مــتـیـن Profile picture
Feb 15, 2023 24 tweets 6 min read Read on X
کتاب
The body keeps the score
رو شروع کردم که در مورد تروماست؛ آسیبهای روانی که که بصورت پراکنده در ذهن باقی موندن، به سختی بیان میشن، و سیستم فکری فرد رو عوض کردن. طوری که درگیر احساس اضطراب دائمی، شرم یا... میشه، و زندگی و روابط آینده‌اش تحت تاثیر قرار میگیرن.
#خلاصه_کتاب_متین Image
منظور از تروما لزوما یک اتفاق ناگوار، مثل تصادف، جنگ، تجاوز و غیره نیست (اگرچه اینها هم عوامل اصلی ایجاد تروما هستن). مثلا، بزرگ شدن در شرایط پراسترس
- پدر و مادر با هم زیاد دعوا می‌کردن
- پدر یا مادر افسرده بودن
- بچه بی‌توجهی میدیده
- و ...
وقتی فرد در شرایط پراسترس قرار میگیره و راه فراری هم نداره، مغز باید راهکاری برای مقابله با این احساس پیدا کنه. به همین دلیل، سیستم تشخیص خطر و پاسخ به محرکهای استرس‌زا در اون تغییر می‌کنن. این همون پاسخ به تروماست که در فرد باقی می‌مونه.
مثلا، ADHD یکی از روشهای مغز برای مقابله با شرایط پراسترس بوده؛ حواس فرد دائم به چیزهای مختلف پرت میشه، تا استرس زیادی تحمل نکنه. این مکانیزم دفاعی شاید در مقطعی به دادش رسیده، ولی بعدا ناکارآمد میشه و فرد رو در زندگی آینده‌اش دچار مشکل می‌کنه.
این کتاب اول تروما رو توضیح میده، اثراتش روی زندگی افراد بیان می‌کنه. و در نهایت، راه‌حلهای موثر برای رهایی و برگشتن به زندگی عادی رو هم شرح میده. من همینطور که این کتاب رو ادامه میدم، خلاصه قسمتهای مهمش رو زیر این توییت اضافه می‌کنم.
خلاصه فصل اول - شناخت دوباره تروما

خلاصه فصل دوم - تحولات بزرگ در درک ذهن و مغز

خلاصه فصل سوم - تحول بزرگ نوروساینس در درک تروما

خلاصه فصل چهارم - تلاش برای بقا

خلاصه فصل پنجم - ارتباط بدن و مغز

خلاصه فصل ششم - از دست دادن بدن، از دست دادن خود

خلاصه فصل هفتم - توجه و دلبستگی

خلاصه فصل هشتم - گیر کردن در روابط، هزینه‌ی آزار و بی‌توجهی

خلاصه فصل نهم - عشق (یا نبود اون) چه کار می‌کنه؟

خلاصه فصل دهم - اپیدمی مخفی

خلاصه فصل یازدهم - مشکلات خاطرات تروما

خلاصه فصل سیزدهم - راههای بهبود
(فصل دوازده حرف تازه‌ای نداشت. جمعبندی فصل‌های قبل بود)
خلاصه فصل چهاردهم - زبان؛ معجزه و سرکوبگر

خلاصه فصل پانزدهم - رها کردن گذشته EMDR
خلاصه فصل شانزدهم - یوگا

خلاصه فصل هفدهم - مدیریت خود

خلاصه فصل هجدهم - ایجاد ساختار و پر کردن حفره‌های ذهن

خلاصه فصل نوزدهم - تنظیم مدارهای مغز

خلاصه فصل بیستم - تئاتر و ریتم گروهی

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with مــتـیـن

مــتـیـن Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @matinkh_fa

Nov 2
اینکه برقراری ارتباط با بعضی‌ها سخت یا غیرممکنه، بخاطر این نیست که اونها احمقن. به اعتقاد نویسنده، یه قسمت خوبیش برمیگرده به اینکه ما روحیه‌ی اونها رو درست متوجه نشدیم. کتاب چهار دسته‌ی کلی برای روحیه‌ی آدمها تعریف میکنه و میگه آدمها معمولا یک یا دو تا از این رنگها هستن. /۱ Image
روحیه‌ی قرمز رو معمولا با «شجاعت» و «جاه‌طلبی» مترادف میدونن. آدمهای برونگرایی که سریع تصمیم می‌گیرن و عمل می‌کنن و نگران اشتباه کردن نیستن (میدونن بعدا میتونن مسیر رو عوض کنن) /۲ Image
قرمزها حرفشون رو قاطعانه و مطمئن بیان می‌کنن. به هیچ عنوان نگران نیستن که نظرشون رو بیان کنن. بدون ملاحضه (بدون فیلتر) نظرشون رو میگن. خوبیش اینه که میشه روی صداقتشون حساب کرد. ولی در مواقعی ممکنه این رفتار بی‌ادبانه هم به نظر برسه. /۳
Read 18 tweets
Oct 1
«تعداد کار کمتر ولی با کیفیت بالاتر»

سال ۱۹۹۷ وقتی «استیو جابز» مدیر موقت اپل شد که این شرکت دچار افتِ فروشِ ۳۰٪ ای بود. «جابز» از مدیرهاش این سوالهای ساده رو پرسید که برای دوستهام (هر کدوم با شرایطی)‌ کدوم کامپیوتر رو باید بخرم؟ دید تعداد گزینه‌ها زیاده و مدیرها نمی‌تونن جواب ساده‌ای بدن.

