر کسبه بودن و کمی رهگذر و کلی مامور. از یگان ویژه و نیرو انتظامی تا سپاهی و بسیجی لباس شخصی زیاد بود. از طرفی امروز بنظرم تلاش میکردن یجوری با سلاح‌های جنگی شوآف کنن. یعنی تلاش داشتن بجای ایجاد درگیری، پیشگیری کنن تا جو عادی جلوه کنه!
#مهسا_امینی
#مهسا_امینی
4. چرا؟ چون بازاریا رو مجبور کرده بودن باز کنن و نمی‌خواستن با ایجاد درگیری جو رو ناامن کنن و بهونه دست کاسب‌ها بدن برای بستن و پیوستن به اعتصاب.
سر گلوبندک پر مامور بود. رفتم تو رفتم تو خود بازار بزرگ کاسب‌ها همه ترسیده بودن. آمار گرفتم گفتن اومدن به همه گفتن باید باز بمونید.
سر گلوبندک پر مامور بود. رفتم تو رفتم تو خود بازار بزرگ کاسب‌ها همه ترسیده بودن. آمار گرفتم گفتن اومدن به همه گفتن باید باز بمونید.
5. یکمی راه رفتم تو کوچه پس کوچه‌ها قشنگ انگار همه منتظر یه اتفاقی بودن. برگشتم رفتم تا مروی مغازه یکی از رفیقام که فقط داشت فحش کش‌دار میداد به اینا. یکم موندم شد11. گفتم برم سمت بازار بزرگ که همون داستانی شد که اول اشاره کردم و نمیتونم تعریفش کنم چون تابلو میشم.
#مهسا_امینی
#مهسا_امینی
6. فقط همین که از ماتحت اوردم!
جمعیتی که از سر گلوبندک و مترو میومد تو خیلی زیاد شده بود. اکثرا هم مشکی پوشیده بودن و ماسک داشتن!
ولی من دیگه نرفتم اون سمتی. رفتم بالای میدون ارک کنار نرده‌های کاخ گلستان کمی راه رفتم و به حیاط کاخ و ایوونی که ناصرالدین شاه مینشست نگاهی انداختم.
جمعیتی که از سر گلوبندک و مترو میومد تو خیلی زیاد شده بود. اکثرا هم مشکی پوشیده بودن و ماسک داشتن!
ولی من دیگه نرفتم اون سمتی. رفتم بالای میدون ارک کنار نرده‌های کاخ گلستان کمی راه رفتم و به حیاط کاخ و ایوونی که ناصرالدین شاه مینشست نگاهی انداختم.
7. احساس کردم این مکان جون میده برای انقلاب کردن. جون میده برای ورق زدن تاریخ. حس غرور بهم دست داد از اینکه ما مردمی هستیم که با اینهمه فشار، باز داریم فریاد میزنیم...
هرچی بطرف ظهر نزدیک شدیم جمعیت مردم بیشتر شد. اونقدر که دیگه درگیریا شروع شد و کاسب‌هام از خدا خواسته بستن سریع!
هرچی بطرف ظهر نزدیک شدیم جمعیت مردم بیشتر شد. اونقدر که دیگه درگیریا شروع شد و کاسب‌هام از خدا خواسته بستن سریع!
8. اونجا بود که سرکوبگرا فهمیدن شکست خوردن چون نتونستن همه چیز رو عادی نگه دارن و بازار باز بمونه. وقتی جمعیت زیاد شد خود بخود درگیری شروع شد.
اول میخواستن هرکی شروع کرد به شعار دادن دستگیرش کنن ولی جمعیت انقدر متراکم شد که به نفرات وسط نمیرسیدن در نتیجه درگیر میشدن تا متفرق کنن.
اول میخواستن هرکی شروع کرد به شعار دادن دستگیرش کنن ولی جمعیت انقدر متراکم شد که به نفرات وسط نمیرسیدن در نتیجه درگیر میشدن تا متفرق کنن.
9. یه چیز دیگه هم که امروز به چشمم اومد این بود که یه عده از مردم قشنگ بلدِ کار بودن و معلوم بود معترضای این کاره‌ان (از کجاش بماند) ولی یه عده دیگه هم بودن که معلوم بود این کاره نیستن ولی اومده بودن تو جمعیت. از کسبه بازار هم بودن کسایی که بستن و اضافه شدن.
#مهسا_امینی
#مهسا_امینی
10.بعدازظهر دیگه اکثراً بسته بودن و ملت تو اطراف جمع شده بودن و جمعیت انقدر زیاد شده بود که چند جا تجمع شکل گرفت.
بعدش رفتم سمت توپخونه، استانبول و لاله‌زار. کلاً همه جا امروز ملتهب و شلوغ بود. تا عصر اون منطقه بودم و میتونم بگم واقعا دم همه مخصوصا اونا که اومدن گرم.
#مهسا_امینی
بعدش رفتم سمت توپخونه، استانبول و لاله‌زار. کلاً همه جا امروز ملتهب و شلوغ بود. تا عصر اون منطقه بودم و میتونم بگم واقعا دم همه مخصوصا اونا که اومدن گرم.
#مهسا_امینی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
