🧵 این متن در مورد زندگی #حدیث_نجفی بر اساس رشتهاستوریهای پراکنده خواهرش شیرین در صفحه اینستاگرامش نوشته شده:
حدیث شش ماهه به دنیا آمده بود و برای به دنیا آمدن، مانند رفتن از آن، عجله داشت. حتی صبر نکرد تا زمستان امسال و برفی که عاشقش بود را ببیند.
(1/12) #مهسا_امینی
زود به دنیا آمد و برای همین هم لاغر و ریزچثه بود. با این حال دختر مستقلی بود. در جایی صندوقدار بود و کار میکرد و همیشه از پس کارهایش در زندگی برمیآمد. صدای بلند و پرانرژیای داشت و خیلی خوشخنده بود و همیشه با صدای بلند میخندید.
(2/12)
از کودکی عاشق طراحی لباس و خیاطی بود. برای عروسکهایش لباس میدوخت و هر سال برای تولدش میگفت برایم باربی بخرید که برایش لباس بدوزد. دیپلمش را هم در رشته طراحی گرفت و بزرگترین آرزویش این بود که مزونی داشته باشد و طراحی و دوخت لباس انجام دهد.
(3/12)
بسیاری از لباسهایش را خودش میدوخت و از این کار لذت بیپایانی میبرد. خیلی از لباسهایی که در فیلمهای داباسمشش پوشیده، دوخت خودش است.
(4/12)
حدیث عاشق ضبط داباسمش بود و میخواست روزی یک تیکتاکر معروف شود. حتی روزهایی که خسته از سر کار برمیگشت، اولین کارش ضبط داباسمش بود. با دابسمش اوقاتش را پر میکرد و ناراحتیهایش را هم با آن سپری میکرد.
(5/12)
آهنگهای کردی را خیلی دوست داشت و عاشق رقصیدن بود. آرزو داشت به کنسرت احمد سعیدی برود و داباسمشهای زیادی هم با آهنگهای او ساخته بود.
(6/12)
حدیث بچهی چهارم خانواده بود و چهار خواهر و یک برادر داشت. او اصلا اهل بحثهای سیاسی و چنین مسائلی نبود. با این حال گفته بود که قصد دارد در اعتراضات شرکت کند.
(7/12)
آخرین روزی که به اعتراضات رفت، خانواده نمیدانستند با چنین قصدی بیرون رفته. از سر کار به خانه آمد و بدون خوردن غذا، گرسنه رفت بیرون. آخرین حرفش به خواهرش این بود: «بیا با هم بریم، فردا شاید من دیگه نباشم».
(8/12)
بعد از آن اتفاق باورناپذیر، مادر حدیث هر شب تا صبح در اتاق دخترش گریه میکرد تا اینکه اتاق حدیث را جمع کردند. بسیاری از نزدیکان و آشنایانشان از این خانواده فاصله گرفتند و آنها را تنها گذاشتند.
(9/12)
با این حال مردم بسیاری با آنها همدردی کرده و میکنند و باعث دلگرمی آنها میشوند. به در خانهشان گل میفرستند و به مزار حدیث میروند.
(10/12)
این روزها که حدیث دیگر در خانه نیست، خانه سوت و کور است. کسی نیست که قهقهههایش خانه را پر کند و ناگهان، با آهنگی بلند و شاد شروع به رقصیدن کند. در این خانه، فقط یک آرزو در جریان است: کاش یک بار دیگر فرشتهی خود را ببینیم.
(11/12)
🧵 #مهسا_امینی
تحریم شدن #ابرآروان سیگنال مناسبیه برای شرکتهایی که به نوعی تسهیلگر کار حکومت هستن. همین اول بگم که لطفا همه شرکتها و البته استارتاپها رو یه کاسه نکنید تا تر و خشک با هم نسوزه. اما سه مورد به ذهنم رسید.
(1/12)
- اول اینکه ابرآروان همیشه در مقابل انتقادها سراغ این آدرس غلط رفته که ما اینترنت رو قطع نمیکنیم. که از قضا درست هم میگه! اما بذارید با یک مثال دمدستی و ناقص توضیح بدم که چیکار میکنه، فقط از منظر آزادی دسترسی و نه امنیت.
(2/12)
فکر کنید که حکومت میوهفروشیها رو هر موقع به نفعشه تعطیل میکنه. وقتی اعتراض کنید هم میگه "نگران نباشید، بیمیوه نمیمونید، برید از فلان فروشگاه که فقط سیب میفروشه سیب بخرید". میگید آخه ما که فقط سیب نمیخوایم! جواب میشنوید همینه که هست.
(3/12)
🧵 (۱)
از اونجایی که بعضی از خبرگزاریها حرف گوش نمیدن و چهرهها رو از ویدیوها محو نمیکنن، خودتون میتونید از این اپلیکیشنها استفاده کنید. گاهی دقیق نیستن ولی معمولا کار رو راه میندازن.