همین باعث شد تا رویه‌ی شرکت رو عوض کنه. گزینه‌ها نباید گیج کننده باشن، تعدادشون کم ولی کیفیت‌شون بالا باشه - یه کامپیوتر و لپتاپ برای کاربرهای حرفه‌ای، و یه کامپیوتر و لپتاپ برای کاربرهای عمومی. /۱Image
نویسنده این طرز تفکر «استیو جابز» رو تحسین می‌کنه. میگه اصلا حرف من در این کتاب همینه. کار کمتر + کیفیت بالاتر روش درست کار کردنه؛ بجای «سرشلوغی نمایشی» که آدمها با تند تند جواب ایمیل و مسج دادن نشون بدن چقدر دارن کار میکنن. /۲
هیچکدوم از ما فقط مشغول یه کار نیستیم. هزارتا کار جانبی هم داریم انجام میدیم. ولی اگه در کارهامون دقیق بشیم، می‌بینیم فقط چندتا از اینها هستن که برای پیشرفت ضروری ان. هر چقدر هم سر بقیه موارد خودکشی کنیم، تو کارمون بالاتر نمیریم. /۳
Read 15 tweets
Jul 30
بعضی‌ها در زندگی دنبال شاد بودن ان، و عده‌ای به دراماها و اتفاقهای بد زندگی‌شون معتاد. به اعتقاد نویسنده، به دنبال شادی رفتن کار بیهوده‌ایه چون زندگی فرد به آینده و عوامل خارجی وابسته است. گیر کردن در دراماهای گذشته هم به فرد اجازه تغییر و پیشرفت رو نمیده. /۱ Image
زندگی روند یکنواختی نداره. همیشه بین حالت «خوب» و «بد» در نوسانه. شما نمی‌تونید همیشه از اتفاقهای خوب خوشحال باشید. یک روز هم همه‌چیز اونطور که میخواید پیش نمی‌ره. حتی بدن و روحیه شما هم یک وضعیت نداره - یک روز پر‌انرژی و با انگیزه اید، و روز دیگه بیمار و بی‌تحرک. /۲
نویسنده میگه اصلا تعریف ما از «خوب» و «بد» هم دقیق نیست. خیلی از اتفاقهای «بد» بهترین محرک و انگیزه‌ی فرد برای تغییر و پیشرفت بودن. خیلی از اتفاقهای «خوب» هم بعدا مشخص میشه که ضررشون بیشتر از سودشون بوده. /۳
Read 9 tweets
Jul 27
«چرخه‌ی عشق و نفرت»

برای مدتی یکی میشه مرکز همه‌ی دنیای شما. عشقِ این آدم مُسکنی میشه که دردها و ناراحتی‌هاتون رو فراموش کنید، و زندگی رو جور دیگه‌ای ببینید. ولی این هم، مثل هر داروی دیگه، بعد از مدتی اثرش میره، و دردها و نارضایتی‌ها برمی‌گردن. گاهی با شدت بیشتر. /۱ Image
نویسنده اکثر روابط امروز رو نوعی اعتیاد میدونه.
همه‌ی اعتیادها بخاطر این شروع میشن که فرد نمی‌خواد با دردی روبرو بشه. هر اعتیادی بخاطر دردی شروع شده، و احتمالا به درد بزرگتری ختم میشه. /۲
همه روابط بین حالت خوب و بد در نوسان ان. شما امروز عاشق پارتنرتون هستید و فردا اختلاف و نارضایتی پیش میاد. ولی موارد بد راحتتر به چشم میان. آسونتر هم هست که کاستی‌های طرف مقابل رو تشخیص بدید، تا خودتون. طولی نمی‌کشه که وزن موارد منفی انقدر زیاد میشه که رابطه رو ناکارآمد میکنه /۳
Read 9 tweets
Jul 16
از وقتی بیدار میشیم ذهن ما کنترل همه امور رو به دست میگیره؛ ما غرق در اتفاقهای گذشته، سناریوهای ساختگی، و نگرانی‌های آینده می‌شیم. با گره خوردن به این افکار، ما از لحظه غافل میشیم. به اعتقاد نویسنده فکر کردنِ غیر ارادی شده یک مشکل عمومی. /۱ Image
برای جدا شدن از این افکار و «هشیار شدن» توصیه کتاب اینه که به بدن‌مون توجه کنیم. عادت کنیم هر از گاهی از خودمون بپرسیم "الان در سر من چه فکریه؟"، "الان چه حسی دارم؟" نیازی نیست این کار طولانی باشه. چند ثانیه هم کافیه. /۲
وقتی اتفاق بدی بیافته یا همه چی اونطور که می‌خوایم پیش نره، ذهن ما به سرعت کنترل رو بدست می‌گیره. فکر و احساسات بر ما غلبه می‌کنن و احتمالا واکنشی نشون میدیم. توصیه کتاب اینه تو این شرایط فوری توجه‌مون رو به دنیای درون‌مون متمرکز کنیم، تا فاصله‌ای بین ما و ذهن بیافته. /۳
Read 7 tweets
Jul 11
«در لحظه بودن» یعنی چی؟
کتاب این حالت رو اینطوری توصیف می‌کنه: "جایی که ذهن کار نکنه"
(وقتی فعالیت ذهن مهار بشه، و فرد درگیر افکار و احساسش نباشه) /۱ Image
ذهن نمی‌تونه «در لحظه بودن» رو درک کنه؛ فقط میشه تجربه‌اش کرد. نویسنده میگه شما در این حالت می‌دونید در «حال» زندگی می‌کنید، ولی قادر به تجزیه و تحلیلش نیستید. این حالت در سطحی دیگه نسبت به افکار قرار میگیره. /۲
کتاب دو سطح از هشیاری تعریف میکنه. اولین سطح هشیاری اینه که فرد خودش رو با ذهن و افکارش تعریف می‌کنه. به این حالت میگه هشیاریِ ایگو (ego - باورهایی که از خود داره). /۳
Read 7 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Don't want to be a Premium member but still want to support us?

Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us!

:(