برای اندروید PutMask
برای iOS هم MovStash #مهسا_امینی
(۲)
اگر لازم بود که از یک مقاله، صفحه یا توییت یه کپی بردارید تا در صورت پاک شدن بعدا قابل استناد و در دسترس باشه از archive.org استفاده کنید. اینطوری:
(۳)
از اپلیکیشنش هم میتونید استفاده کنید که کار رو خیلی سریعتر میکنه:
🧵 #مهسا_امینی
چند سال پیش توی یه #استارتاپ کار میکردم. روزهای سختی رو میگذروندیم. سرمایهگذار خیلی فشار میورد، کارها پیش نمیرفت، صنفی که در اون زمینه کار میکردیم به خاطر احساس خطر از دیجیتالی شدن فرآیند از ما شکایت کرده بود، سرویسهایی که از خارج از کشور نیاز داشتیم
(۱/۱۲)
ایران رو تحریم کرده بودن و مدیرعاملمون از خستگی شبها توی دفتر میخوابید. یادمه یه شب ساعت ۱۰ برگشتم خونه، اومدم کلید بندازم توی در، گوشیم از دستم افتاد. چند لحظه خشکم زد. ترسیدم از اینکه برش دارم و صفحهش شکسته باشه. بعد از اون نگرانی چند ثانیهای دلم ریخت.
(۲/۱۲)
با خودم گفتم واقعا حق ما اینه؟ حق من اینه که ساعت ۱۰ شب از سرکار بیام خونه بعد اینطور وحشت کنم که نکنه گوشیم شکسته باشه و پول این رو نداشته باشم که تعمیرش کنم؟ همونطور توی راهرو نشستم بدون اینکه گوشیم رو بردارم. یاد مکالمه چند روز قبلمون توی دفتر افتادم.
(۳/۱۲)
خبرگزاری @CNN یک تحقیق اختصاصی از آخرین ساعات زنده بودن #نیکا_شاکرمی انجام داده و به یک ویدیوی اختصاصی دست پیدا کرده که نیکا رو نشون میده که در حال فرار پشت یه ماشین قایم شده و به راننده میگه "حرکت نکن، حرکت نکن" #مهسا_امینی
بخش اول:
کسی که ویدیو رو گرفته به cnn گفته کمی بعد چند مرد اون رو گرفتن و داخل یه ماشین انداختن
بخش دوم:
#رشته_توییت#مهسا_امینی
وزارت خارجه آمریکا اعلام کرده که حکومت ایران نه تنها به روسیه بلکه به ارتش اتیوپی هم برای جنگ در Tigray پهپاد داده.
شاید جالب باشه بدونید که در حال حاضر جنگ اکراین و روسیه بزرگترین جنگ دنیا نیست! الان یک میلیون سرباز در جنگ تیگرای درگیرن.
(1/8)
تیگرای در آفریقا و شمال اتیوپی قرار داره. توی این جنگ که از دو سال پیش شروع شده، ارتش اریتره از بالا و ارتش اتیوپی از جنوب محاصرهشون کردن. به دلیل استفاده از تاکتیکهای جنگ جهانی اولی، یعنی حمله با جمعیت بالا فقط در هفتههای پیش صد هزار نفر کشته شدن.
(2/8)
در این حالت وخیم، اتیوپی داره از ورود کمکهای بشردوستانه جلوگیری میکنه که این میلیونها تیگرایی رو در آستانه قحطی و هزاران نفر رو به خاطر کمبود خدمات پزشکی در آستانه مرگ قرار داده.
(3/8)
#رشتو#دیتا#ناامن
این یه مدت برای من سوال شده بود که چرا انقدر توییتهای عجیب و غریب از اکانتهای مشکوک فیواستار میشن و کی اینها رو لایک میکنه. نتیجهش شد این رشته توییت که تقریبا سه هفته وقت برد تا دیتا رو جمع و آنالیز کنم. پنجاهتا توییت از اکانتهای مشکوک و
(1)
پنجاهتا توییت از اکانتهای ظاهرا امن رو انتخاب کردم و با پایتون و API توییتر از هر توییت هم هزار لایک رو استخراج کردم. یعنی جمعا صدهزار اکانتی که این توییتها رو لایک کرده بودن رو لیست کردم.
همین اول هم بگم که این تحقیق رو یک کنجکاوی شخصی درنظر بگیرید و
(2)
نه یک تحقیق علمی که مو لای درزش نره. اینکه چطور یه اکانت رو ظاهرا ناامن تشخیص دادم هم فعلا به این جمله پاتر استورات بسنده میکنم که I know it when I see it. هرچند اول به خود توییت توجه کردم و بعد به اکانت. مثال توییت: "عکس دستتون رو منشن کنید!"
(3)